مدرسه ي ما

فـــــــــــــــاتحه

دوست ندارم يادداشت
روزانه بنويسم. از لفظ يادداشت روزانه فقط معناي عجله و رج زدن و تقلب و … يادم
ميفته.

دوست ندارم يادداشت
روزانه بنويسم. چون اينجا جاي يادداشت روزانه نيست. يعني بنا ندارم باشه.

اما امروز يه روز جالب
بود.

بعد از مدت ها، هادي
فرقاني اومده بود مدرسه. صادق علي اکبري هم همينطور. بعد از مدت ها دوباره برنامه
چت مفيد راه اندازي شد. به صورت کاملا بي سيم با چند تا لپ تاپ!
علي اصغر هم مدرسه بود.
اين بار در مقام مشتري.

امروز براي آخرين بار
در مدرسه ي راهنمايي مفيد يک، رفتم سر کلاس. امروز آخرين روز تدريسم در راهنمايي
پايين بود.

اين
هم آخرين پلي کپي که در راهنمايي آماده کردم. اين چهار سال خيلي خوش
گذشت ! امسال اما … سخت بود.

امروز يک دانش آموز
پنجم ابتدايي توي ميدان حبيب اله ازم پرسيد: « ببخشيد؛ مفيد از کدوم وره؟ » دلم
براش سوخت. شايد براي اين که آزمون ورودي خيلي سخته !!

امروز شوراي مدرسه حال
و هواي ديگري داشت. در فضاي باز و فرش و پشتي. از اين چيزا توي مدرسه خيلي خوشم
مياد. همين چيزا باعث ميشه مدرسه با اداره فرق داشته باشه.

امروز آدرس اي ميل کلاس
اينترنت رو چک کردم، اين بار نه به ديد تصحيح و نمره دادن.
به اين نتيجه رسيدم که از معدود معلم هايي هستم که حتي با ناهماهنگي هاي پيش آمده!
از بچه ها هديه ي روز معلم گرفتم. البته به صورت مجازي.

امروز روز جالبي بود.

تأدیب

اگر در برخورد با بچه
ها كمي اشتباه كنيم؛ حتما به جايي مي رسيم كه راهي جز

تنبيه
جلوي خود
نخواهيم ديد. هميشه همه ي برخوردها مهم هستند. معلم بايد در تمام لحظات مراقب رفتار
خود باشد. معني مراقب بودن اين نيست كه ظاهر و باطني متفاوت داشته باشد. همين هم
معلمي را سخت مي كند.

روز معلم


روز معلم گرامي باد


معلمي شغل نيست؛ معلمي عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده اي، رهايش کن و اگر
عشق توست مبارکت باد.

شهيد
رجايي


روز معلم امسال خيلي
ساده بود. خيلي معمولي و بدون هيجان. اما شلوغ تر و پر اضطراب تر از هر سال. يه
هديه ي خوب هم گرفتم. يه تشكر درنهايت سادگي. شكر خدا توي مدرسه ي ما هديه نياوردن
براي معلم عادي شده و بچه ها نوشته يا كاردستي ساده اي به عنوان هديه به معلم ها مي
دهند. (هرچند كه امسال طرح پيشنهادي كاردستي بچه ها، توي

سلسله مراتب و پيچ و خم اداري
مدرسه گيركرده!)

بالاخره مرحله نهايي
مسابقات قرآن مدرسه هم با وجود
سلسله مراتب و پيچ و خم اداري
مدرسه برگزار شد. كم
شكوه
تر از هر سال. اميدوارم نمايشگاه پروژه هاي مدرسه
باشكوه تر از هر سال برگزار بشه. ما كه بخيل نيستيم.
هستيم؟!

شب با چند تا از
همكاران جوان كه چند سال اخير در مدرسه ي راهنمايي مفيد همكار بوديم، برنامه ي
مختصري داشتيم. حيف شد كه همه نبودن. ياد گذشته ها و
صميميت
ها
به خير

زنگ ورزش

ورزش
از درس هايي است كه معمولا مدارس اهميت زيادي به آن نمي دهند. در مدرسه ي
مفيد، به ورزش مثل دروس اصلي نگاه مي شود.

در
كلاس ورزش به طور همزمان دو معلم تربيت بدني مشغول كار هستند. دانش آموزان هم دو
قسمت مي شوند. هر قسمت يك رشته ي ورزشي را به طور جدي مي آموزند.
هندبال و واليبال نمونه اي از رشته هاي تخصصي كلاس
ورزش است.

