دوزیستی

گاهي خواسته يا ناخواسته، مجبور مي‌شويم دوزيستي پيشه كنيم.

چند سال اخير زندگي شغلي من هم به دو زيستي گذشته
است. اين سال‌ها هميشه در بيش از يك مدرسه كار و تدريس كرده‌ام. اين دوزيستي هم خوبي دارد و هم دردسر.

نيمه وقت شدن در همه‌ي مجموعه‌هايي كه فعاليت مي‌كنم،
هماهنگي مشكل و تداخل برنامه‌هاي خاص مدارس مختلف (مثل مراسم و اردوها) و يادگرفتن
تعداد بيشماري اسم و قيافه از بزرگ‌ترين مشكلات دوزيستي در معلمي است.

اما خوبي‌هاي دوزيست بودن به دردسرهايش مي‌ارزد.

وقتي دوزيست باشي، تجربه‌ي دو يا چند سال را در يك
سال به دست مي‌آوري. با چند گروه و چند نوع سليقه برخورد مي‌كني. در يك محيط ثابت
غرق نمي‌شوي كه معضلات برايت عادت شود و خيلي خوبي هاي ديگري كه وادارم كرده هنوز
دو زيست بمانم.

دو هفته زندگي اردويي در اصفهان با سه اردوي متفاوت، تجربه‌هاي بسياري برايم به سوغات آورد كه بعدها بيشتر در موردش خواهم نوشت …


آقاي قديم و حاج امير يعقوبي - نقش جهان

هفتم

معلم باید خدا را دیده باشد، پِیش از آن که خدا را به دانش آموزانش نشان دهد؛ همان خدایی را که در رنگ و بوی گل نهان است …

برای پسری که کلاه دارد

ما قطره‌ايم در ميان
رودي خروشان. گاه مسير هموار است و گاه سدي در ميان.

اگر سد را ناديده نگيري
و در تلاطمش غرق شوي، نمي‌تواني بگذري و دريا را بيابي. دريايي كه پاداش عبور از سد
است. دريايي كه اگر هدف را فقط در مبارزه با تلاطم سد ببيني، هيچ‌گاه دركش نخواهي‌كرد.
دريايي كه هدف نهايي است …

عمر

چه‌قدر سخت است همه چيزت، دنيايي باشد كه هر لحظه در حال از دست دادن يك لحظه‌اش هستي و در انتظار پايانش به خيال خودت زندگي مي‌كني!
و چقدر لذت بخش است

آن‌جا سخن از اعتماد است


بدون شرح از بانك ملي ايران

 

 

ساده‌ترين
كار اين است كه تقليد كني. فكر مشكلات هم نباشي و فقط ظاهر را حفظ كني. استفاده از
تكنولوژي سخت نيست؛ اما مديريت تكنولوژي ظاهرا براي بانك‌هاي دولتي ما قله‌ي قاف
است. شايد هم كمي تفكر براي حل مشكلات واقعا كاري دشوار است!

شهریاران را چه شد …

هر شهري يك كسي مي‌خواهد كه غم‌خورش باشد. رفيق مردمش
باشد. براي مردم آب و آباداني بياورد. شب‌ها بگردد ببيند كي گرسنه است و كي ديوارش
كوتاه. هر شهري يك ياري دارد، يك شهرياري دارد. اگر شهر شهريار نداشته باشد كه سنگ
روي سنگ بند نمي‌شود. من جيب تو را مي‌زنم تو از ديوار من بالا مي‌روي. همه‌مان صبح
تا شب و شب تا صبح كلاه هم را برمي‌داريم. شهري كه شهريار ندارد قلعه است. قلعه
خرابه هم هست. هر چه هست شهر نيست. حالا تو اگر شهرت شهر است كه بگرد و شهريارت را
پيدا كن. باش رفيق شو. اگر هم شهريار ندارد اين شهر كه شهر نيست. خرابه است. برو يك
جاي آباد. خدا اين همه جاي آباد روي زمين قرار داده. اين شهر سنگ و گل است، شهر دل
هم همين است. يك شهريار مي‌خواهد. اگر شهريار نداشته باشد خرابه است. نه كه نداشته
باشد. گاهي شهريارش را بايد بگردي و پيدا كني. دارد، بگرد پيدايش كن.

باران خلاف نيست – كورش
علياني

روز اسلام


مسلمان بايد
آگاه باشد. بايد حق و باطل را از هم تفكيك كند. نبايد از چيزي كه نسبت به آن
علم ندارد پيروي كند. اگر قرار است نسبت به چيزي عناد و دشمني هم داشته باشد، بايد
با علم به عناد برسد. بايد بگردد و تحقيق كند و وقتي تكليف و وظيفه‌اش را
فهميد، با قدرت و شجاعت، توكل كند و به تكليفش عمل كند.

مسلمان بايد با بي
تفاوتي غريبه باشد و با « تدبير و تصميم و توكل » آشنا. اگر اينطور
باشد هميشه موفق است و پيروز …


موفق باشيم و پيروز

دریاب

گاهي با اينكه با سرعت از كنار هم مي‌گذريم،
ناخواسته، لحظه‌اي نگاه‌مان به هم تلاقي مي‌كند و چشم‌هايمان به هم گره مي خورد.
شايد به سرعت، مسير نگاه‌مان را تغيير دهيم شايد هم بي تفاوت به نگاه كوتاه‌مان،
مدتي همان مسير را ادامه دهيم. در هر صورت كمي از سرعت مان كاسته خواهد شد و مي‌فهميم تنها
نيستيم.

كاش فقط گاهي نگاه‌مان با بعضي زمان‌ها و
روزها و ماه ها هم گره مي خورد …

ششم

معلم بايد هميشه به آينده‌ي تمام دانش‌آموزانش
اميدوار باشد. اگر تصورش اين باشد كه از دست
رفته‌اند، براي به كمال رسيدن آنان، تلاش نخواهد كرد.

دست خیر

كسي كه درآمد كمتري
دارد، هميشه پول خرد بيشتري در جيب دارد كه در
صندوق صدقات
بيندازد.


پیمایش به بالا