لبنان، آتش، خون … مقاومت.


بیروت، ضاحیه، شیاح … مصطفی چمران.


مارون الراس، بنت جبیل، تل المسعود … صلاح غندور.


طیبه، رب ثلاثین، عدیسه … علی اشمر.


کفرکلا، بوابه فاطمه، مرجعیون … حر عاملی.


جبل عامل، صور، صیدا … امام موسی صدر.


اقلیم التفاح، جبل صافی، نبطیه، شیخ راغب حرب.


دره بقاع، بعلبک، نبی شیث … سیدعباس موسوی.


امام موسی صدر، امام خمینی، آیت الله خامنه ای …
سیدحسن نصرالله.


خاک همان خاک است، ولی پنداری خداوند سبحان، گل بعضی
ها را از آنجا سرشته است.


چه سری دارد خاک لبنان که تا این اندازه صهیونیست ها
در پی اشغال آنند؟!


صهیون خونریز، پشت سر هم " قانا " می آفریند.


فانتوم های آمریکایی، بمب های فرانسوی بر سر روستاها
می پراکنند بلکه تخم کینه نسبت به حزب الله را بیشتر بکارند!


ناوهای صهیونیستی، آخرین تکنولوژی نظامی بشریت مفسده
جو را بر سر کودکان چند روزه و چند ماهه که در خواب ناز خفته اند، می گسترانند، تا
زندگی در نظم نوین جهانی را به خوابشان آورند.


سیدحسن، بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود و خمینی گونه،
با زبان بی زبانی، ندا می دهد:


"حسینیان، آماده باشید … لبنان کربلاست …"


چقدر بی غیرت شده ایم…


نه ببخشید. به شما برنخورد.


حاضرم در هر دادگاهی هم ثابت کنم منظورم این بود که
من چقدر بی غیرت شده ام!!!


لبنان کربلاست …


لبنان کربلاست و …


من دنبال جلو افتادن سفر عمره ام به گرد خانه خدا!


لبنان کربلاست و …


من در پی چاپ عکس جوان پسند سیدحسن بر روی تی شرت.


لبنان کربلاست و …


من در فکر افتتاح سایت اینترنتی ای که قولش را داده
ام و حقوقش زیر دندانم مزه کرده است.


لبنان کربلاست و …


من … بی غیرت و پر رو، آرام و بی هیچ دغدغه ای،
کنار همسر خود آرام گرفته ام و کادوی روز پدر را می گشایم.


لبنان کربلاست و …


من … بی حیا و بی تفاوت، با فرزندانم می خندم و
کشتی می گیرم.


لبنان کربلاست و …


من … که سال هاست وجدانم را چوب حراج زده ام، دنبال
شغل نان و آب دارتری هستم.


لبنان کربلاست و …


من … خونسرد ولی راستش کمی عصبانی، در پی توجیه
پسرم که حالا دیگر قدش از خودم بلندتر شده، هستم که : عزیزم ریش به قیافه ات بیشتر
می آید.


لبنان کربلاست و …


من … بی خیال و بی توجه، فکر ثبت نام پسر کوچکم در
کلاس زبان هستم تا وقتی که بزرگ شد، بهتر بتواند در عرصه نوین حیات، اظهار وجود
کند.


لبنان کربلاست و …


من … به فکر چراغانی سرکوچه مان به مناسبت نیمه
شعبان هستم.


راستی، امسال که لبنان و شیعیان این گونه در خون غوطه
ورند، عید نیمه شعبان داریم؟!


لبنان کربلاست و …


من … با همه توان و عصبانیتم، به حضور در میدان
فلسطین و چند تا شعار مرگ بر اسرائیل قناعت می کنم. تازه اگر جزو ماموریت اداری ام
ثبت شود!


لبنان کربلاست و …


من … مثلا هنرمند مسلمان، که دیگر سوژه دفاع مقدس
کم آورده ام، دنبال ساخت فیلم عشق های مثلثی خودم هستم.


لبنان کربلاست و …


من … بی رگ، دنبال چاپ عکس زیباتری از فلان هنرپیشه
مطرح سینما هستم تا فروش مجله ام بالاتر برود.


لبنان کربلاست و …


من … بچه مسلمان و … دنبال تیغ کشی بیشتر از
بنیاد حفظ آثار، بنیاد شهید و همه نهادهای فرهنگی هستم تا با صرف ده ها میلیون
تومان، چهارتا پوستر شهید و یک کتاب چهل صفحه ای و یک مجله داخلی کودکانه منتشر
کنم.


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


من … احساس می کنم دهانم تلخ شده. احساس یک فحش
رکیک گوشه لپ گیر کرده. احساس می کنم چیزی توی دهانم وول می خورد. فکر می کنم چیزی
داخل دهانم اضافی است…


لبنان کربلاست و …


من … جلوی آینه که می روم تا موهای قشنگ و محاسن
مشکی و پرپشتم را شانه کنم و خود را عطر آگین سازم، ناخواسته چیزی مثل کف و تف، از
دهانم خارج می شود و بر چهره ام می پاشد.


نمی دانم چرا صورتم خیس شد!


لبنان کربلاست و …


من …


لبنان کربلاست و …


راستی تو چطوری؟


چه می کنی خوش غیرت!؟


به نقل از «

خاطرات جبهه
» – حمید
داوود آبادی

امروز لبنان کربلاست