متن زير فقط قسمتهايي از مطلب
« اره كاري يك انديشه » است. تا به حال جوابي از طرف كسي – حتي آقاي دهنمكي –
براي اين نوشته منتشر نشده است. به قول آقاي معززينيا احتمالا در حال تحقيق در
مورد سوء سابقه ايشان هستند! در هر صورت به نظر ميرسد در شرايط امروز لازم و واجب است چنين متنهايي را بخوانيم
و سابقهي اين مسائل را بدانيم. هرچند اگر مجبور شويم متنهايي طولاني را بخوانيم!

… از بيستم فروردين ماه امسال، چند مراسم به مناسبت يادبود چهاردهمين سالگرد
شهادت سيد مرتضي آويني برگزار شده و چند برنامهي تلويزيوني و گفتوگوي خبري به
اين مناسبت پخش شده و اخيراً نخستين دورهي اهداي «جايزهي بزرگ شهيد آويني» نيز
برگزار شد. مجموعهي افعال و اقوالي که در اين نوع مجالس و محافل صادر ميشود و
همچنين برخي اظهارنظرها که در ايام جشنوارهي فجر سال گذشته طرح شد، وضعيت
نگرانکنندهاي ايجاد کرده است؛ تا آن حد که نميشود همه چيز را به بيدقتيها و
سهلانگاريهاي مرسوم ربط داد و گذشت و سکوت کرد. تا آن حد که ممکن است آدم يک بار
ديگر به تئوري توطئه علاقهمند شود و فکر کند که شايد عدهاي
دارند سعي ميکنند با يک برنامهريزي حسابشده، آويني را مصادره به مطلوب کنند و با
اميد به اين که بعد از چهارده سال ديگر کسي يادش نمانده که در آن سالها چه گذشته،
يک آويني جديد خلق کنند که مورد پسندشان باشد. …
… يکي
از کساني که چند ماهي است در هر محفل و مجلسي که مينشيند، ادامهي حرفاش را با
مناسبت و بيمناسبت به آويني مربوط ميکند، مسعود دهنمکي است. در اين چند ماه
بارها تصميم گرفتهام جوابيهي مفصلي بنويسم و بيربط بودن نوع موضعگيريهاي
دهنمکي را توضيح دهم، اما هر دفعه از اين بابت نگران شدهام که در جامعهاي که
تصور ميشود نوعي نزديکي فکري بين آويني و گروههاي منتسب به امثال دهنمکي وجود
دارد، نوشتن چنين مطالبي و ذکر اين دو نام در کنار يکديگر ممکن است بيشتر موجب رواج
اين توهم شود و کار را سختتر کند. ضمن اين که هنوز نتوانستهام مطمئن شوم دهنمکي
اين حرفها را از سر سادگي و نابلدي ميگويد يا اين که علاقه پيدا کرده با انتساب
خودش به شهيد آويني و تکرار کردن نام او، آگاهانه براي خودش نوعي مصونيت و اعتبار
دست و پا کند. وگرنه بعيد است که خودش نداند آويني اعتقادي
به فعاليت سياسي از نوع دهنمکي نداشت، فرهنگ و هنر را آلت دست اهداف سياسي
فرض نميکرد، گروههايي را تحريک نميکرد براي آن که به سالنهاي سينما و دفتر
مجلات حمله کنند و بزنند و بشکنند و بسوزانند، مدام مشغول متهم کردن اين و آن نبود،
سينما را وسيله و ابزاري براي برآورده کردن اهدافاش فرض نميکرد، شوخي با مقدسات
را براي جلب توجه مردم عامي مجاز نميدانست، معتقد نبود براي مقابله با روشنفکري
بايد عوامگرايي کنيم و از نام و اعتبار شهدا براي حمله به يک جريان سياسي استفاده
نميکرد. …
… امسال نگران شدهام و فکر ميکنم ممکن است در اين هياهوي رسانهاي و در اين همه
بيحوصلهگي که نسل جوان و سياستمدارانمان به يک اندازه از آن برخوردارند،
کسي به سراغ نوشتهها و فيلمهاي آويني نرود و همين حرفهاي
کوچهبازاري را صحيح فرض کند و در ذهناش خصلتهايي را به او منسوب کند که
او در تمام عمرش تلاش ميکرد دقيقاً همان خصلتها را طرد کند.
… اين وضعيت خطرناک است و ممکن است به تدريج آويني جديدي
براي نسل امروز خلق کند که حتي سادهترين و اوليهترين شباهتهايش را هم در
مقايسه با نسخهي اصل از دست داده باشد! … به نظر ميرسد تنديس او را در وسط
ميدان نصب کردهاند و بعد در گذر ايام، هر رهگذري هر چه در دست داشته به اين تنديس
ماليده و آن قدر مدالها و نشانها و يادگاريهاي مختلف بر رويش چسباندهاند، که
ديگر اصل ماجرا از چشمها پنهان شده و فقط همين افزودهها براي رؤيت باقي
ماندهاند. آنقدر بر اين امامزاده دخيل بستهاند که ديگر کسي يادش نميآيد نام
کسي که اينجا دفن شده چه بوده!
حسين معززينيا
(به نقل از
كتاب نيوز و
بازتاب)