خلاصه و تمام

سال هشتاد و هشت برای همه ی مردم ایران پر تب و تاب بود، برای من بیشتر.

در این سال لجبازی و خباثت آدم های کم تحمل و صبر آدم های آینده نگر در هر جا مشهود بود. از بی فکری آدم های بافکر تا اسیر شایعه نشدن آدم های عامی؛ از دلسوزی آدم های بی ربط تا سنگ اندازی آدم های با ربط … از مردمی که رسانه ها گفتند تا مردمی که در خیابان حرف خود را زدند. اگر یک لحظه چشم باز می کردی فهم و درک را از جوزدگی و بی خبری و رسانه زدگی تشخیص می دادی … در یک کلام سال مردم فریبی رسانه ای بود انگار. اما از همه ی این حرف ها که بگذریم، سال پرمعنایی بود این سال هشتاد و هشت …

امیدوارم در سال هشتاد و نه، کمی بیشتر فکر کنیم و کمتر با طناب دیگران به چاه برویم.

نو روزتان پیروز

عاقبت

منزلي كه توش بزرگ شدم و هزار تا خاطره ي كوچك و بزرگ و تلخ و شيرين دارم، شده حسينيه … 

منزل احمدزاده

 خوشحالم كه به خاطر دو زار پول خرابش نكردن

برای پسر بازیگوش

سلام
اما ما … امروز خیلی چیزا به هم ریخته بود … چند روز بود اینترنت قطع بود … آنتی ویروس ها به روز نشده بود و ویروس هم مشاهده شده بود … خریدهامون نرسیده بود … آخوندی کلید کرده بود برنامه ش رو درست کنم … بندی … با همه ی کارمندای پارس آنلاین دعوا کردم … بالاخره اینترنت وصل شد … ساعت 3 رفتم ناهار … خسته شدم.
… الان تازه میخوام برم خونه … بايد استراحت کنم تا فردا ساعت هفت صبح دوباره بیام سر کار … دوشنبه ها میرم سر کلاس و با بچه ها زندگی می کنم. نفسی تازه می کنم و باز هم کار … کار … کار …
خستگیم درمیره وقتی یکی از فارغ التحصیلا میاد و میبینم كارش گرفته … رفته تو کار شبکه … یادش بخیر وقتی اول راهنمایی بود … موس رو از دمش می گرفت دستش …
پیر شدیما …

هی اخوی …

فقط وقتي يك خبر مي شود « شايعه »، كه قبل از شنيدنش عقل مان را گذاشته باشيم داخل يك فروند فرغون و برده باشيم سر كوچه خالي كرده باشيم.

اين روزها اگر از سر كوچه شهيد عموزاده رد بشويد، عقل روي عقل انباشته شده.

همه ي اين عقل ها دارند دنبال حقيقت مي گردند. اما سر كوچه از حقيقت خبري نيست.

فراری از ریسک

سه سال است بين بچه هاي مدرسه، دانش آموزي داريم كه هر كاري حاضر است بكند اما ذره اي ريسك نمي كند.

حاضر است از صبح تا شب پشت دفتر دبيران بايستد و معلم ها را بلند صدا بزند تا جواب سؤالش را بپرسد؛ اما حاضر نيست چند دقيقه به كتابخانه برود يا خودش جواب سؤال را حدس بزند و از بين جواب ها به جواب درست برسد!

حاضر است چند روز دنبال معلم رايانه اش بگردد و تا رسيدن به جواب، رايانه خانه شان را خاموش نگهدارد؛ اما حاضر نيست ريسك كند و بفهمد كه فلان تيك در ويندوز مفيد است يا مضر!

حاضر است از اول تا آخر امتحاني كه مي داند مراقبان به هيچ سؤالي جواب نمي دهند، دستش براي پرسيدن ديكته ي درست يك كلمه بالا باشد؛ اما حاضر نيست حواسش را به جاي جلب توجه مراقبان، به ديكته ي درست آن كلمه معطوف كند تا خودش به جواب درست برسد.

انگار اگر ريسك كند هميشه شكست خواهد خورد يا اگر خودش تلاش كند هميشه ناكام خواهد ماند. چند وقتي است سعي مي كنم به جاي جواب مستقيم، به منابع ارجاعش بدهم. اما فردا باز مي آيد و ادامه ي جواب را مي پرسد. درست از همان جايي كه جواب را نيمه كاره گذاشته ام!

نمي دانم در آينده باز هم مي خواهد اين قدر به ديگران و جواب هايشان وابسته باشد يا كمي به ريسك كردن عادت خواهد كرد؟

بانگ کوزه

اين روزها كه تب شايعه داغ داغ است و هر كس براي خودش يك پا نظريه پرداز است و همه علامه ي دهرند و از رطب و يابس مطلع، هر جا كه بحثي مي شود؛ در سكوت خودم ياد درسي از استادم مي افتم كه مي گفت: «كوزه يا خالي است، يا پر است يا نيمه، اگر خالي باشد يا پر از آب، تكانش بدهي صدايش درنمي آيد، اما اگر مقدار كمي آب ته كوزه باشد … جنبه ي كوچك ترين تكان را هم ندارد و مدام سر و صدايش در گوش اطرافيان است.»

اين را من باب فرمايش برادرم عرض كردم كه ما خالي خالي هستيم كه كاري با اين لجبازي ها نداريم؛ اما سعي داريم در اولين فرصت، مرحله ي نيمه بودن و ذليل شايعات بودن را بي سر و صدا رد كنيم و به پر بودن برسيم.

آيا مقدمات تكليف از نظر شما چيز ديگري است؟

غیرت

والله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني

عباس يعني غيرت. يعني غيرت ديني. يعني همه زندگي اگر برود مي ارزد به حفظ دين. مي ارزد به تبعيت از امام و راهبر.

اين روزها كه دين داشتن سخت است و عجيب، عباس بايد الگوي من باشد. دين دار اگر بخواهي باشي – كه بايد باشي – بايد بداني پشت سر چه كسي ايستاده اي. بايد پشت سر كسي باشي كه ارزش ش را داشته باشد … اينقدر بزرگ وار باشد كه بعدها به اين نتيجه نرسي كه سرت كلاه رفته. بايد پشت سر كسي باشي كه دينت را به باد ندهد. بايد مطمئن باشي كه گرگ دنيا دينت را نمي برد. همين مهم است. بقيه دعواها و لجبازي ها سر دنياست. حتي اگر ظاهر ديني داشته باشد.

اين وسط بايد دينت را با غيرت حفظ كني.

آژانس

اين مدت، مملكت شده آژانس. ما هم شاهديم. البته خيلي هم شاهدان بي خبري نيستيم. تا حدودي مي تونيم بفهميم چه خبره.

اما يه چيز اين وسط خيلي واضحه: اين وسط گوشت قربوني عباسه!

پیمایش به بالا