شهر اخلاق


كوير لوت

سلام اي
شهر دودآلود و آلودگي. سلام اي مركز تصميمات. سلام اي صاحب مردم تحصيل‌كرده. سلام
اي شهر اخلاق. من روستايي هستم در دل كوير. كوير لوت. مي‌دانم كه مي‌داني كجاي اين
سرزمين هستم. دانش‌آموزان تو نام كوير لوت را در كتاب‌هاي درسي‌شان ديده‌اند.

كوير
مركزي ايران.

به علت جهادی، تعطیل است

در آستانه‌ي مسافرت
جهادي؛ به ياد تمام برادرانم كه دوست داشتم در جهادي‌شان شركت كنم، اما حسرت جهادي
به دل‌شان ماند، هستم.

در طول مدت مسافرت
جهادي؛ با تمام مظاهر تكنولوجي قهرم. پس اگر پاسخ اس‌ام‌اس و اي‌ميل و كامنت را
ندادم، دل‌گير نشويد.

پس از مسافرت جهادي؛
اگر خدا خواست، مطلب جديدي به اين صفحه اضافه مي‌شود.

در آستانه‌ي مسافرت جهادي؛ بعضي از
قسمت‌هاي رازدل به صورت آزمايشي راه‌اندازي شد.

در طول مدت مسافرت جهادي؛ محتواي
رازدل، به تدريج تكميل مي‌شود.

پس از مسافرت جهادي؛ اگر خدا خواست،
لوتوسِ رازدل افتتاح مي‌شود.

لیاقت

مرام، معرفت مي‌خواهد

اختيار، جنبه مي‌خواهد

اعتماد، ظرفيت مي‌خواهد

قدرت هم، اخلاق

بي‌تعارف، داريم ؟

. . . تقدیر

امروز سبك شدم . . . مثل پر كاه . . . حالا با خيال راحت! به روزمرگي بازمي‌گردم .
. . شايد عمري بود و باز هم گروه شهدا بود و . . .

یک – هیچ


اين قافله‌ي عمر عجب
مي‌گذرد


درياب دمي كه با طرب
مي‌گذرد

«هفته‌ي
شهداي امسال هم تمام شد.» جمله اي كه دوازده بار برايم تكرار شده است اما هر
سال پرمعناتر از سال قبل. هفته‌ي شهدا تمام شد و بي تفاوت از كنارش گذشتيم.
شايد هم هفته شهدا بي‌تفاوت از كنارمان گذشت و حتي قابل نبوديم نگاه‌مان كند.

هفته‌ي شهدا
تمام شد و قدرش ندانستيم. باز هم نفهميديم همين هفته‌ي شهدا چه تأثيرعميقي بر
ما گذاشت. تأثيري كه هيچ معلم راهنمايي بر دانش‌آموزان‌ش نمي‌گذارد. باز هم درك
نكرديم با هفته‌ي شهدا به گذشته‌ي مدرسه و آينده‌ي خود پيوند خورديم.

باز هم ياد
نگرفتيم در همين زندگي روزمره؛ مي توان جور ديگر بود، عاشق بود، ديوانه شد.

اما به هرحال
هفته شهدا تمام شد. با تمام سنگ‌هاي ريز و درشتي كه سر راهش بود. هفته شهدا
كريم‌تر از اين‌ها است. خيرش به « همه » مي‌رسد؛ حتي اگر خود را از مسيرش خارج
كنيم، اگر وانمود كنيم وابسته‌اش نيستيم، اگر خود را از گذشته‌مان بيگانه نشان
دهيم؛ يا اگر سرمان را با كلاس و درس گرم كنيم . . .

هفته شهدا
هميشه بركت زندگي‌مان بوده است. اين را دانش‌آموزان گروه شهدا ثابت خواهند كرد
با نمرات خود. زندگي در گذر است و كسي ضرر خواهد كرد كه از نعمت‌هايش بهره
نبرد. شميم بهشتي هفته‌ي شهدا نعمتي است كه هر از گاهي در شهر كوچك ما مي‌وزد .
. .