چند
سالي كه مدرسه تا اين حد به ورزش اهميت داده است، بچه ها پيشرفت قابل ملاحظه اي
داشته اند. كم كم تيم معلمان براي شكست دادن تيم بچه ها در مسابقاتي كه به مناسبت
هاي مختلف برگزار مي شود با مشكل مواجه مي شوند. مخصوصا با حضور كم و كمتر
جوانان در تيم معلمان!

گره

. . . مدرسه
يعني آدم هاي مدرسه. فقط آدم ها
هستن كه مدرسه
رو مي سازن.

اگه آدم ها حال كار كردن يا فكر كردن
به كاري نداشته باشن، اون كار قطعاً انجام نمي شه. حتي اگه مسوولين مدرسه از هر
ابزار مديريتي استفاده كنن. مهم ترين هدف توي يك مدرسه مي تونه اين باشه كه
نيروهاي مدرسه
چه مالكان مدرسه؛ چه معلم ها و چه كارگران قسمت اجرايي (مثل من) –

هدف براشون جا بيفته و بتونن
هدف
رو واضح ببينن.

اين جدا از اينه كه
هدف چي مي تونه باشه. توي سيستم مدرسه ي ما هسته از
پوسته جدا شده. به همين سادگي رفاقت ها هم
تصنعي ميشه. حتي ممكنه به خاطر كار
درگيري بين نيروي انساني بالا بگيره. من به محيطي كه
كار بتونه رفاقت ها رو از بين ببره نمي گم محيط
دوستانه. همينطور به محيطي كه نتونه آدم ها رو خارج مدرسه با هم نگه داره نمي گم
محيطي با روابط عميق انساني. هر چند ميشه با تبليغات
هر محيطي رو صميمي و انساني جلوه داد.

اگه آدم هاي يك مدرسه نتونن يكي باشن
شروع مي كنن به
حذف همديگه. كارها دسته جمعي انجام
نمي شه. حتي اگه تقسيم كار هم بشه، بار كاري تقسيم نمي شه،
تحميل
مي شه به يه نفر يا گروه. اين يعني روابط سيستماتيك و خشك
اداري. توي اين سيستم همه منتطرن كار زمين بمونه تا
مسوول رو سرزنش كنن. كسي منتطر نيست تا اگه كاري زمين موند
كمك كنه.

مدرسه
بايد مجموعه اي باشه با هدف رشد ايران اسلامي در دهه
هاي بعد

ادامه داره ، اما
ترجيح مي دم سانسورش كنم قبل از اينكه سانسور بشم!

گره ی کور

مدرسه ي ما به عنوان
يک مدرسه ي مذهبي شناخته شده. تا حالا هم همين طور توي مدرسه کار شده. اما کم کم فعاليت هاي مذهبي و در کل تأثير
مدرسه روي بچه ها
کم شده. شايد به نظر برسه يکي از
دلايلش اينه که فعاليت هاي آموزشي و تربيتي خلط شده و باعث
شده فعاليت هاي تربيتي به اولويت دوم منتقل بشه.
اما دليل مهم تر اينه که آدم هاي مدرسه اولويت دين و ديندار بودن بچه ها توي ذهنشون
کم شده. مدرسه به راه هاي سيستماتيک قبول شدن در
آزمون فکر مي کنه اما به راه هاي قبول شدن
يک آدم با روحيات مذهبي توي زندگي
فکر نمي کنه.
مدرسه يعني آدم هاي مدرسه. فقط آدم ها …


ادامه دارد

بچگی های دیروز و امروز

بعد از نماز، يكي از بچه ها كليد
كرده بود كه بگم اون وقتا كه خودم دانش آموز بودم، مثل كدوم يكي از بچه هاي دوره
شون بودم!

طبق روال معلمان، به سرعت دست به
سرش كردم و فرستادمش سر كلاس. اما سوال جالبي پرسيده بود كه ارزش چند دقيقه فكر
كردن داشت.

هر چي سعي مي كنم زندگي دانش
آموزي خودم رو با بچه ها مقايسه كنم، اشتراكي جز مفيدي بودن و چند تا شباهت ديگه
پيدا نمي كنم. زندگي ساده اي كه ما داشتيم خيلي با زندگي هاي امروز فرق داره.

زندگي هاي امروز راحت تر شده،
سريع تر و پر هزينه تر هم.

