میان بُر میان تهی

از تأثیرات لقمه ی حرام که زیاد شنیده ای، درد سر های عدم رعایت حق الناس را هم که می دانی؛ پس می روم سر اصل مطلب.

مال حرام که فقط با دزدی و کم فروشی و گران فروشی حاصل نمی شود، خیلی کارها هم هست که لقمه را شبهه ناک می کند و روزی می رسد که گلویت را می فشارد.

مثلاً ؟

یکی ش این که نمره ای بگیری که زحمتش را نکشیده ای، حالا می خواهد مثبتی تکلیفی باشد که از کسی کش رفته ای یا نمره ی سؤالی باشد که از کسی دزدیده ای. چه فرقی می کند. مهم این است که چند روز بعد – که چشم بر هم بزنی رسیده – می خواهی با این نمره ها و مدارک، نان یک خانواده را بدهی. نان هم که حلال نباشد، یک جایی گلوی آدم را می چسبد. از تأثیرات لقمه ی حرام که زیاد شنیده ای؛ پس می روم سر اصل مطلب.

حق الناس که فقط با دزدی و کم فروشی و گران فروشی به گردن آدم نمی افتد، خیلی کارها هست که اگر حواست نباشد مدیون می شوی و تا به خودت بجنبی کلی بدهکار شده ای. خیلی هاش هم جبرانش راحت نیست.

مثلاً ؟

خب یکی ش این که رفتارت مزاحم استفاده ی دیگران از کلاس باشد یا این که گچی را که با پول بچه ها برای استفاده آموزشی تهیه شده و یک جورهایی بیت المال است، برای خودِ خودت مصرف کنی، مصرفی که نفعش به همه نمی رسد. یا این که نیمکتی که مالکش نیستی و به امانت یک سال در اختیارت گذاشته اند، سالم بگیری و سالم تحویل ندهی. با خیلی کارها و رفتارها حق الناس می افتد گردنت. چه فرقی می کند. مهم این است که همه مسافریم و چند روز بعد – که چشم بر هم بزنی رسیده – می خواهی بار سفر ببندی و خیلی وقت نداری که حق دیگران را بدهی و تسویه کنی و بروی. از درد سرهای حق الناس بر عهده داشتن هم که زیاد شنیده ای. پس می روم سر اصل مطلب.

همانطور که پیشگیری بهتر از درمان است، مدیون نشدن و مال حرام نخوردن خیلی خیلی بهتر است از پشیمانی و دنبال جبران رفتن.

امروز را دریاب برادر من. فردا خیلی دیر است …

گزینه های روی میز

… در نتیجه اگر از آنهایی هستید که:

هنوز «Yahoo»، «Hotmail»، «Outlook»، «AOL Mail» و «Gmail» را به «میهن‌میل»، «میل‌دیتا»، «چاپار»، «وطن‌میل»، «صبا‌میل» و دیگر سرویس‌دهنده‌های ایمیلِ ایرانی ترجیح می‌دهید؛
«کلوب»، «افسران»، «فیس‌نما»، «هم‌میهن» و ده‌ها شبکه اجتماعی ایرانیِ دیگر را گذاشته‌اید و در «Facebook»، «orkut» یا «Google plus»، پلاس شده‌اید؛
«Yahoo Messenger»، «Google talk»، «PalTalk»، «Skype»، «Google Voice» و «iChat» را برای چت و مکالمه اینترنتی، مطمئن تر از نمونه‌های داخلی می‌دانید؛
به «Blogger» بیشتر از «بلاگفا»، «میهن‌بلاگ»، «بلاگ‌اسکای»، «بلاگ»، «پارسی‌بلاگ»، «جوان‌بلاگ» و این‌همه سرویس‌دهنده وبلاگِ ایرانی اعتماد دارید؛
از «ساینا» بی‌خبرید و هنوز «Internet Explorer»، «Google chrome» و «Safari» را رها نکرده‌اید؛
پیامک‌ها، مکالمات، فیلم‌ها، تصاویر، اطلاعاتِ مربوط به تردد و تنفسِ خود را به گوشیِ «Google Android»تان سپرده‌اید؛
باور ندارید که «آپارات» که هیچ، حتی «یوتیوب دات آی‌آر» هم شرف دارد به «YouTube»دات کام؛
اجازه می‌دهید «مرغِ مگس‌خوارِ Google» شما را شکار کند ولی از موتورهای جستجوی «سلام»، «پارسی‌جو»، «ریسمون» و «مه‌جو» استفاده نکنید؛
یا تا کنون از «مترجم پارسی‌جو» استفاده نکرده‌اید و «Google Translate» را بهترین می‌دانید؛
هنوز «Google Desktop»، «Google Docs»، «Google Analytics»، «Google Groups»، «Google Mobile»، «Google Calendar»، «Google Adwords»، «Startup Weekend» و «Google Panoramio» را «فقط سرویس» می‌دانید و بجای «لنزور» و «نگارخانه ایرانی»  از «Google Picasa» و «Yahoo Flickr» استفاده می‌کنید؛
بهتر است بدانید که بیش از آنچه شما از خود و دوستانتان می‌دانید، آنها از دوستانتان و شما می‌دانند.