شايد به يكي‌ها بربخورد. اما نمي‌توانم اقرار نكنم به اين‌كه هفته شهداي سه خيلي با اخلاص‌تر بود از هفته شهداهاي پر زرق و برق يك

سعی یا خطا


هفته‌ي
بزرگداشت شهدا همين هفته در دبيرستان سه برگزار مي شود.

از 21
تا 26 بهمن ماه.

حتما
تشريف بياوريد.

 

اما
اصل مطلب:

از جيب
خوردن آفت كارهاي تكراري است. هيچ وقت از كارهاي تكراري لذت نبرده‌ام. شايد براي
همين هم شده‌ام معلم رايانه. درسي كه مطالبش روز به روز تغيير مي‌كند.

سال‌ها بود
هفته‌ي شهدا متهم به كليشه‌اي بودن و قديمي شدن مي‌شد. امروز هفته‌ي شهدا متحول
شده‌است. خدا كند روزي نرسد كه در مورد هفته‌ي شهدا هم از جيب بخوريم و به تكرار
عادت كنيم. شايد آن‌روز دوباره هفته شهدا را به تكراري بودن متهم كنند و كسي نباشد
كه از خويش برون آيد و كاري بكند.

دست آنان كه هنوز، عاقلانه از هفته شهدا دفاع
مي‌كنند را مي‌بوسم.

ذکر مصیبتِ هیئت


درست يك ماه پيش بود كه يك ربع تا رفتن فاصله داشتيم
. . . بعد از اين واقعه خيلي از آخرين‌ها را به وضوح درك مي‌كنم. آخرين ماه مبارك،
آخرين نماز، آخرين ديدار، آخرين محرم . . . وقتي در مجلس ذكر امام حسين دعا مي‌كنند
« آرزوي كربلا به دلت نمونه » طعم آرزو به دل ماندن را زير زبان دارم.


لمس مرگ باعث شد خيلي چيزها برايم بي اهميت شود و
خيلي ديگر مهم. به خيلي مسايل عادي، به ديده‌اي نقاد مي نگرم و به بعضي كه قبلا
برايم مهم بود ديگر اهميت نمي‌دهم.


نحوه‌ي ذكر مصيبت اهل‌بيت هميشه ذهنم را مشغول
كرده‌بود و حالا بيشتر برايم حياتي است. شايد يك ماه پيش حاضر مي‌شدم در هر هيئتي
حاضر شوم؛ اما امروز دقت مي كنم كه آب در آسياب دشمن نريزم و قبل از حضور در مجالس
عزاداري از كيفيت مداح و سخنران‌ش جويا شوم. الحمدلله كميت مجالس ذكر و عزا، كم
نيست.

کارناوال عزا

 


. . . و آن‌گاه حسين عليه‌السلام دشمن را
به مبارزه فراخواند و هماره هركس كه به مبارزت با حضرتش قدم پيش
مي‌نهاد به دست او راهي جهنم مي‌گرديد تا آن‌جا كه كشتار عظيمي بنمود و
در همان حال مي‌فرمود:


القَتلُ
أولَي مِن رُكوبِ العَارِ


وَالعَارُ
أولَي مِن دُخُولِ النَّارِ


شهادت از
پذيرش ننگ بهتر و ننگ از ورود در آتش بهتر است

يكي از
راويان گويد: به خدا سوگند نديدم مردي را كه فرزندان و اهل‌بيت و
يارانش كشته شده، بار اين همه درد و رنج‌ها را به دوش كشيده مع‌الوصف
اين‌گونه دليرانه در صحنه‌ي نبرد ابراز شجاعت و رشادت كند . . .

 


داشتم ترجمه‌ي « لهوف سيد ابن طاووس » مي خوندم. فكر مي‌كنم مقتل خوندن، بيشتر
از شنيدن اشعار و داستان‌هاي عاشقانه و جوون پسند بعضي علما كه اسم خودشون رو
گذاشتن « مداح اهل‌بيت » آدم رو بامعرفت مي كنه نسبت به مصائب ائمه. عزاداري هم
عزاداري هاي قديم. اين روزا دسته راه‌انداختن ما شده كارناوال عزا. تنها چيزي
كه مهم نيست عزاداريه. اصلا نميشه مقايسه كرد كسي رو كه امام حسين رو با مقاتل
معتبر و اشعار محتشم درك كرده با كسي كه امام حسين رو با نوارهاي مداحي شناخته!
خداييش محتواي اين بند رو ميشه با
محتواي تمام نوارهاي مداحان فعلي مقايسه كرد؟!


