تکلیف

هنوز هم هستند يزيدياني که مقدسات شيعيان را پايمال مي کنند و اگر من و تو ساکت بمانيم نمي توانيم به کوفيان خرده بگيريم. هفته شهدا و هفته شهداها مي آيند و مي روند تا بدانيم شک کردن براي حضور يا ماندن در خانه، همان شکي است که کوفيان هم داشتند. همان شکي است که شهدا به آن اعتنا نکردند و قدم در راه شهادت گذاشتند.

و اکنون حضور ما حضوري است حسيني.

چه پر محتواست « کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا »

کلاس معرفت

در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست   - -   اما به خيمه ها برسد با کدام دست؟

  • بهترين هديه اي که مي تونستم از مادر شهيد حلاجيان بگيرم همان جمله بود. «علي آقا هم منتظرتون بود.»
  • عکس شهيد که جلوي در بود کل زاويه ديدم رو پر کرده بود.
  • امروز که رفتم خونه شهيد حلاجيان، علي آقا منتظرم بود. اشک شادي من بهترين پذيرايي بود براي اين مهماني کوتاه.
  • هفته ي شهدا بهترين هفته از هر سال خواهد بود.
  • حالا من منتظر علي آقا مي مونم. تو تمام مراسم ها و نمايشگاه شهدا. منتظر علي آقا و همه ي رفقاي با معرفتش که سالي يک بار توي کلاس معرفت شون شرکت مي کنم تا براي يک هفته هم شده يادم بياد بايد چي باشم.

در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست

اما به خيمه ها برسد با کدام دست؟

نیاز

خدايا!

شهامت شهادت نصيب مان گردان.

خدايا!

توفيق شهامت نصيب مان گردان.

فرهنگ عاشورا

محرم شد دوباره. محرم هاي اين سال ها رنگ و بوي ديگه اي داره. شايد براي اونايي که تازه دارن محرم ها رو تجربه مي کنن عادي جلوه کنه. اما براي قديمي تر ها اين محرم ها حال و هواي محرم نداره. نه نوحه ي هلالي رنگ محرم داره نه دسته هاي … بوي محرم رو تو خيابون مياره.

حسين آمد به ميدان و علي اصغر در آغوشش ...

من اين محرم را دوست ندارم. اگر . . .

اگه موبايل من برا روضه هاي غريبي خط نده؛

اگه «بنيامين» و «رضا صادقي» و «دي جي هلالي» و كوفت و زهرمار، جاي خالي «صداي زينب» رو در اين زمونه پر كنه؛

اگه «سينه زني» جاي «گريه كردن» رو بگيره؛

اگه وبلاگ جاي…

اگه چت روم جاي…

اگه دوستام جاي…

اگه «ژل» و «شلوار تنگ» و «كفش نيزه اي» جلوي چهارزانو تو مجلس امام حسين نشستن و توي سر و صورت زدنم رو بگيره؛

اگه شمايل و چشم و ابروي ابالفضل، جاي مردي و مردونگي شو تو دلم بگيره؛

اگه «طبل» و «ارگ» و «گيتار برقي»، جاي «نفسگريه» و «هروله كردن» رو بگيره؛

اگه جوجه كباب و چلومرغ و سالاد فصل و قيمه، جلوي شنيدن صداي «العطش» رو بگيره؛

اگه «هري پاتر» جاي اسطوره ي «علي اكبر» رو در ذهن من بگيره، اگه نذاره عاشق يه جوون مؤمن و شجاع و بامرام بشم؛

اگه تو خيالم قيافه‌ي «حُر» شبيه «گلادياتور» بود؛

اگه همه‌ي خشونت سينماي ژانر جنگ و وحشت بتونه ديدن «خون» رو براي من عادي كنه –حتي خون خدا- ؛

اگه «كيل بيل» قداست «شمشير» رو تو ذهنم بشكونه؛

اگه پيرمرداي ريش دراز ارباب حلقه ها،‌ يه لحظه تو ذهن من جاي «حبيب» بشينن؛

اگه براي برپايي «عزا»ي حسين، يه لحظه بايد رو «اعتقاد» حسين پا گذاشت؛

اگه روم نشه امر به معروف كنم، نهي از منكر كنم؛

اگه ترس از بهم خوردن مذاكرات هسته‌اي، گردن من رو پيش كشور گردن شكسته‌اي مثل دانمارك خم كنه – حتي اگه عزت پيغمبرم لكه‌دار بشه – ؛