این بخشی از مطلبی است که آقای روح‌الله مؤمن‌نسب در وبلاگش نوشته و به نظرم حاوی پیشنهادهای قابل تأملی برای من و شماست.

برگرفته شده از 1707 آی آر

هَستَویجات

اگر این مسائل را عمیق تر از شایعات و خبرهای رایج و به عنوان یک مسئله ی تاریخی و قضیه ی فلسفی نگاه کنی، واضح است که اختلاف موجود، ربطی به مسأله هسته ای ندارد. ربطی به حقوق بشر ندارد، ربطی به تروریسم ندارد. مشکل گفتگو این نیست که تا به حال پشت یک میز نبوده ایم که حرف مان را بزنیم. مشکل این است که اصلا حرفی نمانده که بزنیم. حرف ها بارها گفته شده و شنیده شده. ما حرف آن ها را می دانیم و آن ها هم حرف ما را می دانند. واضح ترین مطلب هم این است که هدف به زانو در آوردن است. ما می خواهیم آن ها از حرف شان کوتاه بیایند و مبانی ما را که مخالف اصول شان است قبول کنند، آن ها هم می خواهند ما پا پس بکشیم و حرف شان را قبول کنیم حتی اگر با اصول مان تطبیق نداشته باشد. ما قدرت و ابزارهایی برای فشار آوردن به آن ها داریم، آن ها هم حربه هایی برای فشار آوردن به ما دارند.

چیزی که وسط این کشاکش ساده مهم می شود نگاه ما به خودمان است. اگر خودمان را کوچک ببینیم و تحمل مان را کم بدانیم، حتی ممکن است روزی حاضر شویم عقب بکشیم در ازای عقب نکشیدن – یا حتی جلو آمدن – حریف. اما اگر خودمان را بشناسیم و در پی تقویت درونی باشیم، می رسیم به روزی که حریف عقب بکشد حتی در ازای عقب نکشیدن ما.

البته این وسط باید سیاست هم داشت. باید درون را هم دید. باید زمان هم برای تبیین و تثبیت اصول بگذرد. گاهی باید زمین بازی را عوض کنیم تا حریف جا بماند. گاهی باید فرصتی داشته باشیم برای فکر کردن و گرد گیری کردن.

اما باید همیشه یادمان باشد عزت و قدرت مفت و مجانی تقدیم کسی نمی شود و باید زحمت و تلاش و زمان پشت ش باشد تا ثمر دهد. باید مدت ها تلاش کنیم و مدام حواس مان باشد که چه می دهیم و چه می گیریم و ته قضیه چی دست مان می ماند!

حالا جمله ای که نقل کردی دوباره بخوان:

آمریکایی‌ها مدتی است که از طرق گوناگون پیغام می‌دهند که خواهان مذاکره جداگانه با ایران در خصوص موضوع هسته‌ای هستند اما من بر اساس تجربه‌های گذشته به چنین گفت‌وگوهایی خوش‌بین نیستم، البته من مخالفتی هم ندارم.

توقعات طبق طبق

آدم  تابعی است که سال ها طول می کشد معادلات ش شکل گیرد و سال های بیشتری طول می کشد تغییر کند تا با ورودی های مورد نظر، خروجی های رفتاری مطلوب ارائه دهند.

بحثی بر سر اینکه فرهنگ و ضد فرهنگ یا ارزش و ضد ارزش چیست نداریم. بحث بر سر ایناست که بچه های ما دیدشان نسبت به خوب و بد چیست و طبق چه فرمولی رفتار می کنند؟ اگر توانسته باشیم فرمول مطلوب فرهنگ مان را در بچه ها نهادینه کنیم و این فرهنگ در دنیای مطلوب شان رخنه کرده باشد، همان رفتاری را که دوست داریم خواهیم دید.

