امروز سردار سلیمانی مزد خلوص و ایمانش را گرفت و داغدارمان کرد و حسرت مان را تازه کرد. لذت شیرین آسمانی شدن را در شهر دود گرفته مان تازه کرد. پیام حضرت آقا هم با فرازهای زیبایش، این شیرینی را
مهربان تر از مادر
تهران این هفته، شور شهادت و عزت داشت و یک بار دیگر معطر شد به عطر شهدا و همه بودیم و دیدیم که شد آن چه دشمن در آرزویش همیشه خواسته که نشود. گفتن دوباره اش از طرف کسی که
این ره که تو می روی …
این روزها که امین درگیر شغل جدیدش است و احتمالا کمتر فرصت خواهد داشت تا اینجا را به روز نگهدارد، بیشتر از قبل مزاحم دوستان خواهم بود. شاید امین هم از من یاد بگیرد و مثل قبل حضور پر رنگ
سیاست نزدگی
انتخابات فرصت خوبی است که خود و اطرافیان مان را بسنجیم که چقدر سیاست زدگی روی تصمیمات مان نفوذ دارد و چقدر با سیاستی که عین دیانت است، فاصله گرفته ایم. اگر در انتخابات، بیش از اینکه افراد را با
فراق یار
این حادثه ناگوار، ضایعهای برای حوزهی علمیه و روحانیت و جامعهی مذهبی تهران و به ویژه ارادتمندان و شاگردان ایشان و جوانانی است که از مجالس پر فیض و درسهای سازندهی این معلم اخلاق بهره میبردند.
به یاد تقدیم اول تحقیق …
مشهدی ها رسم دارند صبح روز بعد دفن می روند سرخاک. من و آقای آهی و آقای محمودی که راننده های صیاد بودند می بایست زودتر می رفتیم و فرش و وسایل دیگر را می بردیم. صبح زود رفتیم حرم
تو تنهایی در غربت
سه تارت را زمین بگذار که من بیزارم از آواز این ناساز ناهنجار زبان در حنجرت گشته به کام دشمنان مذهب و میهن من اما پیش ِ این اهریمن ِ سر تا به پا آهن نخواهم سر فرود آورد تا
آزمونی در پس آزمون ورودی
« اشغال؛ تصویر سیزدهمِ » روایتِ نزدیکِ روایتِ فتح را بارها و بارها و بارها و بارها در اردوی جنوب برای بچه ها خوانده ام. گاه با صدای گرفته از داد و بیدادهای اردو، همیشه با فریادی که بر غرش
مخلص کلام
هنر برای بیان مطلب لازم است. اما وقتی هنر، زیادی زیاد شود، مطلب اینقدر در هنر گم می شود که دستیابی به آن کار حضرت فیل است. یک روز به بهانه ی اینکه حرف های ما تکراری شده و بچه
نهم دی ۸۸، پایان انتظارم بود
چند ماه صبر، کافی بود تا بفهمی و مطمئن شوی دروغ از کجا سرچشمه گرفته و بتوانی از بین صداهای گوش خراش و شایعات جاهل فریب شهر، کم کم هیاهو را کنار بزنی و سرک بکشی و ببینی که ماجرای