مدرسه

به بهانه ی جلسه 36

یکی از بسترهای تربیتی ماندگار مفید، جلسه هفتگی است. هیچ وقت نفهمیدم و نتوانستم کشف کنم که فکر اولیه جلسات هفتگی از چه کسی بوده و دقیقاً برای چه هدفی راه اندازی شده است. اما به هر دلیلی که بوده، برای فارغ التحصیلان منافع زیادی داشته است و این منافع در این چند سال بسیار مشهود شده است. چون تفاوت روابط داخل دوره ای فارغ التحصیلانی که جلسه هفتگی درست و درمانی ندیده اند، با فارغ التحصیلان قدیم قابل مشاهده است.

مهارت هایی که در جلسات هفتگی کسب می شود، کمتر بستری برای بروز در مدرسه دارد. با هیچ برنامه ی مشابهی نمی توان مدیریت با ثبات و استواری در تشکیل برنامه های منظم هفتگی، تعمیق رفاقت ها، مهارت شهر گردی و خیابان شناسی، برگزاری میهمانی بی تجمل، توجه به مناسبت ها و مهارت در برگزاری مجالس مذهبی، سیاسی، هنری،تفریحی را در دانش آموزان مقطع دبیرستان نهادینه کرد. این ها بخشی از مزایای دوران تحصیل جلسه هفتگی است. مزایای دیگر جلسه هفتگی بعد از فارغ التحصیلی نمایان می شود و درست وقتی که جوانان دیگر در جامعه رها می شوند، جلسه هفتگی بچه های مدرسه را در کنار یکدیگر حفظ می کند و بستری می شود برای رشد بیشتر و تقویت مهارت های دانشجویی.

اما حیف که جلسات هفتگی دیگر هفتگی نیست و برای برگزاریش بین مسؤولان مدرسه اختلاف نظر فراوانی رخ داده است که ریشه هایش را باید در کم توجهی به نقش تربیتی مدرسه و اداری سازی روال های تربیتی بجوییم.

پدافند غیر عامل

این روزها که بحث پدافند غیر عامل داغ است، به این فکر می کنم که چه باید کرد که مهم ترین پدافندهای غیر عامل هم گوشه ای از ذهن مان را به خود درگیر کند. پدافندهایی مثل معلم راهنمایی، معلمی، تبلیغ ، منبر و …

پاشنه ی آشیل مان رسانه و مدرسه است که هنوز هم در محاسبات دیده نمی شود!

اصالت تربیتی

نمونه خروجی های فعالیت دانش آموزی در گروه یونولیت بری مفید

اصالت واژه ای است که معمولا هر جا بخواهند بگویند چیزی پشتوانه ای دارد و قابل اعتماد است، کارایی پیدا می کند. البته واضح است که این واژه، در بطن خود گذر زمان طولانی را نیز مستتر دارد و این نکته ای است که اصالت را کیمیا می کند. از این روست که اصالت و جوانی زیاد با هم جفت و جور نمی شوند و دستیابی به آن مرد کهن می خواد و تجربه ی بسیار. البته اگر شرایطی فراهم شود که شور جوانی و تجربه ی کهنسالی با یکدیگر آمیخته شود، اکسیری حاصل می شود که معجزه خواهد کرد.

در وادی تربیت هم که حاصلش در آینده ای دور نمایان خواهد شد، اصالت جایگاهی  حیاتی دارد و روزمرگی و بی ثباتی آفت مهلکی است. اصالت در رفتار و روش تربیت، کیمیای مس مدارس است و  متأسفانه آخرین گزینه ای است که اولیا در ثبت نام دانش آموزان به آن فکر خواهند کرد.

مدرسه نهادی است که اداره اش نکات باریک تر از مو بسیار دارد. سر و کار داشتن با سلیقه های متنوع اولیا، روحیات متفاوت دانش آموزان و نیازهای متعدد و گوناگون شان، وجود فلسفه و سبک های قدیم و جدید آموزشی تربیتی  و رویکردهای گاه متناقض معلمان باعث می شود هیچ دو مدرسه ای مثل هم نباشند و حتی هر مدرسه نیز سال به سال تغییر ایجاد شود. اگر معلمان مدرسه تغییر کنند یا طیف دانش آموزان و خانواده ها متفاوت شود یا حتی اگر دولت عوض شود! اتفاقات و نوع تصمیمات درون مدرسه نیز تغییر می کند. اما مدارسی هستند که تا حدودی راه را یافته اند و وابستگی ها را کم کرده اند و به مرور زمان توانسته اند از سعی و خطا بگذرند و اصول خود را اول برای خودشان و بعد برای اولیا و دانش آموزان و معلمان شان تبیین نمایند تا اعمال سلیقه و نظرات، کمترین تأثیر مخرب را داشته باشد. تعداد این مدارس انگشت شمار است؛ اما خوب است به عنوان تجربه ای موفق، بررسی بیشتری درباره شان انجام گیرد و نوع تصمیم سازی و اصول ذهنی مسؤولانش بررشی شود.

