مدرسه

جلسه ارتباط با دبیران

caricatormoalem1کم کم دوران وعظ تربیتی در جلسات اولیای مدارس می گذرد و حیطه های دردسر ساز برای تربیت آن قدر زیاد و متغیر شده است که نمی توانیم جلسات را محدود به موضوعات سنتی کنیم. اولیای دانش آموزان کلافه اند از مشکلات ریز و درشتی که منشأ آن ها را نمی دانند. بدتر این که فکر می کنند فقط فرزند آنان است که به این مرض های ناشناخته دچار شده است. اگر بتوانیم در جلسات تدبیری کنیم که اولیا با هم صحبت کنند و راه حل های موفق خود را به اشتراک بگذارند، حداقل مزیتش این است که می فهمند فقط خودشان این مشکلات را ندارند و راه حل هایی هم کشف شده که می توان آزمود.

البته جلسات اولیا و دبیران و مسؤولان مدرسه خیرات زیادی دارد که به فشردگی کار و خستگی اش می ارزد. خیلی وقت ها مشکلات از جایی شروع می شود که معدودی از اولیا فرق مدرسه و صندوق امانات بانک را اشتباه می گیرند و خود را مشتری مدرسه می بینند. جلسات اولیاست که می تواند این فکر را زیر و رو کند اگر خوب طراحی شده باشد. در این ۴ ساعت و اندی وقت که جلسه طول کشید، با ۴۰ نفر از اولیا در مورد فرزندشان صحبت کردم و قرارهایی گذاشتیم که انجام شود. من با ۴۰ نفر قرار گذاشتم و آن ها هر کدام با یک نفر . . .

ولی! افتاد مشکل ها

چند وقتی است در حال دسته بندی اجمالی مشکلات سن و سال دبیرستان هستم و مرتب سازی راه حل های ممکن. اما امروز به طور اتفاقی با مسأله ای روبرو شدم که حساب و کتابم را به هم ریخت!

امروز که مثل هر دوشنبه مشغول سر و کله زدن با شبکه ی دبستان بودم، پدر یکی از اولیا آمد خدمت آقای دینی و گلایه داشت که فرزند کلاس پنجم ش به اندازه ای که انتظار داشته تربیت نشده است و گفت و گفت تا رسید به این مطلب معروف که « چون بچه ام را مدرسه ی غیر انتفاعی گذاشته ام، دیگر کاری با تربیتش ندارم و مدرسه باید به فکر باشد » از این مطلب هم شاکی بود که پسرش با یکی از همکلاسی ها رفاقت نزدیکی پیدا کرده و ظاهر رفاقت مشکوک است.

نیم ساعت بعد، پدری مستأصل آمد و با التماس از معاون مدرسه می خواست که در مهار وضع زندگی اش کمکش کند و موضوع هم اختلاف شدید با پسرش بود و رفاقت یک ساله ی پسر با همان همکلاسی شاگرد قبلی که به نظر این پدر، باعث پرخاشگری و بی ادبی و بد دهنی پسرش شده بود. البته در ادامه ی صحبت با آقای معاون مشخص شد که این پدر با اینکه هیچ چیز از رایانه و رسانه نمی داند، برای پسرش تبلت و رایانه خریده و بعد که فهمیده پسرش با راهنمایی های همان رفیق ناباب در حال ورود به فجایع اخلاقی است، با داد و فریاد و آبرو ریزی همه ی ابزارهای ارتباطی پسر کلاس پنجمی اش را مصادره کرده و وقت هم ندارد برای پسر بگذارد و باز هم همان عبارت معروف که « فکر می کردم مدرسه ی غیر انتفاعی برای تربیت فرزندم کافی است » و البته مشکلات دیگری که بیان راه حل های پیشنهادی آقای معاون ۴۵ دقیقه طول کشید، چه برسد به داستان پر طول و تفصیل مشکلات …

من دنبال این طناب در هم پیچیده در طغیان بلوغ و استقلال طلبی اوایل دبیرستان می گشتم، نه سال چهارم دبستان. جالب هم اینجاست که همین مشکلات  و درگیری ها تا دبیرستان هم ادامه پیدا می کند و اولیا تغییر روش نمی دهند! این را در پرس و جو از سابقه ی مشکلات اولیای خودمان با فرزندان شان در صحبت شان از گذشته هم دیده بودم.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

تجدید فکر

همیشه اردوی جهادی برایم مبدأ تحولاتی بوده که در سال های مختلف زندگی به سراغش رفته ام یا به سراغم آمده اند. گاهی از فرصت کوتاه جهادی استفاده کرده ام برای شروع کاری یا تحولی، گاهی هم کارهایی را که خواسته ام تمام کنم، به بهانه ی مشغول جهادی بودن تمام کرده ام. شیرین ترینش هم تمام شدن همکاری با مفید3 که به بهانه ی سفر بشاگرد رقم خورد …

