تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون تا کی زنی بر خانهها تو قفل با دندانهها تا چند چینی دانهها دام اجل کردت زبون شد اسب و زین نقره گین
این روزهای دلسرد کننده
عالم و آدم خبردارند که امسال، مدیرمان با مدیر دبیرستان عوض شد. با اینکه با سید از قدیم دوستی و رفاقت داشته ایم، اما نگرانم که راهنمایی هم مثل دبیرستان اداری شود و یادمان برود که مدرسه فقط سازمان خشک
تا غدیر
فکر می کنم گاهنامه شدن اینجا، دقیقا از وقتی شروع شد که معاون فناوری اطلاعات مدرسه شدم و راز دل را هم توسعه دادیم. همان داستان قدیمی کوزه گر و کوزه شکسته. این روزها خیلی احساس نیاز می کنم به
راز توکل
. . . شخص بداند مخلوق نه زیان می رساند و نه سود؛ نه عطا می کند و نه منع. هر گاه بنده ای چنین بود، برای احدی غیر از خدا کار نمی کند و جز از خداوند، از کسی
در خواب خوش
مستندهای زیادی دیده ام از تجاوز فلسطینیان وحشی به اسراییلیان مظلوم! اما کمتر مستندی دیده ام از حمله ی اسراییلیان غاصب تا بن دندان مسلح به مسلمانان بی دفاع فلسطینی. انگار کمتر کسی جرأت کرده است جانش را کف دست
دلم هوای آفتاب می کند
کوچک تر که هستیم، هنوز خدا را به خاطر داریم و دل مان پاک است؛ پاکِ پاک … دعای مان بالا می رود، زبان مان قاصر نشده هنوز. سرمایه ای داریم که روح سبک مان است. هر چه می گذرد،
به یاد تقدیم اول تحقیق …
مشهدی ها رسم دارند صبح روز بعد دفن می روند سرخاک. من و آقای آهی و آقای محمودی که راننده های صیاد بودند می بایست زودتر می رفتیم و فرش و وسایل دیگر را می بردیم. صبح زود رفتیم حرم
حاشیه بهتر از متن
فصل های پیش از اینم ابر داشت بر کویرم بارشی بی صبر داشت پیش از اینها آسمان گلپوش بود پیش از اینها یار در آغوش بود اینک اما عدهای آتش شدند بعد کوچ کوه ها آرش شدند از بلند
رو راستیت
چهار سال سکوت در حالی که اختیار و امکان تأثیرگذاری داشته اند تا قانون خلاف علاقه شان را تغییر دهند، اصلا برایم قابل درک نیست . . . تعجب می کنم که بعضی ها چقدر خزنده اند و فرصت طلب.
راز نهفته
چند وقتی است هر قدر هم خوشبینانه نگاه کنم، باز هم به این نتیجه می رسم که حرفم را کسی نمی فهمد. انگار به وادی غریبی وارد شده ام که اطرافیانم بیرونش می ایستند و همراهم نمی آیند. قدیم تر