پایان سوم مهر

     زندگی روزمره معلم جماعت، بسیار بیشتر از کارمند و کاسب و … وابسته به شغل است. کاسب مغازه اش را که می بندد یا کارمند اداره اش که تعطیل می شود، می تواند کار را بگذارد کنار و حتی به کارش فکر هم نکند. اما معلم در مدرسه زندگی می کند. هم درد و همراه می شود، سنگ صبور می شود، شکست و پیروزی دانش آموزانش برایش غم و شادی می سازد. معلم نمی تواند بگوید به من چه؛ اما کارمند و کاسب و شاغل می توانند.

شاید برای همین آن ها که شغل شان معلمی است، در تفکیک کار از زندگی، دچار تناقضات فلسفی می شوند!

در خود لولیدن

محیط های مجازی، علاوه بر مزایایی که دارند، بیماری های بسیاری هم با خود به همراه می آورند که همیشه هم مثل خودشان مجازی نیست. یکی از این امراض مشترک بین حقیقت و مَجاز، در خود لولیدن است که در نوجوانان امروز در حال نهادینه شدن است و شاید خیلی هم در نظر اول به چشم نمی آید وقتی چشم های عموم اولیا و مربیان به فضای مجازی بسته است.

در محیط های مجازی بسیار دیده ایم نظرسنجی هایی را که گزینه ی مخالف ندارد و همه ی گزینه ها مخفیانه با هم تبانی کرده اند؛ یا مطالبی که در انبوه نظراتی که همراهیش می کنند، نظر مخالفی مزاحم خودمانی بودن جمع نمی شود و همه در تحسین و تشویق نویسنده می سرایند؛ یا بحث هایی را که طرفین بحث یک موضوع را با آب و تاب برای هم تحلیل می کنند و فرصت فکر نمی دهندت، تا به وضوح ببینی که اصلا بحثی در نگرفته و مخالفی وجود ندارد.

حذف مخالف از محیط، اتفاقی است که هر روز در رسانه های نوین به صورت های نوین تری خودنمایی می کند. اما وقتی وبگرد بی خبر، این فرهنگ مجازی را با خود به دنیای واقعی می آورد، اگر بی همفکر بماند، زود رنج و و افسرده و فراری از ارتباط می شود و اگر همفکرانی بیابد، سرکوبگر و پرخاشگر و بی منطق می شود و به هر کاری دست می زند تا فضای اظهار نظر را از مخالف بگیرد و با کنایه، احساسی کردن محیط گفتگو و حتی با رگبار توهین، مخالفی باقی نگذارد و اجازه ی ابراز مخالفت را از دیگران بگیرد و بزرگی شکننده ای برای خود و همفکرانش دست و پا کند. اینجاست که کم کم دچار در خود لولیدن می شود و ارتباطش با پدر و مادر و برادر و معلم و دوست و دشمن، همین می شود که می بینی و می دانی.

اگر هم این عبارت در خود لولیدن را نا مأنوس یافتی، می توانی چیزبوک زدگی و کـلــمــه خوردگی یا هر چه می پسندی صدایش کنی. اما مهم این است که در خود لولیدن، نفعش به جیب عده ای می رود که ضعف های خود را با تورم احساسات و حذف فرصت تفکر و حذف اخلاق و حذف مخالف از محیط جبران می کنند و ضرررش را نوجوان ما با آسیب های فردی و اجتماعی حال و آینده اش لمس می کند. البته این ضرر، هنوز هم تاوان کمی است وقتی چشم های عموم اولیا و مربیان به فضای مجازی بسته است.

چهل روز گذشت

چهل روز از مهاجرتم به دبیرستان مفید گذشت. این روزها بیشتر سعی کردم اطلاعاتم از محیط و ساختار سازمانی دبیرستان را به روز کنم و تصویرم از محیط دانش آموزی دوره های جدید را بسازم. با این تصویر جدید، اهداف کاری سال بعدم را شکل خواهم داد. دانش آموزان فعلی مدرسه، نسبت به قبل رفتارهای کودکانه بیشتری بروز می دهند و این رفتارها، صبر و تحمل بیشتر و گاهی بی تفاوتی نسبت به اشتباهات فکری و رفتاری محض شان را می طلبد. بچه ها با پایه فکری و منطقی بسیار ضعیفی به این سن رسیده اند و بسیار نسبت به آفات اجتماعی و فرهنگی آسیب پذیرند. بسیار آسیب پذیر.