حالا یک سال از شروعی که با جهادی 92 داشتم سپری شده و در آستانه ی جهادی دیگری در دبیرستان مفید قرار گرفته ام. جایی که مبدأ تجدید حیات فکری من و خیلی های دیگر بود. حالا باری بر دوشم احساس می کنم که قدمی بردارم برای تجدید حیات این جوی خروشان به گل نشسته. امیدوارم بتوانم خوب درس پس بدهم و قدمی برای اردوی جهادی دبیرستان مفید بردارم. قدمی نه در اجراییات، قدمی در تحول فرهنگ جهادی …

پی نوشت: منتظر کمک ت هستم. بله با خودت هستم. خودت رو به اون راه نزن.

شبهه زدگی

در عصر ارتباطات، بازار شبهه پراکنی داغ است و مثل دیگر اتفاقات فرهنگی، با تأخیری ناگوار، پاسخ به شبهات هم رایج شده است. اما حواس مان باید به این هم باشد که واقعا چرا تأثیر این شبهه افکنی ها زیاد شده است؟ آیا فقط تعدد شبهات باعث افزایش تأثیرش شده یا خالی تر شدن نسل حاضر از مبانی فکری و اعتقادی باعث شده شبهات ذهن خالی مخاطبش را به راحتی تسخیر کند!

معتقدم اگر قرار است در مدرسه وقتی و کلاسی داشته باشیم برای حل  شبهات، باید جهت گیری مان طوری باشد که از شبهات موجود انگیزه بسازیم برای دانش آموز تا بخواهد که در جنگ اعتقادی پیش رویش حرفی برای گفتن داشته باشد و توان اصلی مان را بگذاریم برای بیان مبانی فکری و اعتقادی. این که توان مان برود برای پاسخ به تک تک شبهات، کار انرژی بر بیهوده ای است. اگر تعداد شبهات مشخص بود، این را نمی گفتم. اما وقتی شبهات مثل و مور و ملخ از همه جا می بارد، باید ذهن دانش آموز را توان مند کنیم برای تأمل و تحلیل؛ تا چشم و گوش بسته هر چه شنید، بدون مدرک معتبر سند محسوب نکند. یعنی توان مان را بگذاریم برای همان که همه می گویند: باید ماهیگیری بیاموزیم . . .

همین تحلیل را برای برخورد با ماهواره و اینترنت و بازی های ویدئویی هم می توان گفت. شاید روزی گفتم !

خود نویس 1

  • امروز با رفقای دوره 36 رفته بودیم آبشار روستای برگ جهان، اردوی یک روزه آخر سال. پیاده روی سبکی بود در کوچه باغ ها و دشت سر سبز! یکی از نکات زیبای این اردو این بود که بر خلاف اردوهای قبلی، زباله های مان را برگرداندیم شهر؛ همین به تمام نکات تأسف برانگیز اردو می ارزید.
  • با اینکه مشکل عدم وحدت رویه واضح شده، اما هنوز هم راه حل های مطرح شده، کور سویی بیش نیست. همین نکته ابهامات سال بعد را برایم بیشتر می کند.
  • کلاس های امسالم تمام شد. امسال هدفم با اهداف آموزشی مدرسه زاویه داشت، سعی کردم فقط مین گذاری کنم و منتظر انفجار بمانم. سه طرح از طرح هایی که سال ها تست کرده بودم با هم ترکیب کردم. تجربه ی خوبی بود.

 

قطعات گمشده

نزدیک شدن به دهه ی مبارک فجر، صحبت از انقلاب را در مدرسه پر رنگ می کند. اما مشکلی که با آن دست و پنجه نرم می کنیم این است که بچه ها از نظر تاریخی فاصله ای با روزهای انقلاب گرفته اند و مثل نسل قبل حتی از جوانانی که انقلاب را مستقیم دیده اند هم کسب اطلاعات نمی کنند.

پازل

اما این مشکل خیلی جدی نیست، مشکل جدی تر این است که انقلاب ما انقلاب اسلامی است و نه یک انقلاب معمولی و ساده. انقلاب اسلامی پشتوانه ی مکتبی قوی برای وقوع داشته است و رهبری آن توسط رهبران مذهبی صورت گرفته است. اما در بین نسل حاضر، اسلام غریب است و بسیاری از منابع و پایه هایی که برای درک انقلاب لازم است، در ذهن بچه ها وجود ندارد که بخواهیم انقلاب را بر اساس آن ها تجزیه و تحلیل کنیم.

به نظر من یک دوره مباحث کلامی و دوره ی آشنایی با مبانی اسلام از نظر شهید مطهری پیش نیاز صحبت از انقلاب است که جایش در آموزش و پرورش ما اصلا وجود ندارد که بخواهد خالی باشد!

