سلمان نوشته ها

هی اخوی …

فقط وقتي يك خبر مي شود « شايعه »، كه قبل از شنيدنش عقل مان را گذاشته باشيم داخل يك فروند فرغون و برده باشيم سر كوچه خالي كرده باشيم.

اين روزها اگر از سر كوچه شهيد عموزاده رد بشويد، عقل روي عقل انباشته شده.

همه ي اين عقل ها دارند دنبال حقيقت مي گردند. اما سر كوچه از حقيقت خبري نيست.

صحیفه

* من باز به همه اين آقاياني كه مي‌خواهند نطق كنند و اعلاميه بدهند و نمي‌دانم نامه سرگشاده بفرستند و ازاين مزخرفات، به همه اينها اعلام مي‌كنم كه برگرديد به اسلام، برگرديد به قانون ، برگرديد به قرآن كريم ،‌ بهانه درست نكنيد كه اسباب اين بشود كه شما همه به انزوا كشيده بشويد. من به بسياري از شما علاقه دارم و ميل دارم كه همه به قانون عمل كنند و همه در جاي خود باشند و چنانچه اين‌طور نباشد،‌ مسئله طور ديگر خواهد شد.
(صحيفه امام جلد 14 صفحه 415)
* اگر يك جايي عمل به قانون شد و يك گروهي در خيابان‌ها برضد اين عمل بخواهند عرض اندام كنند،‌ اين همان معناي ديكتاتوري است كه مكرر گفته‌ام قدم به قدم پيش مي‌رود،‌ اين همان ديكتاتوري است كه به هيتلر مبدل مي‌شود انسان،‌اين همان ديكتاتوري است كه به استالين انسان را مبدل مي‌كند. اگر قانون در يك كشوري عمل نشود ، كساني كه مي‌خواهند قانون را بشكنند اينها ديكتاتوراني هستند كه به صورت اسلامي پيش آمده‌اند يا به صورت آزادي و امثال اين حرفها. اگر همه اين آقايان كه ادعاي اين را مي‌كنند كه ما طرفدار قوانين هستيم ، اين‌ها با هم بنشينند و قانون را باز كنند و تكليف را از روي قانون همه شان معين كنند و بعد هم ملتزم باشند كه اگر قانون برخلاف راي من هم بود من خاضع‌ ام ، اگر بر وفاق هم بود من خاضع‌ام ،ديگر دعوايي پيش نمي‌آيد؛ هياهو پيش نمي‌آيد.
(صحيفه امام جلد 14 صفحه 415)

طلب خیر

لِيَجْزِيَهُمُ
اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن
يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ

تا
خدا بهتر از آنچه انجام مي‌دادند، به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد،
و خدا هر كه را بخواهد بي‌حساب روزي مي‌دهد

سوره مباركه نور – آيه 38

عمر

چه‌قدر سخت است همه چيزت، دنيايي باشد كه هر لحظه در حال از دست دادن يك لحظه‌اش هستي و در انتظار پايانش به خيال خودت زندگي مي‌كني!
و چقدر لذت بخش است

غریبه‌ای پر دود

موسيقي‌هاي غربي، هر چقدر هم كه زيبا
و دلنشين حرف بزنند، براي من حرف نمي‌زنند، حرف دل من را نمي‌زنند. هر چقدر هم كه
سعي كنند خود را آشنا جلوه دهند، باز هم غريبه‌اند و درد دل من را نمي‌دانند.

وقتي انتظامي و سراج و شجريان، با
ساده‌ترين كلمات، حرفم را مي‌فهمند و از درد دل من مي‌گويند، غريبه‌هاي غربي
چاره‌اي جز پر و بال دادن به ظاهر براي غافل كردن من از محتوا ندارند.

تنهايي يعني خودت را ميان عده‌اي
بيابي كه حرف‌شان را نمي‌فهمي؛ شايد حركات‌شان و آداب‌شان به دلت بنشيند، اما اگر
فرهنگ‌ت با فرهنگ‌شان يكي نشود يا فرهنگ‌شان را با فرهنگ‌ت جايگزين نكني، باز هم تنهايي. حتي اگر با لبخندي مليح، تحويل‌شان
بگيري و تأييدشان كني؛ حتي اگر تظاهر كني كه از بودن‌شان خرسندي؛ حتي اگر توهم كني
كه به زبان تو سخن مي‌پراكنند . . .

رفع زحمت …

فكر نمي كنم اين آخرين نوشته ي من توي « راز نهفته » باشه. اما ديگه كمتر از اين كه تا حالا بوده مزاحم امين مي شم. ديگه خيلي لازم نيست مطالبش رو ننويسه و منتظر بمونه كه مطالب من خونده بشه و پايين صفحه نره. ديگه خيلي لازم نيست فحش هايي كه ملت به من ميدن توي وبلاگش تحمل كنه.
سر پيري و معركه گيري . . . دوباره « معراجيان » . . .
آقا امين، ببخشيد زحمت داديم
يا علي – سلمان عبداللهي

امروز لبنان کربلاست


لبنان، آتش، خون … مقاومت.


بيروت، ضاحيه، شياح … مصطفي چمران.


مارون الراس، بنت جبيل، تل المسعود … صلاح غندور.