اين كشته‌ي فتاده به هامون حسين توست


وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست


اين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی


دود از زمين رسانده به گردون حسين توست


وين ماهي فتاده به درياي خون كه هست


زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست


اين غرقه محيط شهادت كه روي دشت


از موج خون او شده گلگون حسين توست


اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه


خرگه از اين جهان زده بيرون حسين توست


اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين


شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست


اين خشك لبْ فتاده‌ي‌ ممنوع از فرات


كز خون او زمين شده جيحون حسين توست


خيلي سخته توي تهران جايي پيدا كني كه هنوز بدعت توي عزاداريش وارد نشده باشه.
خيلي كمه مداحي كه به خاطر امام حسين مداحي كنه و چشمش به دست مردم و پاكت و
اين حرفا نباشه. خيلي كمه مداحي كه اگه براش آژانس نگيري فحشت نده. خيلي كمه
مداحي كه به خودش جرأت نده اگه يه چيزي رو نمي دونه وسط مداحي فتوا نده.


مداح ائمه بايد يه خرده رفتار و اخلاقش به‌شون نزديك باشه. من درك نمي كنم كه
چرا بعضي مداح‌ها اگه كم پول بدي نميان بخونن؟ چرا بعضي مداح ها ماشين آخرين
مدل دارن. چطور روشون ميشه از خار و بيابون بخونن و بعد برن سوار ماشين . . .

اي
بابا . . . سخت نگير . . .


وصله:


1-

هيئت عليه هيئت !


2-

من اين محرم را دوست ندارم. اگه . . .



3-

عزاداري هاي مستحب به حرام كشيده نشود
.

روز از نو . . .


زمين بر باغبان خون گريه مي كرد
زمان هم بي امان خون گريه مي كرد
چو ديدم اسب او بي صاحب آمد
تمام آسمان خون گريه مي كرد

1- ديروز
از يزد برگشتيم. اردوي جالبي بود. سخت و شيرين و گاهي تلخ. بي حالي و سر درد خيلي
اذيتم كرد. تنهايي در اردو برام تازگي نداشت. ديگه دارم براي اين تنهايي كار كردن
ها پير مي شوم. شفافيت رفتار بچه هاي سه گنجي است كه هيچ وقت در مفيد يك پيدا
نخواهد شد.
2- رواج تكنولوژي بدون فرهنگ استفاده، به دانش آموزان بيشتر از هر قشري سرايت كرده
است. رفاه زدگي بدون آداب زندگي هم به تلخي اين مسئله اضافه شده. خانواده ها هم
اينقدر از تربيت فرزندان غافلند كه نمي تونيم براي حل اين مشكل به كمك‌شون اميد
داشته باشيم. مثال هاش تكراري است. بحث طولاني مي شه.

3- محرم
شد دوباره . . . متن

مجيد
طولاني شده اما تمام نكات را گفته. با روايت

عليرضا
از ماجرا مي شه يك گزارش كامل وقايع

آن مرگ ناتمام
!

آنتروپی

دارم ميرم يزد اردو. خيلي بالا و پايين داشت هماهنگي هاي اين مسافرت. بالاخره جور شد.
توي – حداكثر – شش سال و يازده ماه و بيست روز آينده! بايد با اعتبار شغلي كمتر زندگي كنم.
وقتي دو تا اردو رو با اعتبار و سابقه آشنايي شخصي جور كني و مدرسه هر دو تا رو بعد از كلي هماهنگي بخواد منتفي كنه . . .
اشتباه كردم كه فراموش كردم « روي نظم مدرسه نميشه حساب كرد. »

آنتروپي معني‌ش چي بود ؟!!

وصله ي ناجور :
به زبان شيرين فارسي « اس ام اس » نزنيد!

پیمایش به بالا