معمولاً انتظار داریم بچه ها رفتارهای مورد نظر ما را بروز دهند و شاید عصبانی هم بشویم از اینکه رفتار متفاوتی نشان می دهند. اما باید توجه کنیم که این تابع پیچیده، با غفلت و کم کاری ما توسط دیگران در حال شکل گرفتن بوده و حالا کم کم نتایجش آشکار می شود.

شاید دانش آموزی کم آوردن جلوی بزرگترها را بد بداند و جواب هر صحبتی را با ادبیات خودش بدهد.. این دلیل قصد و غرض داشتنش نیست. بلکه دلیلش ضعف ارتباط است.

وظیفه ی ما این است که قبل از دلخور شدن یا واکنش نشان دادن، درست و غلط را با منطق بچه ها برای شان تبیین کنیم. وظیفه ای سخت با تأثیری ماندگار.

به بهانه ی جلسه 36

یکی از بسترهای تربیتی ماندگار مفید، جلسه هفتگی است. هیچ وقت نفهمیدم و نتوانستم کشف کنم که فکر اولیه جلسات هفتگی از چه کسی بوده و دقیقاً برای چه هدفی راه اندازی شده است. اما به هر دلیلی که بوده، برای فارغ التحصیلان منافع زیادی داشته است و این منافع در این چند سال بسیار مشهود شده است. چون تفاوت روابط داخل دوره ای فارغ التحصیلانی که جلسه هفتگی درست و درمانی ندیده اند، با فارغ التحصیلان قدیم قابل مشاهده است.

مهارت هایی که در جلسات هفتگی کسب می شود، کمتر بستری برای بروز در مدرسه دارد. با هیچ برنامه ی مشابهی نمی توان مدیریت با ثبات و استواری در تشکیل برنامه های منظم هفتگی، تعمیق رفاقت ها، مهارت شهر گردی و خیابان شناسی، برگزاری میهمانی بی تجمل، توجه به مناسبت ها و مهارت در برگزاری مجالس مذهبی، سیاسی، هنری،تفریحی را در دانش آموزان مقطع دبیرستان نهادینه کرد. این ها بخشی از مزایای دوران تحصیل جلسه هفتگی است. مزایای دیگر جلسه هفتگی بعد از فارغ التحصیلی نمایان می شود و درست وقتی که جوانان دیگر در جامعه رها می شوند، جلسه هفتگی بچه های مدرسه را در کنار یکدیگر حفظ می کند و بستری می شود برای رشد بیشتر و تقویت مهارت های دانشجویی.

اما حیف که جلسات هفتگی دیگر هفتگی نیست و برای برگزاریش بین مسؤولان مدرسه اختلاف نظر فراوانی رخ داده است که ریشه هایش را باید در کم توجهی به نقش تربیتی مدرسه و اداری سازی روال های تربیتی بجوییم.

خیابان ما

اگر می فهمیدیم که خیابان برای این است که همه مان به مقصد برسیم، برای یک ماشین جلوتر افتادن، جلوی هم نمی پیچیدیم و راه همدیگر را سد نمی کردیم.

عجیب است که بعضی مان خیابان را برای خودمان می خواهیم و از اینکه دیگران مزاحم رسیدن مان هستند حسابی دلخوریم. اما بعضی دیگر که در خیابان همگانی رانندگی می کنند، علاوه بر این که خودشان به مقصد می رسند، به دیگران هم راه می دهند تا آن ها هم بی دردسر تر به مقصد برسند.

زندگی بدی نیست زندگی جمعی!

رهرو

اگر امام علی(ع) را یاری می کردند، اگر امام یارانی چون مالک اشتر داشت، اگر دنیاطلبی ریشه ی ولایت پذیری را نمی زد … ؛

مطمئن باشید در نهج البلاغه نفرین و گلایه های امام علی (ع) موج نمی زد … امام حسن (ع) تنها نمی ماند … امام حسین (ع) مجبور نبود برای دفاع از اسلام عاشورا بیافریند …

یار و یاور و دلسوز دین مان هستیم؟ مرد میدان کربلا هستیم؟ بر صراط امامان مان هستیم؟

… یا خدای ناکرده، از دین، دنیا می خواهیم و اگر امام علی (ع) دست مان را از بیت المال کوتاه کند یار جمل می شویم؟ اگر معاویه سکه های طلا رو کند دشمن امام حسن (ع) می شویم؟ اگر عبیداله تهدیدمان کند مسلم را تنها می گذاریم؟ اگر حسین (ع) هل من ناصر سر دهد …

خلق و خوی شیعه داریم یا نامش به دوش مان سنگینی می کند؟

پدافند غیر عامل

این روزها که بحث پدافند غیر عامل داغ است، به این فکر می کنم که چه باید کرد که مهم ترین پدافندهای غیر عامل هم گوشه ای از ذهن مان را به خود درگیر کند. پدافندهایی مثل معلم راهنمایی، معلمی، تبلیغ ، منبر و …

پاشنه ی آشیل مان رسانه و مدرسه است که هنوز هم در محاسبات دیده نمی شود!