اگه «جك مستراح» بهم لبخند بزنه، «بوش» امان نامه بفرسته و «عمرسعد» آب رو ببنده…

به نقل از وبلاگ « ول شدگان »

انسان

گاهي مي مانم از کار آدم ها.
کسي پيدا مي شود که حاضر است 700 نفر در سينمايي در آتش سوزان کباب شوند تا به هدفش برسد. هدف هر قدر هم بزرگ و مهم باشد به اندازه جان 700 نفر بزرگ و مهم نيست.
کسي پيدا مي شود که حاضر است هزاران نفر از سرما بلرزند اما کاخ او و دوستانش گرم بماند. کاخ هر قدر هم گران باشد به زجر کشيدن هزاران انسان نمي ارزد.
حتي کسي پيدا مي شود که حاضر است عده اي در ترافيک بمانند اما يک دقيقه تا مقصد پياده نرود. راحتي يک نفر هر قدر هم مهم باشد به اهميت اتلاف وقت و آزار عده اي انسان نيست.

هميشه انسان ها اين رفتار ها را انجام مي دهند. حتي ما. من و تو.
ما زندگي عده اي انسان را در دست گرفته ايم و با آزمايش روي آن ها و رفتارهايشان دنبال کسب تجربه هستيم. حتي کارهايمان را با سعي و خطا پيش مي بريم تا مجبور نباشيم هزينه ي تحقيقات پرداخت کنيم! با اين که واحدي براي تحقيق داريم.
ما از همه ي آدم هايي که به هدف يا تجمل يا راحتي فکر مي کنند. بدتريم. هيچ کدام از آن ها زندگي و آينده ي انسان ها را تخريب نمي کنند. اثر ظلم شان هم به عده ي محدودي مي رسد.
اما ما به طور مستقيم با زندگي انسان هاي کوچک امروز و مردان فردا بازي مي کنيم. انسان هايي که نسل هاي بعدي را خواهند ساخت. ما زندگي نسل هاي بعد را هم مي سازيم. يا تخريب مي کنيم. در سعي و خطا هر دو هست. هم ساختن، هم تخريب.
روا نيست براي هر هدفي حتي يافتن روش هاي برتر، از سعي و خطا استفاده کنيم. کاري که حتي مهندس ها با سازه ها نمي کنند. کاش در کنار کار، وقتي هم براي فکر کردن مي گذاشتيم. البته اطاعت هم خوب است!

یک فکر خوب

چند روزي بود که به موضوعي فکر مي کردم. امروز با رضا که صحبت مي کرديم فهميدم نظرمون يکيه. براي اجرايي کردن ايده مون به چند تا چيز نياز داريم:

– يه موتور خوب، ترجيحاً ۱۰۰۰
– يه كلت كاليبر 45 (ترجيحاً با صدا خفه‌كن)
– يه حكم !

واضحه که فعلا توضيح بيشتري نمي تونم بدم!

تصویر آشنا

کار عکس يادآوريه. چند سال بعد که بشيني عکس هاي مسافرت رو ببيني، شايد کسي کنارت باشه که عکس ها براش خنده داره و شروع کنه به خنديدن؛ اونوقت حس مي کني داره بهت توهين ميشه. عکس ها براي تو خاطره ي زمان هاييه که از دست دادي و ديگه نداري و حسرتشو مي خوري، دوستاني که داشتي، روزهاي قشنگي که قدرشو ندونستي و حالا از اون روزا فقط عکس ها برات مونده. اما عکس ها براي کسي که تو مسافرت نبوده …

توي مسافرت جنوب چند تا عکس ديديم از جنگ، از زندگي مردم با جنگ، از بي رحمي جنگ، از زندگي. از جنگي که خيلي توش نبوديم. به تمام اونايي که يه روزي توي اين عکس ها بودن حق ميدم از بي توجهي ما دلخور بشن.

