سلام ای
شهر دودآلود و آلودگی. سلام ای مرکز تصمیمات. سلام ای صاحب مردم تحصیلکرده. سلام
ای شهر اخلاق. من روستایی هستم در دل کویر. کویر لوت. میدانم که میدانی کجای این
سرزمین هستم. دانشآموزان تو نام کویر لوت را در کتابهای درسیشان دیدهاند.
کویر
مرکزی ایران.
اینجا به
سرسبزی بوستانهای تو نیست. اما مردمی مهماننواز دارد و هوایی گرم. ابرهایی زیبا و
ستارگانی تابان. ماهی بخشنده و خورشیدی سوزان. اینجا ابرها جسارت نمیکنند و روی
خورشید را مخفی نمیکنند. اینجا شنها روانند. آب اگر باشد جاری است. سبزه اگر
باشد حاصل رنج انسان است و خشت خام، پناه انسان.
اینجا
کودکان مهربانند. هرچند از نگاه شما درسخوان نیستند؛ اما محبت میآموزند و زندگی.
زندگی در کویر ساده نیست. رویارویی با طوفان شن، شتر را هم از رفتن بازمیدارد. اما
مردم من ایستادهاند و با قناعت کویر را آباد میکنند.
شنیدهام
آنجا آسمان ستارههایش را دریغ میکند و مردم محبتشان را. خورشید بیشتر اوقات پشت
ابرها مخفی میشود تا رویت را نبیند و ابرها ایثار میکنند که خورشید را پناه
میدهند.
شنیدهام
مردم تو قناعت را سالهاست به خاک سپردهاند؛ تحمل سختی را فراموش کردهاند؛
سازگاری را تحریم کردهاند و ناملایمات را برنمیتابند.
اینجا
فرار معنایی ندارد. قرار پرمعناترین واژه است. آیندهنگری حرف اول را میزند. اینجا
طبیعت همه را میآزماید.
اینجا
کویر لوت است. کویری در مرکز ایران. پر از خاک پاک ایران.
آنجا
کجاست؟ بهراستی آنجا پایتخت ایران است؟ مرکز ایران؟!
کاش مرا
بیشتر میشناختی . . . کاش خودت را هم کمی میشناختی ای تهران.
سلام
حالا برگشتی
تنها تنها می رین دل ما رو می سوزونین
علی علی
سلام… به فکر سیستم پرداخت هستیم ولی چه کنیم جیبمان فعلا خالیست… به مطلبتان لینک می دهیم….
شاید این کویر است که صفا و صمیمت می آورد.
شاید این کویر است که اینگونه دل ها را صیقل می زند .
شاید ما هم باید دست به دامن کویر شویم.
شاید باید از اینجا برویم ….
با کویر بیشتر حال می کنم تا با جنگل. خاک را ترجیح می دهم به سبزی .
به علی هم بگو شاید . . . نه . . . باید !
شنیدهام آنجا آسمان ستارههایش را دریغ میکند و مردم محبتشان را.
خرده فرمایشات
یه مدت عادت می کنی به تنها بودن.
بعدش باید عادت کنی به تنها نبودن.
یه مدت عادت می کنی به جهادی رفتن.
بعدش باید عادت کنی به جهادی نرفتن.
نهایتاً روزگار شیرفهمت می کند که باید به عادت نکردن عادت کنی.
غار اصحاب کهف ؟
هنوز هم معتقدم که اردوی جهادی می تواند بهترین گزینه ی تربیتی دانش آموزان باشد. علیرغم نظر بسیاری از دوستان همکار ، من همچنان نظرم بر این است…
دلم تنگ انجا شد … همین . خیلی زیاد …. دلم هنوز پیش گنبد های در تلاقی با رنگ ابی اسمان است … کاش !
تهران شب از تو دور است تهران همیشه نور است تهران و کوچه هایش یادآور غرور است
کدوم شب، کدوم نور و کدوم غرور ؟
آقا یا علی،
من منتظرم …
Salam
man hanooz montazeram
بسم الله الرحمن الرحیم
احوال رفیق عزیز شفیق دیرین باحال ما ؟
ممنون از لطفت… شما چطوری؟ چه خبرها؟ از عیالات چه خبر؟! چند نفر شدید؟!! کار و بارت که انشاء الله خوبه… چون که ازش لذت می بری. ان شاء الله سال ۱۳۸۶، سال امین خان باشد! یعنی آخر سال که شد، برگردی ببینی که از اول تا آخرش، خدا بهت حال داده! یعنی همه اش به نام تو بوده و … خلاصه اینکه سال، سال تو بوده….