عیدِ برادری

نوروز 79 بود و ما که پیش دانشگاهی بودیم، مشغول درس و عازم اردوی علمی رامسر، رفتیم درس مان را خواندیم و برگشتیم تهران. بعد از این 12 سال، خیلی یادم نیست برنامه درسی مان چه بود یا آزمون ها را چطور دادم، اما صبحانه ها، بسته ای که برای علی از شیراز رسید، دعای عرفه ای که در سرمای نمازخانه ی اردوگاه خواندیم و از همه مهم تر، عقد اخوتی که با رفقای دوره بیست خواندیم و برادر شدیم، هیچ وقت از ذهنم بیرون نمی رود. از آن روز رامسر برایم خانه ای شده که خاطرات خانواده ی بزرگ دوره بیست از گوشه و کنارش سرک می کشد.

شاید هم به خاطر همین نزدیک بود مرگم در رامسر رقم بخورد! (+)

حالا که باز هم به سالگرد برادری مان نزدیک می شوم، حسرت روزهایی را می خورم که هر روز صبح را با سلام و علیک برادرانه مان شروع می کردیم و اینقدر از هم دور نبودیم و می توانستم رو در رو به شان بگویم: عید برادری مان مبارک !

اصالت تربیتی

نمونه خروجی های فعالیت دانش آموزی در گروه یونولیت بری مفید

اصالت واژه ای است که معمولا هر جا بخواهند بگویند چیزی پشتوانه ای دارد و قابل اعتماد است، کارایی پیدا می کند. البته واضح است که این واژه، در بطن خود گذر زمان طولانی را نیز مستتر دارد و این نکته ای است که اصالت را کیمیا می کند. از این روست که اصالت و جوانی زیاد با هم جفت و جور نمی شوند و دستیابی به آن مرد کهن می خواد و تجربه ی بسیار. البته اگر شرایطی فراهم شود که شور جوانی و تجربه ی کهنسالی با یکدیگر آمیخته شود، اکسیری حاصل می شود که معجزه خواهد کرد.

در وادی تربیت هم که حاصلش در آینده ای دور نمایان خواهد شد، اصالت جایگاهی  حیاتی دارد و روزمرگی و بی ثباتی آفت مهلکی است. اصالت در رفتار و روش تربیت، کیمیای مس مدارس است و  متأسفانه آخرین گزینه ای است که اولیا در ثبت نام دانش آموزان به آن فکر خواهند کرد.

مدرسه نهادی است که اداره اش نکات باریک تر از مو بسیار دارد. سر و کار داشتن با سلیقه های متنوع اولیا، روحیات متفاوت دانش آموزان و نیازهای متعدد و گوناگون شان، وجود فلسفه و سبک های قدیم و جدید آموزشی تربیتی  و رویکردهای گاه متناقض معلمان باعث می شود هیچ دو مدرسه ای مثل هم نباشند و حتی هر مدرسه نیز سال به سال تغییر ایجاد شود. اگر معلمان مدرسه تغییر کنند یا طیف دانش آموزان و خانواده ها متفاوت شود یا حتی اگر دولت عوض شود! اتفاقات و نوع تصمیمات درون مدرسه نیز تغییر می کند. اما مدارسی هستند که تا حدودی راه را یافته اند و وابستگی ها را کم کرده اند و به مرور زمان توانسته اند از سعی و خطا بگذرند و اصول خود را اول برای خودشان و بعد برای اولیا و دانش آموزان و معلمان شان تبیین نمایند تا اعمال سلیقه و نظرات، کمترین تأثیر مخرب را داشته باشد. تعداد این مدارس انگشت شمار است؛ اما خوب است به عنوان تجربه ای موفق، بررسی بیشتری درباره شان انجام گیرد و نوع تصمیم سازی و اصول ذهنی مسؤولانش بررشی شود.

پیمایش به بالا