یکی از مشکلاتی که بچه های دوره مان دارند این است که برای حل مسائل و مشکلات شان تنبل و سهل انگارند؛ می دانند هفته ی بعد تکلیف طاقت فرسایی دارند اما تا روز آخر سراغش نمی روند، می دانند برای اکسس به اندازه کافی تمرین نکرده اند و در حل پروژه اش به مشکل خواهند خورد، اما تلاشی برای یاد گرفتن قسمت هایی که جا مانده اند نمی کنند، می دانند نمرات شان پایین است اما ساعت مطالعه شان را بهینه نمی کنند، می دانند در عربی نقاط مبهمی دارند که اگر رفع نکنند بقیه مباحث را نمی فهمند اما نمی روند از معلم بخواهند دوباره بعضی موارد را دوره کند.
در عوض تمام انرژی شان را می گذارند برای گرفتن مهلت بیشتر برای انجام تکالیف، گرفتن پروژه های مثبتی برای جبران نمره عددی شان در کارنامه، بردن متن عربی تکلیف عربی به دارالترجمه، سفارش پروژه رایانه به دوست و آشنا برای ارائه در کلاس رایانه …
این ها همه مسائلی است که تا نفهمند و بزرگ نشوند قابل حل نیست، باید جو استفاده از زمان و امکانات، کم کم جا بیفتد. باید بچه ها یاد بگیرند با معلم تعامل داشته باشند و برای یادگیری مسائلی که چند روز بعد از این که موعد ارائه فرا رسد، می شود آینه دق، همین امروز فکری کنند.
هیچ وقت از معلمی فقط به یاد گرفتن دانش آموزان فکر نکردم. همیشه برایم مهم بود که بچه ها یاد بگیرند مثلا از درسی که می دهم کجا باید استفاده کنند و کجا بهتر است استفاده نکنند؛ یا راه و چاه زندگی را در زمینه ی درسی که با هم داریم بگویم. از همان روز اولی که با بچه های دوره ۲۹ وقتی اول راهنمایی بودند کلاس داشتم. چون معتقدم معلم باید سعی کند دانش آموزان ش بزرگ شوند، خیلی بزرگ تر از خودش …
ما بچه های نسل دقیقه ی نود و وقت اضافی
ما بچه های نسل شلختگی فکری فرهنگی!
ما بچه های نسل دانستن و خواستن و توانستن و حال نداشتن!
ما بچه های نسل سرعت زیاد و دقت کم
ما بچه های نسل تدبیر و امید…
احسنت!!!
عجب اعتقاد زیبایی…
معلمان مفید همه شان حداقل در این زمینه اشتراک واقعا محسوسی دارند…