همین مسئله و آماده نبودن پیش نیازهای تربیت، در مورد مباحث اخلاق، رسانه، احترام و تعامل با خانواده و … نیز مشکلاتی را ایجاد کرده که نتیجه اش شده دوری فرزندان از خانواده و مدرسه. دوری و فاصله ای که روز به روز بیشتر می شود و این خلأ خطرناک با فرهنگ سهل الوصول غرب و وهابیت در حال پر شدن است. در واقع فرزندان را ما تربیت نمی کنیم، بلکه در خانواده ای مجازی تربیت می شوند که حتی زبانش هم با ما مشترک نیست. در مواردی هم که می توانیم با بچه ها تعامل داشته باشیم، کم کاری در تولید محتوا و ارائه مطلب، باعث می شود در نظر بچه ها، ما نسلی باشیم که حرفی برای گفتن نداریم.

مطمئنم اگر بتوانیم پیش نیازهای تربیت را احیا کنیم، نسل حاضر، نسلی به مراتب بهتر از نسل ما خواهد بود. نسلی که از ابزارها بهتر از ما استفاده خواهد کرد. البته واضح است که احیای این پیش نیازها، نیازمند ایجاد و حفظ ارتباط است، نه سرزنش و تحقیر. باید در زمین بازی مورد علاقه ی دانش آموزان وارد شویم و ذائقه ی بیمار عصر اطلاعات را با داروی ایمان آشنا کنیم. باید زبان تربیت مان را تبدیل به گزاره های قابل ارائه در بستر اینترنت و رسانه کنیم و از ابزارهای در دسترس فرزندان مان برای صحبت با آنان استفاده کنیم؛  و صد البته باید قبل از ورود به رسانه، خودمان عطر ایمان را استشمام کرده باشیم که این سخت ترین گردنه ی این راه است …

مدرسه ی بابام

مدرسه ی ما فضایی عمومی است که تمام دانش آموزانش برای حضور و تحصیل در آن، شهریه پرداخت می کنند. اما با پرداخت شهریه، کسی مالک مدرسه یا حتی وسایلش نمی شود، حتی مستأجر مدرسه هم نمی شود که بخواهد خود را در استفاده آزاد بداند. هر کس به اندازه ی خودش و طبق نظم و مقررات مدرسه می تواند به مدت محدود و امکانات مشخص شده را در اختیار داشته باشد. خودمانی تر بگویم، مدرسه حق الناسی است که خیلی ها در ایجاد آن شریک هستند. خیلی ها در گذشته و حال و آینده آن را ایجاد کرده اند و هزینه هایش را پرداخته اند و قرار است از امکاناتش استفاده کنند. در استفاده از این سرمایه، همه سهیم هستند و باید بین همه ی دانش آموزان تقسیم شود. لازمه ی تقسیم عادلانه هم نظم و قانون است. یعنی فقط وقتی مجازیم از وسایل و امکانات استفاده کنیم که مسؤولان مدرسه اجازه داده باشند و نوبت استفاده ی ما باشد.

گاهی فراموش می کنیم گچی که برای کلاس تهیه شده، برای مصارف آموزشی همه است نه خوش گذرانی من.
گاهی فراموش می کنیم رایانه ای که در مرکز رایانه گذاشته اند برای افزایش مهارت و کسب علم است نه برای تأمین تمام نیازهای روزمره و تفریحی من در هر ساعتی که اراده کنم.
گاهی فراموش می کنیم توپ و زمین نوبت بازی فقط تا پایان ساعت مشخص شده در اختیار ماست و قبل و بعد از آن ساعت اجازه نداریم از امکاناتی که مال ما نیست استفاده کنیم، حتی اگر به اندازه ی یک شوت یا یک سرویس  باشد.
گاهی فراموش می کنیم نیمکت سالم و تمیزی که در اختیار داریم باید همین طور تمیز و سالم تحویلش دهیم و با پولی که داده ایم فقط اجازه داده اند از آن استفاده کنیم نه اینکه مصرفش کنیم تا تمام بشود.
گاهی … گاهی …
گاهی خیلی چیزها را فراموش می کنیم که حلال مان حرام می شود و عین خیال مان هم نیست.

باید تمرین کنیم هیچ وقت یادمان نرود که مدرسه جزو اموال خانوادگی ما نیست؛
یا توهم نیاید سراغ مان که چون فلان قدر پول داده ایم، همیشه برای هر کاری مجازیم؛
یا یادمان نرود استفاده اختصاصی از این سرمایه ی مشترک، مدیون مان می کند به خیلی ها که شاید حتی نشناسیم شان که بتوانیم حلالیت بطلبیم.

مال حرام را از همین جاها باید جلویش را بگیری. وگرنه این نم و جریان اندک، روزی رودی می شود که خانمان و همه چیزت را می شوید و می برد.

