« این یک کامنت است. کامنتی که برای علی آقا مربی گذاشتم » الان دارم دعوا می کنم تو مدرسه. همین الان! یه لحظه یکی رفت بیرون. من هم کوچولو جلوم روشنه و یه لوله ی اینترنت پر سرعت هم
عسل کیلو چند ؟!
۱. پروفسور هم که باشی، اگر کاربردی فکر نکنی؛ روی زنبور بی عسل را سفید خواهی کرد. ۲. یکی از فرق های معلم مدرسه با استاد دانشگاه این است که معلم باید کاربردی و قدم به قدم فکر کند. استاد
پراکنده های شب قدر
نفرت، واژه ی خوبی نیست؛ نفرت داشتن هم فعل خوبی نیست. اما به وضوح، متنفرم از انسان هایی که دوست دارند همه چیز و همه کس را بخرند. در شغل ما نفرت جایگاهی ندارد. از همین بی جایگاهی می توان
خطا (Error)
از موقعیت خاصی که داشتم سوءاستفاده کردم. شاید بهتر بود اجازه می دادم همه چیز روال عادی خودش رو طی کنه. شاید بدون مداخله هم اتفاق خوبی که منتظرم بیفته، می افتاد. بیست و هشتم شهریور، تلویزیون فیلم « باشگاه
تابستان ۸۵
چند روزه که کارهای زیادی رو باید هم زمان انجام بدم. اتفاقات خاصی هم افتاده که مجبورم می کنه توی نحوه ی فعالیت های مدرسه ای تغییراتی بدم. برای همین نمی رسم مطالب این صفحه رو هفته ای یک بار
و اما تصمیم
تفاوت سایه و تاریکی در این است که در سایه می توان کمی از حقیقت را دید. اما در تاریکی و ظلمت، حقیقت مخفی است. شمعی کوچک می تواند ظلمت را به سایه تبدیل کند. پس قدر شمع را باید
حاشیه های هجرت
تابستون عجیبیه. خیلی داره خوش می گذره. هر روز که می رم مدرسه یاد روزهای خوش سه – چهار سال پیش میفتم. یاد معرفتی که توی دانش آموزای اون سال ها بیشتر دیدم. اگه همکاران مدرسه ی راهنمایی نمی خوندن
آزمون ورودی مدارس
نا خصوصی: آزمون ورودی و مصاحبه، سنتی است که سال ها قبل در مدارس معدودی اجرا می شد. از آن جا که ما ایرانی ها کمتر حوصله ی فکر کردن – و اصولا صرف انرژی – داریم؛ این طرح بدون
نقطه، سر خط
خاطرات سال های زندگی در راهنمایی مفید را فراموش نمی کنم. اما گاهی باید هجرت کرد … زندگی در مدرسه را دوست دارم. کار در اداره را خیلی کم دوست دارم …
راز دل
یادش به خیر! یک سال و یک ماه پیش یه نامه رسید به جوونای شاغل توی راهنمایی مفید. الان دیگه هیچ کدوم مون اونجا نیستیم! فرستنده: صمد غفاری موضوع: … متن نامه: راز دل من یک سره، باری همه با