طيبه، رب ثلاثين، عديسه … علي اشمر.


کفرکلا، بوابه فاطمه، مرجعيون … حر عاملي.


جبل عامل، صور، صيدا … امام موسي صدر.


اقليم التفاح، جبل صافي، نبطيه، شيخ راغب حرب.


دره بقاع، بعلبک، نبي شيث … سيدعباس موسوي.


امام موسي صدر، امام خميني، آيت الله خامنه اي …
سيدحسن نصرالله.


خاک همان خاک است، ولي پنداري خداوند سبحان، گل بعضي
ها را از آنجا سرشته است.


چه سري دارد خاک لبنان که تا اين اندازه صهيونيست ها
در پي اشغال آنند؟!


صهيون خونريز، پشت سر هم " قانا " مي آفريند.


فانتوم هاي آمريکايي، بمب هاي فرانسوي بر سر روستاها
مي پراکنند بلکه تخم کينه نسبت به حزب الله را بيشتر بکارند!


ناوهاي صهيونيستي، آخرين تکنولوژي نظامي بشريت مفسده
جو را بر سر کودکان چند روزه و چند ماهه که در خواب ناز خفته اند، مي گسترانند، تا
زندگي در نظم نوين جهاني را به خوابشان آورند.


سيدحسن، بر صفحه تلويزيون ظاهر مي شود و خميني گونه،
با زبان بي زباني، ندا مي دهد:


"حسينيان، آماده باشيد … لبنان کربلاست …"


چقدر بي غيرت شده ايم…


نه ببخشيد. به شما برنخورد.


حاضرم در هر دادگاهي هم ثابت کنم منظورم اين بود که
من چقدر بي غيرت شده ام!!!


لبنان کربلاست …


لبنان کربلاست و …


من دنبال جلو افتادن سفر عمره ام به گرد خانه خدا!


لبنان کربلاست و …


من در پي چاپ عکس جوان پسند سيدحسن بر روي تي شرت.


لبنان کربلاست و …


من در فکر افتتاح سايت اينترنتي اي که قولش را داده
ام و حقوقش زير دندانم مزه کرده است.


لبنان کربلاست و …


من … بي غيرت و پر رو، آرام و بي هيچ دغدغه اي،
کنار همسر خود آرام گرفته ام و کادوي روز پدر را مي گشايم.


لبنان کربلاست و …


من … بي حيا و بي تفاوت، با فرزندانم مي خندم و
کشتي مي گيرم.


لبنان کربلاست و …


من … که سال هاست وجدانم را چوب حراج زده ام، دنبال
شغل نان و آب دارتري هستم.


لبنان کربلاست و …


من … خونسرد ولي راستش کمي عصباني، در پي توجيه
پسرم که حالا ديگر قدش از خودم بلندتر شده، هستم که : عزيزم ريش به قيافه ات بيشتر
مي آيد.


لبنان کربلاست و …


من … بي خيال و بي توجه، فکر ثبت نام پسر کوچکم در
کلاس زبان هستم تا وقتي که بزرگ شد، بهتر بتواند در عرصه نوين حيات، اظهار وجود
کند.


لبنان کربلاست و …


من … به فکر چراغاني سرکوچه مان به مناسبت نيمه
شعبان هستم.


راستي، امسال که لبنان و شيعيان اين گونه در خون غوطه
ورند، عيد نيمه شعبان داريم؟!


لبنان کربلاست و …


من … با همه توان و عصبانيتم، به حضور در ميدان
فلسطين و چند تا شعار مرگ بر اسرائيل قناعت مي کنم. تازه اگر جزو ماموريت اداري ام
ثبت شود!


لبنان کربلاست و …


من … مثلا هنرمند مسلمان، که ديگر سوژه دفاع مقدس
کم آورده ام، دنبال ساخت فيلم عشق هاي مثلثي خودم هستم.


لبنان کربلاست و …


من … بي رگ، دنبال چاپ عکس زيباتري از فلان هنرپيشه
مطرح سينما هستم تا فروش مجله ام بالاتر برود.


لبنان کربلاست و …


من … بچه مسلمان و … دنبال تيغ کشي بيشتر از
بنياد حفظ آثار، بنياد شهيد و همه نهادهاي فرهنگي هستم تا با صرف ده ها ميليون
تومان، چهارتا پوستر شهيد و يک کتاب چهل صفحه اي و يک مجله داخلي کودکانه منتشر
کنم.


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


من … احساس مي کنم دهانم تلخ شده. احساس يک فحش
رکيک گوشه لپ گير کرده. احساس مي کنم چيزي توي دهانم وول مي خورد. فکر مي کنم چيزي
داخل دهانم اضافي است…


لبنان کربلاست و …


من … جلوي آينه که مي روم تا موهاي قشنگ و محاسن
مشکي و پرپشتم را شانه کنم و خود را عطر آگين سازم، ناخواسته چيزي مثل کف و تف، از
دهانم خارج مي شود و بر چهره ام مي پاشد.


نمي دانم چرا صورتم خيس شد!


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


راستي تو چطوري؟


چه مي کني خوش غيرت!؟


به نقل از «

خاطرات جبهه
» – حميد
داوود آبادي

پیمایش به بالا