  • زمان ما با يه توپ پلاستيكي
    كل بچه هاي كوچه، روزي شاد و با نشاط داشتن. بعضي روزها هم با ماشين هاي
    پلاستيكي و يه تيكه گچ، چند تا تيله، كاميون و لودر اسباب بازي، تفنگ آب پاش يا
    دوچرخه، روزمون شب مي شد.

  • امروزي ها اما به كمتر از
    PS2 و گيم نت و رايانه شخصي و رايانه همراه و تلفن
    همراه رضايت نمي دن.

  • زمان ما اردوهاي مدرسه بهترين
    اتفاق زندگي مون بود و براي رفتن به اردو كلي تلاش مي كرديم و توي اردو هم از
    تمام لحظات لدت مي برديم.

  • امروزي ها اما اردوهاي مدرسه
    با سفرهاي خارج كشورشون قابل مقايسه نيست. توي مسافرت هاي خانوادگي هم كسي
    ازشون نمي خواد توي كارها مشاركت داشته باشن و به خودشون زحمت بدن.

هرچي سعي مي كنم اين دو نوع زندگي
رو از نظر لذت و رضايت مقايسه كنم، مي بينم ما از زندگي مون راضي تر بوديم تا بچه
هاي الان.

  • ما اگه چيزي رو نداشتيم سعي
    مي كرديم براش جايگزين پيدا كنيم و همين ما رو براي زندگي آماده تر كرد.

  • امروزي ها اما زود نااميد مي
    شن و دست به دامن ديگران مي شن.

  • ما بلد بوديم براي خودمون
    وسيله هايي رو كه لازم داشتيم درست كنيم. چيزي نبود كه از ساختنش هراس داشته
    باشيم. حتي اگه خوب هم نمي شد وقت مون رو پر مي كرد و براي زندگي امروز آماده
    تر مي شديم.

  • امروزي ها اما اگه وسيله اي
    كه دوست دارن توي اينترنت نباشه يا با رايانه نشه طراحي اش كرد، فرضش محال
    ميشه. فردا هم ساده ترين چيزها رو حتي نمي تونن تصور كنن. نساختن هم مهم نيست!

مثل هيچ كدوم از بچه هاي امروز
مدرسه نبودم. من از زندگي لذت بردم. امروز هم از زندگي لذت مي برم. اگه برق قطع بشه
بيكار نمي مونم. اگه ياهو و گوگل براي ايران تعطيل بشه هيچ نگران نمي شم. اگه
ويندوزم قاطي كنه و بالا نياد خيلي راحت رايانه رو خاموش مي كنم و به زندگي خودم مي
رسم. اگر هم يه وقتي سرحال بودم ياد مي گيرم كه چطور درستش كنم و درستش مي كنم. به
كتاب و دستيار هم نيازي ندارم. چون قديم ها با همه چيز ور مي رفتم و قلق هاش رو ياد
مي گرفتم!

امروزي ها اما . . .

خوش به حال ديروزي ها

همایش باقرالعلوم علیه السلام



اين هفته عطر و بوي
ولادت امام باقر
عليه السلام
و امام موسي کاظم
عليه السلام
تمام مدرسه رو پر کرده. به مناسبت اين ولادت ها توي مدرسه همايش باقرالعلوم

عليه السلام
برگزار شده. (البته اين همايش
پوستر هم داره که چون خيلي ظاهر باکلاسي نداره اينجا نمي ذارم.)

توي اين همايش تحقيق
هاي برگزيده ي دانش آموزان مدرسه که از آبان ماه با کمک معلم ها توي چند مرحله
انجام شده توسط خود بچه ها ارائه ميشه. توي پايه سوم دفاع ها بد نبود. اما توي پايه
اول و دوم به نظر مي رسه براشون يه کمي زود باشه. در کل؛ زنگ هاي همايش کمي خسته
کننده شده. شايد دليلش اين باشه که تحقيق ها کاربردي نيست. علاوه بر اين، چون بچه
ها ياد نگرفتن از منابعي غير از اينترنت تحقيق کنن، تحقيق ها تکراري شده. مثلا
ديروز که چند تا تحقيق در مورد انرژي هسته اي ارائه شد، در واقع يه همخواني بود که
با تأخير فاز اجرا شد! البته هنوز نمي تونم درک کنم با اين که توي مدرسه اين همه بچه ها
مجبور به استفاده از اينترنت مي شن و خودشون هم آخر اينترنت هستن چرا باز ما نبايد
براي استفاده ي بچه ها از اينترنت سياستگذاري داشته باشيم و برنامه بريزيم!!؟

تو اين هفته حضور پر
شور معلم ها فضاي همايش رو پربارتر کرده بود. (تصوير: يه رديف صندلي خالي که مخصوص معلم ها چيده شده رو تصور کنيد.)