يه روزي مدرسه مردتر از حالا بوده

ما جنگ رو توي عکسي ديديم که توش نبوديم

برنامه ریزی در آموزش

« … از مطالعاتي که روانشناسان درباره نيازهاي کودکان و نوجوانان انجام داده اند، چنين برمي آيد که همه ي آنان علاوه بر نيازهاي فيزيولوژيکي و ايمني، در گروهي از نيازهاي عاطفي، اجتماعي و عقلاني مشترک هستند و وظيفه ي برنامه ريزان است که آن ها را در طراحي برنامه ها و فعاليت هاي آموزشي و پرورشي مورد توجه قرار دهند. اين نياز ها به نظر مازلو و ديگر روانشناسان از اين قرار هستند: احترام داشتن و محترم شمردن، دوست داشتن و تعلق داشتن، ايمان و اعتماد به مردم، داشتن آزادي انتخاب، خويشتن شناسي و پذيرفتن مسؤوليت و سرانجام نياز به دانستن، فهميدن و خلاقيت. … »

« … تحقيقات نشان مي دهند که اکثر کودکاني که باور کرده بودند از نظر ذهني عقب افتاده هستند و يا به کندي ياد مي گيرند، زماني که مورد توجه قرار گرفتند و براي انجام دادن تکاليف تشويق شدند و فرصت هاي تربيتي بيشتري براي آنان فراهم شد، علاوه بر اين که توانايي انجام دادن تکاليف مدرسه در حد متوسط را از خود نشان دادند، بلکه مي توانستند کارهاي بيشتر از آن را هم انجام دهند. اين قبيل کودکان با راهنمايي افراد متخصص، با فراهم آوردن فرصت هاي يادگيري و محيط تربيتي غني و با به کار بردن روش هاي تدريس بهتر و مؤثرتر توانستند خود را از قيد تصورات نادرستي که نسبت به خود داشتند آزاد کنند و نه تنها خود را توانا و موفق براي ادامه تحصيل يافتند، حتي از نظر معلوماتي که کسب کرده بودند داوطلب ورود به دانشگاه ها شدند. … »

« … مطالعاتي که ميان روابط آموزش و پرورش و درآمدها و نابرابري هايي که در خانواده ها و درنتيجه، در مدارس به وجود مي آيند انجام گرفته است نشان مي دهند که هر قدر سطح درآمد بالا مي رود، نمرات آزمون هاي پيشرفت تحصيلي نيز بالاتر مي رود. يعني سطح تحصيلات کودکان و جوانان با درآمد خانواده ي آنان رابطه ي مستقيمي دارد. … »

ببخشيد که مقدمه کمي طولاني بود. اين ها چند خط از کتاب « برنامه ريزي آموزشي و درسي » بود که تا چند ساعت ديگه بايد امتحان بدم. جالبه که اين عناوين زيبا تا حد زيادي کپي برداري از کتاب هاي خارجيه و بچه هاي ما تو خيلي موارد جور ديگه اي زندگي مي کنن. مثلا تو همين قسمت اول؛ روانشناسان کلي زحمت کشيدن اما به اين نتيجه نرسيدن که دين و اعتقاد هم مي تونه تو زندگي فرد نياز باشه و بايد براش برنامه ريزي کنيم. چون اونا به دين مثل ما نگاه نمي کنن. دو بند بعدي هم که فکر مي کنم آشنا باشه. منو که ياد فعاليت هاي پرورشي قديم و نسل جديد و زحمت ها و تغييرات سيستم و … ميندازه. ( برداشت سياسي نشه لطفا )

البته مطالب کتاب به طور کلي خيلي مفيده و بنده تو نقل قول يه کمي خبرنگاري عمل کردم!

خیرگی

از وقتي که تصميم گرفتم چند خطي راجع به اردوي جنوب امسال بنويسم، چند باري صفحاتي نوشتم و پاره کردم تا بالاخره تصميم گرفتم به همين جملات اکتفا کنم.

اردوي جنوب امسال هم گذشت. با همه سختي ها و خوشي ها به آخر رسيد. ما مانديم و شهري که باز هم خيلي زود به زندگي در آن عادت مي کنيم.