ان شاء الله.
به پدر و مادر مهربانت هم سلام گرم ما را برسان… همچنین به اخوی باصفایت.
به امید دیدار؛
سلمان واقعی(!)
از زاویه دیدت خیلی خوشم میاد…
سلام،
نزدیک شدن جناب عالی به ایام مرگ را تذکر می دهم!
یک سال دیگر نزدیک شدی!
انشاءلله یک بار ما را هم قبل مرگمان این جاهای خوب ببری.
دیدی زمونه ما رو از حاج والی جدا کرد؟
سریع تر یه فکری برام بکن؛ وقت کمه…
یا علی
سلام سر بزنید به روزم جهادی اگر بدن حتماً می رم مطلبتون می خونم الان باید دی سی بشم خداحافظ
بین همین مردم هم آدمایی هستن که خیلی با اون چیزایی که ازشون گفتی تفاوت دارن. . .
نمونه اش همونایی که اومدن پیشت . . .
خیلی ها هم هستن که می خوان از این شهر برن اما نمی تونن . . .
«اما یه سئوال:
تا حالا از خودت پرسیدی چرا یه سری از همون مردم قانعی که تو ازشون حرف می زنی هوس می کنن بیان پایتخت و همچین که جای پاشون اینجا محکم میشه . . .»
عزیزم، ما هممون ایرانی هستیم و خلق و خو هامون شبیه همه، ولی قبل از اون آدمیم. . .
و چه کسی بهتر از آفریدگارمون توصیفمون می کنه؟
« خلق الانسان من نطفه فاذا هو خصیم مبین» نحل ۴
«و آتکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفّار» ابراهیم ۳۴
«و اذا مسکم الضر فی البحر ضل من تدعون الا ایاه فلما نجاکم الی البر اعرضتم و کان الانسان کفورا» إسراء ۶۷
«و اذا انعمنا علی الانسان اعرض و نئا بجانبه و اذا مسه الشر کان یئوسا» إسراء ۸۳
. . .
از این مثالها زیاده ولی خطابشون به «انسانه» نه به شهری ها و نه به پایتختی ها و نه به اهالی شهر اخلاق!
. . .
من تا حالا کویر رو ندیدم، این توصیفات بسیار به دلم نشست،خیلی دوست دارم که از نزدیک ببینمش… شاید کویر، دلم رو مثل زمینش پاک و مثل آسمونش صاف کنه.
دلم نمیاد دوباره نگم… مطلبت خیلی قشنگ بود.
یا علی
کویر نوشته ها (۱)
من کویر را دوست ندارم . تصور من و شمای شهر نشین از کویر و حیات آن تصویری شیشه ای است . همیشه از پشت شیشه …
جهادی
جهادی ۸۶ هم به لطف خدا تموم شد ، البته یه کاراییش برای من تازه شروع شده ، گزارش رو میگم ، اگه کسی میتونه وقت بذاره و کمک کنه خوشحال میشم،…
علی آباد زارعین، ۸۶
سلام در جستوجوی آوازه ی شهرم ” شهر اخلاق ” به دل نوشته هایت برخوردم
جذاب بود و جالب
نوشته هایت بوی حقیقت میداد
شهرم را دوست دارم
به وسعت آسمان
به سوزانی خورشیدش که بر سر زشت و زیبا میتابد
به تفاوت های دمایش در شب و روز
به وسعت خاک پاکش
..
هر جای این دنیا که پا گذاری خوبی و بدی را کنار هم میبینی و این دل نوشته ها دلیل آن نیست که در شهر زیبایم بدی وجود ندارد اما من با همه ی خوبی و بدی هایش دوستش دارم. میخواهم کنارش بمانم و میمانم ..
در شب های کویر
آسمان بیش از هرجایی به زمین نزدیک است
وستارگان بیشتر
با دست هایت میتوانی ستاره بچینی
و با پاهایت تا دل آسمان قدم زنی
بدون اغراق میگویم
هرگاه دلم از سختی و بی مهری های زمانه و نامهربانی های این دوران به درد می آید
تنها در شب
کوشه ای مینشینم
و ستارگان را با نگاهم نوازش میکنم
آخر ستارگان در اینجا بیش از همه جا به زمینیان نزدیکند
دوستت دارم شهر خوبم
دوستت دارم سمنان من