فکر مي کنم با کمي
اصلاح و بازنگري بشه همايش بهتري برگزار بشه. به هر حال! اين هم يه نمونه ي ديگه از
نوآوري هاي مدرسه است و بايد کمي! براي نتيجه گيري صبر کرد.

امتحان

بچه هاي راهنمايي خيلي صاف و ساده اند. سريع احساس شون رو نشون مي دن.

ديروز آرش مي خواست از دوم ها امتحان بگيره. چون خودش نبود و مسوولان آموزشي مدرسه هم همون ساعت جلسه ي گروه اجتماعي داشتن، قرار شد امتحان که استارت خورد برم سر جلسه ي امتحان و تا آخرش باشم و بعد برم جلسه گروه معارف.

وارد سالن که شدم برگه ها داشت توزيع مي شد. اولين چيزي که توجهم رو جلب کرد يکي از بچه هاي درسخون و مؤدب دوره 31 بود که با بغض داشت با خودش حرف مي زد. رفتم جلو و ازش پرسيدم « چرا گرفته اي؟» ديگه بغضش داشت گريه مي شد که بلند گفت « آخه چقدر امتحان؟ خسته شدم ديگه!»

حالا داره امتحان شروع ميشه و شما قراره همون مراقب سخت گيري باشيد که نمي ذاره بچه ها سرشون از برگه بلند بشه.

کلي به اين موضوع فکر کردم. خودم هم قبلا همين احساس رو نسبت به امتحان داشتم. از وقتي درس هايي که مي خونم عوض شده ديگه امتحان برام نفرت انگيز نيست. بايد راهي پيدا کرد که ديد بچه ها نسبت به امتحان عوض بشه. خيلي هم سخته. اما کار ما همينه.

انسان

گاهي مي مانم از کار آدم ها.
کسي پيدا مي شود که حاضر است 700 نفر در سينمايي در آتش سوزان کباب شوند تا به هدفش برسد. هدف هر قدر هم بزرگ و مهم باشد به اندازه جان 700 نفر بزرگ و مهم نيست.
کسي پيدا مي شود که حاضر است هزاران نفر از سرما بلرزند اما کاخ او و دوستانش گرم بماند. کاخ هر قدر هم گران باشد به زجر کشيدن هزاران انسان نمي ارزد.
حتي کسي پيدا مي شود که حاضر است عده اي در ترافيک بمانند اما يک دقيقه تا مقصد پياده نرود. راحتي يک نفر هر قدر هم مهم باشد به اهميت اتلاف وقت و آزار عده اي انسان نيست.

هميشه انسان ها اين رفتار ها را انجام مي دهند. حتي ما. من و تو.
ما زندگي عده اي انسان را در دست گرفته ايم و با آزمايش روي آن ها و رفتارهايشان دنبال کسب تجربه هستيم. حتي کارهايمان را با سعي و خطا پيش مي بريم تا مجبور نباشيم هزينه ي تحقيقات پرداخت کنيم! با اين که واحدي براي تحقيق داريم.
ما از همه ي آدم هايي که به هدف يا تجمل يا راحتي فکر مي کنند. بدتريم. هيچ کدام از آن ها زندگي و آينده ي انسان ها را تخريب نمي کنند. اثر ظلم شان هم به عده ي محدودي مي رسد.
اما ما به طور مستقيم با زندگي انسان هاي کوچک امروز و مردان فردا بازي مي کنيم. انسان هايي که نسل هاي بعدي را خواهند ساخت. ما زندگي نسل هاي بعد را هم مي سازيم. يا تخريب مي کنيم. در سعي و خطا هر دو هست. هم ساختن، هم تخريب.
روا نيست براي هر هدفي حتي يافتن روش هاي برتر، از سعي و خطا استفاده کنيم. کاري که حتي مهندس ها با سازه ها نمي کنند. کاش در کنار کار، وقتي هم براي فکر کردن مي گذاشتيم. البته اطاعت هم خوب است!

پیمایش به بالا