اطلاعیه

جلسه سرگروه هاي فوق
برنامه
چهارشنبه 1/9/85 رأس ساعت 12
در اتاق فوق برنامه برگزار مي گردد.
لطفا با حضور به موقع، حقوق ديگران را محترم
شماريد

آنلاین یعنی همین !

«  اين يک

کامنت
است. کامنتي که براي

علي آقا مربي
گذاشتم  »

الان دارم دعوا مي کنم
تو مدرسه. همين الان!
يه لحظه يکي رفت بيرون. من هم کوچولو جلوم روشنه و يه لوله ي اينترنت پر سرعت هم
بهش وصله. فرصت شد …
نه فحش نمي دم. اما اعصابم خرده. شاکيم. چرا هيچ کس نمي فهمه اين خراب شده فرق داره
با جاهاي ديگه؟
نيروهاي کارکشته اي که اومدن، اصلا نمي دونن هدف اين مجموعه چيه. (شايد هم ما بي خبريم!) اما هر يکشنبه که توي
شورا رييس مجتمع يه چيزي رو تعريف مي کنه براشون، تا نصف روز وضع خوبه. بعد … روز
از نو …
چقدر ظاهر ؟! اصل معروفيت اينجا به اين بوده که روي باطن آدم ها کار مي کرده.
چسبيدن به ظاهر که کار هر کس هست. براي همين هم همه دارن از ما جلو مي زنن. قبول
نداري؟

تو چرا کمکم نمي کني؟

عسل کیلو چند ؟!


1.
پروفسور هم كه باشي، اگر كاربردي فكر نكني؛ روي زنبور بي عسل را
سفيد خواهي كرد.

2. يكي از فرق هاي معلم مدرسه با استاد
دانشگاه اين است كه معلم بايد كاربردي و قدم به قدم فكر كند. استاد مقصد را مي گويد
و دانشجو راه را پيدا مي كند. معلم اما . . .

3. محرمانه:
اين سال ها، هر وقت تصميمات شورا دور از اجرا بوده و فقط به هدف نگاه كرده، حداقل
اين بوده كه طرح زمين خورده !!! منتظر زمين خوردن بعدي خواهم ماند. شوراي ديروز از
آن شوراهاي خسته كننده بود. بلا به دور !

4. گاهي فكر مي كنم، چرا بايد به قصد نجات، به
سمت اين تنگ در حال سقوط هجوم ببريم؟ بگذار تا بيافتد و . . .

پراکنده های شب قدر

  • نفرت، واژه ي خوبي
    نيست؛ نفرت داشتن هم فعل خوبي نيست. اما به وضوح، متنفرم از انسان هايي كه دوست
    دارند همه چيز و همه كس را بخرند.
    در شغل ما نفرت جايگاهي ندارد. از همين بي جايگاهي مي توان حدس زد كه وجود چنين
    تفكرات نفرت برانگيزي در مدرسه، چقدر غير قابل تحمل است.
     

  • دوبار در هفته لذت
    مي برم از معلم بودن. لذت مي برم وقتي از محيطي كه دانش آموزانش طاقت ندارند با
    نان و پنير افطار كنند و بدون نوشابه سحري بخورند، قدم به محيطي مي گذارم كه
    دانش آموزانش نه ريا و فريب را مي شناسند، نه تقوا و ايمان را . . .
     

  • امروز يكي از بچه
    هاي با مرام دوره 30 تماس گرفت تا براي افطار دوره شان دعوتم كند. خوشبختانه
    افطارشان همزمان است با افتتاحيه مسابقات قرآن دبيرستان 3. اگر اين تلاقي نبود،
    مي ماندم چطور دعوتش را رد كنم.
    هر قدر هم وجدان كاري را كنار بگذارم، نمي توانم به بچه ها بگويم به جايي رسيده
    ام كه مي خواهم به هر بهانه اي رنگ آبي جديد و براق ولي بي روح را از ذهنم محو
    كنم تا بتوانم رنگ سبز قديمي اما پر محتوا را به ياد آورم و به ياد داشته باشم.
    ديوارهاي سبز دبيرستان 3، خاطرات زيادي را به يادم مي آورد. شايد همين رنگش مرا
    به دام انداخت.
     

  • يك ماه است كسي مرا
    آنجا نديده است. يك ماه است از رنگ آبي و بنفش دور مانده ام . . .

خطا (Error)

از
موقعيت خاصي كه داشتم سوءاستفاده كردم. شايد بهتر بود اجازه مي دادم همه چيز روال
عادي خودش رو طي كنه. شايد بدون مداخله هم اتفاق خوبي كه منتظرم بيفته، مي افتاد.

بيست و هشتم شهريور، تلويزيون فيلم

« باشگاه امپراطوري »
رو پخش كرد. معلم توي فيلم هم، از موقعيتش براي موفقيت
يكي از بچه ها استفاده كرد. اما سال ها بعد، ديد كه با اين كار مسير زندگي كسي
تغيير نكرد. اميدوارم سي سال طول نكشه تا نتيجه كارم رو ببينم.

معلمي سخت تر از اين حرفاس . . .

بی ستاره

اگر در زندگي ستاره اي
داشته باشيم، قطعا ستاره ي من در « تهران بزرگ » نيست.

تهران حتي به اندازه ي بازاري هايش هم ستاره ندارد.

در تهران به خيلي ها مثل من ستاره اي نمي
رسد.

ستاره ي من جايي است كه اگر دست بلند كني، دستت آغشته به آسمان مي شود.

تهران؛ شهري بي ستاره

ماه خدایی

دو هفته، يعني 14 روز مانده به ماه مبارک رمضان. يادش به خير آقا قاسميان هر سال يادمون مي انداخت که روز شمار فرارسيدن ماه رمضان رو بايد از اول ماه رجب استارتش رو زد. و امسال زديم اما روشن نشديم.

چند نفري دور و
بر بودن صدا زديم کمک خواستيم ولي با هل اونها
هم روشن نشد اين من لامسب (لا مذهب). خلاصه
اين بود که اين شد. اين شد که نشستيم تا اين
دو هفته هم به همين منوال در نشستن و ماندن
بگذره. يه عمره که نشستيم، اين هم روش ديگه
مگه نه؟ منتظريم و کم کمک کوچولو کوچولو داريم
مي ريم جلو.
خيلي کم. تو اين مايه ها که هر دفعه حدود
يازده سانت مي ريم. (يه سانتش رو ما ميريم 10
سانتش رو اون مي ياد) تا بالاخره برسيم به اين
سرازيري موسوم به ماه مبارک. ايشاللا
اميدواريم مثل هر سال نشه و تو اين سرازيري
ديگه روشن بشيم و راه بيفتيم.
تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد.


پرانتز باز،
قابل توجه آخدا. ما امسال روز عرفه ممکنه
نباشيم. بي زحمت کار ما رو همين ماه مبارکي
راه بنداز روشن شيم بريم. نذار قاتي ذخيره ها
لطفا.

امضا: ذخيره ثابت هر سالي

به نقل از
وبلاگ «
از جنس خدا

»

پیمایش به بالا