سهل انگاران کوچک

یکی از مشکلاتی که بچه های دوره مان دارند این است که برای حل مسائل و مشکلات شان تنبل و سهل انگارند؛ می دانند هفته ی بعد تکلیف طاقت فرسایی دارند اما تا روز آخر سراغش نمی روند، می دانند برای اکسس به اندازه کافی تمرین نکرده اند و در حل پروژه اش به مشکل خواهند خورد، اما تلاشی برای یاد گرفتن قسمت هایی که جا مانده اند نمی کنند، می دانند نمرات شان پایین است اما ساعت مطالعه شان را بهینه نمی کنند، می دانند در عربی نقاط مبهمی دارند که اگر رفع نکنند بقیه مباحث را نمی فهمند اما نمی روند از معلم بخواهند دوباره بعضی موارد را دوره کند.

در عوض تمام انرژی شان را می گذارند برای گرفتن مهلت بیشتر برای انجام تکالیف، گرفتن پروژه های مثبتی برای جبران نمره عددی شان در کارنامه، بردن متن عربی تکلیف عربی به دارالترجمه، سفارش پروژه رایانه به دوست و آشنا برای ارائه در کلاس رایانه …

این ها همه مسائلی است که تا نفهمند و بزرگ نشوند قابل حل نیست، باید جو استفاده از زمان و امکانات، کم کم جا بیفتد. باید بچه ها یاد بگیرند با معلم تعامل داشته باشند و برای یادگیری مسائلی که چند روز بعد از این که موعد ارائه فرا رسد، می شود آینه دق، همین امروز فکری کنند.

هیچ وقت از معلمی فقط به یاد گرفتن دانش آموزان فکر نکردم. همیشه برایم مهم بود که بچه ها یاد بگیرند مثلا از درسی که می دهم کجا باید استفاده کنند و کجا بهتر است استفاده نکنند؛ یا راه و چاه زندگی را در زمینه ی درسی که با هم داریم بگویم. از همان روز اولی که با بچه های دوره 29 وقتی اول راهنمایی بودند کلاس داشتم. چون معتقدم معلم باید سعی کند دانش آموزان ش بزرگ شوند، خیلی بزرگ تر از خودش …

دهم

– معلم راهنما باید مثل برادر و رفیق باشد، نه پدر نگران و دلسوز. وقتی حس پدر نگران را داشته باشد، گاهی ناخواسته کاری می کند که مسیرش دور می شود.

– مدتی است روی ارتباط مؤثر تحقیق و کار می کنم. با این حال در عمل مرتب خطا دارم.
چند روز قبل سه نفر از بچه ها را در خیابان دیدم که بعد از امتحان رفته بودند نیمرو و سوسیس تخم مرغ خورده بودند. با اینکه از کارشان خیلی خوشم آمد، نمی دانم چرا حرف امتحان روز بعدشان را پیش کشیدم؛ خی من هم نمی گفتم خودشان بعد از تفریح مختصرشان می رفتند سر درس شان. گفتن نمی خواست که! دلسوزی بیجای من باعث شد کمی از هدف دور شوم. اشتباه کردم.

توقعات طبق طبق

آدم  تابعی است که سال ها طول می کشد معادلات ش شکل گیرد و سال های بیشتری طول می کشد تغییر کند تا با ورودی های مورد نظر، خروجی های رفتاری مطلوب ارائه دهند.

بحثی بر سر اینکه فرهنگ و ضد فرهنگ یا ارزش و ضد ارزش چیست نداریم. بحث بر سر ایناست که بچه های ما دیدشان نسبت به خوب و بد چیست و طبق چه فرمولی رفتار می کنند؟ اگر توانسته باشیم فرمول مطلوب فرهنگ مان را در بچه ها نهادینه کنیم و این فرهنگ در دنیای مطلوب شان رخنه کرده باشد، همان رفتاری را که دوست داریم خواهیم دید.

معمولاً انتظار داریم بچه ها رفتارهای مورد نظر ما را بروز دهند و شاید عصبانی هم بشویم از اینکه رفتار متفاوتی نشان می دهند. اما باید توجه کنیم که این تابع پیچیده، با غفلت و کم کاری ما توسط دیگران در حال شکل گرفتن بوده و حالا کم کم نتایجش آشکار می شود.

شاید دانش آموزی کم آوردن جلوی بزرگترها را بد بداند و جواب هر صحبتی را با ادبیات خودش بدهد.. این دلیل قصد و غرض داشتنش نیست. بلکه دلیلش ضعف ارتباط است.

وظیفه ی ما این است که قبل از دلخور شدن یا واکنش نشان دادن، درست و غلط را با منطق بچه ها برای شان تبیین کنیم. وظیفه ای سخت با تأثیری ماندگار.

پیمایش به بالا