غروب هويزه

ما گدايان خيل سلطانيم

شهر بند هواي جانانيم

بنده را نام خويشتن نبود

هر چه ما را لقب نهند آنيم

گر برانند و گر ببخشايند

ره بجاي دگر نميدانيم

چون دلارام ميزند شمشير

سر ببازيم و رخ نگردانيم

دوستان در هواي صحبت يار

زرفشانند و ما سرافشانيم

مر خداوند عقل و دانش را

عيب ما گو مکن که نادانيم

هر گلي نو که در جهان آيد

ما به عشقش هزاردستانيم

تنگ چشمان نظر به ميوه کنند

ما تماشا کنان بستانيم

تو به سيماي شخص مي نگري

ما در آثار صنع حيرانيم

هر چه گفتيم جز حکايت دوست

در همه عمر از آن پشيمانيم

سعديا بي وجود صحبت يار

همه عالم به هيچ نستانيم

ترک جان عزيز بتوان گفت

ترک يار عزيز نتوانيم

آرش کيالاشکي

باز هم تهران

اردوي جنوب امسال هم تموم شد. با تمام دردسرها و دوندگي ها و مجوزهاي نظامي و غير نظامي که داشت! از همه سخت تر گرفتن مجوز آموزش پرورش بود که به بهانه هاي مختلف سنگ هاي عجيب و غريب جلو پامون مي گذاشتن. آخر هم قضيه حل شد و به جاي يک مجوز دوتا گرفتيم!شلمچه قطعه اي از بهشت است

مسافرت امسال « بهترين خاطره » کم داشت؛ اما تا دلت بخواد « تجربه » تو اين سفر بود! امسال انتقال اطلاعات خيلي زياد شده بود. نکته اي که بايد بهش دقت کرد اينه که بچه هاي راهنمايي هنوز نمي تونن تصور دقيق داشته باشن از چيزايي که براشون تعريف ميشه و تازه دارن وارد مرحله اي ميشن که مي تونن مطالب تصوري رو درک کنن و يه کمي هم تحليل کنن. زياد شدن مطالب علمي و نکته هاي مربوط به دفاع مقدس در کنار کمرنگ بودن منابع احساسي يه کمي جو مسافرت رو سبک کرده بود. تعداد کم مربيان هم باعث شد يه عده اي از بچه ها از برد مطالب کنترل شده که برنامه ريزي کرده بوديم دور بمونن. برنامه ريزي انتقال اطلاعات و طبقه بندي اطلاعاتي که قراره بچه ها تو اين مسافرت بشنون خيلي مي تونه تو جو اردو مؤثر باشه.

يه مطلبي هم که اين سال ها داريم باهاش مواجه مي شيم اينه که بچه هاي اين دوره و زمونه بيش از حد از حمايت خانواده برخوردار هستن. نمونه هاش هم هر روز صبح و عصر جلوي مدارس ديده ميشه. همين که موقع تعطيلي مدرسه تو کوچه ترافيک قفل ميشه نشون ميده که چقدر … نتيجه اش هم اين ميشه که بچه هاي اين دوره و زمونه هيچي از خودشون ندارن. به قول آرش حتي بلد نيستن از خودشون مراقبت کنن يا اگه گم شدن برن خونه يا اگه گرسنه موندن خودشون رو سير کنن يا اگه مريض شدن … خلاصه اينکه دلسوزي زيادي خيلي هم خوب نيست.

با اينکه تو اين مسافرت خيلي سختي کشيدم، اما در کل مسافرت خوبي شد. امروز هم دوتا امتحان داشتم که تو کل مسافرت نگرانش بودم. اما شکر خدا به خير گذشت.

  • اگه مطلبي راجع به اين جور مسافرت ها هست، خوشحال ميشم بخونم.
  • با همه ي اين حرفا؛ من که سال ديگه نيستم.
  • چهل روز مثل باد گذشت. امروز مي خواستم قبل امتحان برم بهشت زهرا. اما نشد.
    براي سيد يه فاتحه بخون.
پیمایش به بالا