. . . خانم خیری خط کش چوبی اش همیشه دستش بود. کافی بود بچه ای مشقش را ننوشته باشد تا با خط کش کبابش کند. بچه هایی که کتک می خوردند، بعد از هر ضربه کف دستشان را می
جای پای فرهاد ها

. . . خانم خیری خط کش چوبی اش همیشه دستش بود. کافی بود بچه ای مشقش را ننوشته باشد تا با خط کش کبابش کند. بچه هایی که کتک می خوردند، بعد از هر ضربه کف دستشان را می
ماجراهای پر حاشیه و راست و دروغ تلگرام به سرانجام موقت خود رسید و بالاخره تلگرام رفع فیلتر شد. اما این مدت محدود فیلتر بودن، سوژه ی جالبی بود برای کسانی که ماورای ماجرای پیام رسانی را می بینند. با
سواد رسانه ای برای من از مفید ۳ شروع شد. حدود سال ۸۴ بود گمانم. همان سال که گروه رسانه داشتیم در مدرسه. گروهی که اعضای بازیگوشی داشت که با کار، بازی می کردند. شاید هم بازی شان کار کردن
مشکل امروز من و تو در موضوع هفته شهدا، شناخت پیام و رسانه ی مناسب است. حرف داریم برای گفتن، موضوع هم مشخص است، اما باید رسانه ای انتخاب کنیم که به درد مخاطب بخورد و پیام به مقصد برسد
بعد از چهار سال تحت فشار روحی کار کردن، بالاخره بهانه ای پیدا شد تا از محیطی که ۲۱ سال از عمرم را با خوشی و تلخی در آن گذراندم جدا شوم و هجرتی دلپذیر داشته باشم. امروز خوشحالم از
یادت هست قبل از انتخابات، صحبت می کردیم که امروز وظیفه چیست، تکلیف چیست و چه باید کرد؟ یادت هست که گفتم انتخابات هر چه می خواهد بشود؛ امروز با اینکه عصر اطلاعات است، اما حباب هایی از دوستان و
بعد از سال ها قسمت شد مقطع عوض کنم و بشوم معلم دبستان. همیشه از این کار فرار کرده بودم و می ترسیدم از سر و کله زدن با بچه های ریزه میزه ی دبستان. این چند سال کنار کار
این نزدیک به یک ماهی که باقی مانده تا آن اتفاق، هفته ها و روزهای سختی دارد. این روزها وقت نداشتن بلای جان کارهایم شده است. مخصوصا با این فشار کاری جابجایی اتاق پرورشی که ذاتاً اتفاق مبارکی است، اما
هفته شهدای امسال هم با تمام دردسرها و خوشی ها و دلخوشی ها و لذت ها به پایان رسید. جای شما خالی … چه بی مسؤولیتی ها و دل نسوزندان های دوستان و کمک و مساعدت های آشنایانی که سخت
سال هایی که گروه شهدا تحویل مان می گرفت و توفیق بود دستی بر آتش داشته باشیم، دغدغه ام شده بود که در زمینه های هنری هم کارمان را قوت بدهیم. سال ۸۴ که دسترسی به آقای صدری داشتیم، مجموعه