در این نقطه ی آغاز نا امید کننده، مهم ترین برنامه ی کار من، ارتباط مداوم است و تنها کاری که برای حفظ و ادامه ی این ارتباط انجام خواهم داد، تربیت بیش از پیش خودم است. (+)

شما مدرسه را بهتر از من می شناسید، نظری ندارید؟ کار دیگری باید انجام بدهم؟

هجرتی تلخ و شیرین

مفید

با اینکه یک ماهی است که لحظه شماری می کردم برای فرارسیدن امروز، اما موقع خداحافظی، غمی عجیب بر دلم سنگینی کرد. یاد ده سال زندگی در مدرسه راهنمایی مفید، به سادگی از ذهنم نخواهد رفت. وقتی یازده سال پیش برای اولین بار به مدرسه راهنمایی آمدم و پیشنهاد کردند دستیار داندانپزشکی شوم که هفته ای چند بار برای معاینه ی دانش آموزان می آمد، فکرش را هم نمی کردم  که در این مدرسه مسؤول سنجش، معلم رایانه، مسؤول وب سایت، معاون پرورشی، دستیار مدیر و بالاخره معاون فناوری اطلاعات باشم. اما به سرعت باد، تمام این روزها گذشت و حالا بعد از این همه سال، باز می گردم به دبیرستان مفید که بعد از فارغ التحصیلی از آن، دو سال مربی پرورشی و مسؤول گروه شهدایش بودم. حالا در این مدرسه علاوه بر معلمی رایانه، شغلی خواهم داشت که در زمان دانش آموزی خودم، بیشترین تأثیر را بر من داشته است و آن را سخت ترین و پر مسؤولیت ترین شغل در هر مدرسه ای می دانم. شاید همین تأثیر باعث شد تا به مدرسه بازگردم و مثل دوستانم، از مفید فارغ نشوم.

امیدوارم همکاران راهنمایی عیوبم را ببخشند و بدی هایم را حلال کنند؛

و بسیار امیدوارم در جایگاه جدیدم، مفید باشم و عادل و کمی شبیه پیامبر.

بلاتکلیفی

مدتی است کارم در مدرسه از هدفم فاصله گرفته است. این چند سال، پیشرفت خوبی داشته ام. اما هر روز از کار مدرسه دور شده ام و پشتیبان مدرسه شده ام تا عضو مدرسه. تغییرات مدیریتی مدرسه هم کم و بیش پیشرفت شخصی و کاری ام را کم کرده. حالا احساس پوچی می کنم و بدم نمی آید تغییری در زندگی کاری ام در مدرسه پیش بیاید. الان مانده ام بین مسوولیت سنگین معلم راهنمایی و پشتیبانی فناوری اطلاعات مدرسه. شاید بروم سمت ترکیب تربیت و تکنولوژی …

بچه ها ناراضی باشید

مدرسه ی ما، حیاط نسبتا بزرگی داشت. کلی هم کلاس با نیمکت هایی که رنگ کهنگی داشتند و هر کدام سه دانش آموز را تحمل می کردند. تقریبا روی همه ی نیمکت ها هم خط هایی بود که مرز هر نفر را روی نیمکت مشخص می کرد. کلاس های مدرسه، بعضی کوچک و بعضی بزرگ بودند. اما همه قدیمی بودند و دو طرف راهرویی طولانی بودند که دری بزرگ و فلزی، با میله هایی که جلوی شیشه های بزرگش ردیف شده بود، دو قسمتش کرده بود. ساختمانی یک طبقه، کنار حیاطی نسبتا بزرگ …

از وسط حیاط مدرسه، دو سرسره ی بزرگ که با آسفالت روکش شده بود، سرک کشیده بود و پله هایی داخل حجم این سرسره ها بود که تا نقطه ی تاریک و نامعلومی ادامه داشت، این مایه ی وحشت، پناهگاهی بود که مشابه ش در خیلی از مدارس قد کشیده بود و من حتی وقتی بعد از سال 67 در پناهگاه زیر زمینی حیاط مدرسه نمایشگاه کاردستی های بچه ها را گذاشتند، از ترس تصوراتی که از انتهای آن پله های آجری داشتم، برای دیدن رطوبت سنجی که خودم ساخته بودم هم نرفتم.

کودکی ما و کودکی امروز، بسیار تفاوت کرده؛ اما جالب است که ظاهرا غر زدن ها، مستقل از شرایط است!

پیمایش به بالا