هر شهری یک کسی می‌خواهد که غم‌خورش باشد. رفیق مردمش
باشد. برای مردم آب و آبادانی بیاورد. شب‌ها بگردد ببیند کی گرسنه است و کی دیوارش
کوتاه. هر شهری یک یاری دارد، یک شهریاری دارد. اگر شهر شهریار نداشته باشد که سنگ
روی سنگ بند نمی‌شود. من جیب تو را می‌زنم تو از دیوار من بالا می‌روی. همه‌مان صبح
تا شب و شب تا صبح کلاه هم را برمی‌داریم. شهری که شهریار ندارد قلعه است. قلعه
خرابه هم هست. هر چه هست شهر نیست. حالا تو اگر شهرت شهر است که بگرد و شهریارت را
پیدا کن. باش رفیق شو. اگر هم شهریار ندارد این شهر که شهر نیست. خرابه است. برو یک
جای آباد. خدا این همه جای آباد روی زمین قرار داده. این شهر سنگ و گل است، شهر دل
هم همین است. یک شهریار می‌خواهد. اگر شهریار نداشته باشد خرابه است. نه که نداشته
باشد. گاهی شهریارش را باید بگردی و پیدا کنی. دارد، بگرد پیدایش کن.

باران خلاف نیست – کورش
علیانی

دنبال ادامه‌ی مطلب
می گردی، بخوان و بگذر و به دل مگیر:

۱- در این خراب‌آباد مجازی، فقط یک نفر می‌داند این
مطلب از کجا آب می‌خورد. حتی اگر یک نفر هم حرف دلت را بفهمد کافی است.

۲- عید سعید فطر برای خیلی ها عید است، برای ما چند
سالی است شده یوم الحسره.

۳- اگر سرمایه‌ات را از همه‌جا جمع کنی، زندگی‌ات را
هم بگذاری روش، بیاوری جایی که قدرش ندانند و مثل پر کاه به بادش دهند؛
مهربانانه‌ترین کاری که می‌شود کرد این است که بی سر و صدا، دلِ شکسته و توشه‌ی از هم گسیخته‌ات را
برداری و ببری جایی که قدرش بیشتر بدانند و استفاده‌ای که خود می‌خواهی از آن ببرند.
این بود ادامه‌ی حقیقتی که به رفیقم نتوانستم بگویم و به مدیرمان که می‌دانستم و دیدم که درکش نمی‌کند، ترجیح دادم نگویم.

۴- زمانه زمانه‌ای است که الهی العفو را هم طلبکارانه و مصلحت‌اندیشانه می‌گوییم، اگر بگوییم.

شهریاران را چه شد …

10 نظر در مورد “شهریاران را چه شد …

  • ۷ مهر ۱۳۸۷ در ۳:۲۰ ق٫ظ
    لینک ثابت

    ۱- اگر جهان با کمبود شهریار روبرو بود چه؟
    ۲- عید فطر را برای همین اسمش را عید گذاشته اند و گرنه می گذاشتند ناعید!
    ۳- هجرت، راه راحتی است، راه خوبی هم است، مخصوصاً اگر با آقای شهریار به توافق نرسیدید!

    پاسخ
  • ۸ مهر ۱۳۸۷ در ۶:۰۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام.این برنامه ی سفر به گرای ۳۶۰ درجه رو می بینید؟! وای که چقدر شیرینه. کلی حسودیمان شد به شما و بروبچس دیگری که اردوهای جهادی می رن. آقای عزیزی رو هم نشون داد. می بینم که وب راوی ترکیده … از راوی خون های قدیم هستم … شما خبر ندارین چی شده؟!

    پاسخ
  • ۹ مهر ۱۳۸۷ در ۸:۰۶ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    عیدتون مبارک ،به این که یکی از شهریاران معلمم است افتخار میکنم
    التماس دعا”پرتابل”…

    پاسخ
  • ۱۱ مهر ۱۳۸۷ در ۱:۴۹ ق٫ظ
    لینک ثابت

    با عرض سلام و تبریک عید سعید فطر خدمت شما بزرگوار و خانواده ی محترمتان[گل]
    یک ماه بر سر سفره کرمش بیتوته کردن و اکنون با توشه ای که اندوخته شده و نشده باید به راه زد تا سال دیگه و …نمی دانم فرصتی برایم باقی مانده یا …
    خدا خیرت دهد دعایم کن…
    اجرکم عندالله

    پاسخ
  • ۱۲ مهر ۱۳۸۷ در ۳:۵۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام محمدامین(آقای احمدزاده)!
    یه خواهشی دارم!
    می خواهم که لطف کنی و بیای به وبلاگم و در مورد آخرین پستم نظر بدی!
    می خوهم بدونم که هر کس از این شعر چه نکته ای می گیره!
    از لطفی که می کنی ممنون – پویا

    پاسخ
  • ۱۲ مهر ۱۳۸۷ در ۱۲:۰۶ ب٫ظ
    لینک ثابت

    با عرض سلام مجدد:
    یادش بخیر ما من هم در دبیرستان مقداد تحصیل می کردم و از آنجا رفتم که رفتم …ولی مثل چک برگشتی برگشتم!
    خدا خیرت دهد هر زمانی که دستور بفرمایید در خدمتم.
    در جوار شما بودن افتخار است.
    در پناه خدا

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *