موسیقی‌های غربی، هر چقدر هم که زیبا
و دلنشین حرف بزنند، برای من حرف نمی‌زنند، حرف دل من را نمی‌زنند. هر چقدر هم که
سعی کنند خود را آشنا جلوه دهند، باز هم غریبه‌اند و درد دل من را نمی‌دانند.

وقتی انتظامی و سراج و شجریان، با
ساده‌ترین کلمات، حرفم را می‌فهمند و از درد دل من می‌گویند، غریبه‌های غربی
چاره‌ای جز پر و بال دادن به ظاهر برای غافل کردن من از محتوا ندارند.

تنهایی یعنی خودت را میان عده‌ای
بیابی که حرف‌شان را نمی‌فهمی؛ شاید حرکات‌شان و آداب‌شان به دلت بنشیند، اما اگر
فرهنگ‌ت با فرهنگ‌شان یکی نشود یا فرهنگ‌شان را با فرهنگ‌ت جایگزین نکنی، باز هم تنهایی. حتی اگر با لبخندی ملیح، تحویل‌شان
بگیری و تأییدشان کنی؛ حتی اگر تظاهر کنی که از بودن‌شان خرسندی؛ حتی اگر توهم کنی
که به زبان تو سخن می‌پراکنند . . .

غریبه‌ای پر دود

10 نظر در مورد “غریبه‌ای پر دود

  • ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ در ۲:۰۷ ق٫ظ
    لینک ثابت

    با عرض تشکر از آقا سلمان در مورد موسیقی یه مقدار حرف فهم و این جور چیزا قطعی نیست، چون یه بخش اعظم قضیه دلی اِ !
    البته به شرط اینکه آدم فطرتشو خیلی دستکاری نکنه …

    پاسخ
  • ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ در ۹:۲۲ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    دقت نکردی شایان. این ایراداتی که گرفتی، احتمالا نتیجه‌ی بحث با یکی دیگه بوده. چون این مسائلی که گفتی، توی مطلب سلمان نبود.
    حرف سلمان این نبوده که موسیقی غربی حرفی داره برای گفتن یا نه. نگفته موسیقی غربی مبتذله یا مذهبی.
    همه‌ی حرفش این بوده که موسیقی غربی که حرف داره و کلی نکته سیاسی و اجتماعی داره و از کلی هم شعر با معنی استفاده کرده، برای ما ساخته نشده؛ نکات سیاسی و اجتماعی ما رو مطرح نکرده. شعرهاش توی فرهنگ ما ریشه نکرده.
    خلاصه حرف دل ما رو نزده، هرچند که به ظاهر به دل ما بشینه، اما از نظر محتوایی نخواسته که برای ما حرفی بزنه. بیشتر برای مسائل اجتماعی خودشون ساخته شده.

    پاسخ
  • ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ در ۱۰:۵۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    ببخشید میتوانم سوالی بپرسم … این آقا سلمان … نویسنده دیگر این وبلاگ در دیار غرب هستند ؟ …. که اگر اینگونه باشد .. واقعا موسیقی سنتی ما و یا همان جانماز ترمه ای که نماز میخوانند همه اش با ادم درد دل میکنند . درد دل یک ایرانی .

    پاسخ
  • ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ در ۱۲:۳۴ ب٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    میتونم بپرسم تاحالا چندتا موسیقیه غربی گوش دادید؟
    اگه زیاد میتونم بپرسم تا حالا دقت کردید فقط دارید به موسیقی های بی معنی که اکثر غربی ها هم قبولش ندارند گوش میدهید یا خیر؟
    یا میتونم کلی تر بپرسم اصلآ به معنی برخی شعراشون توجه کردید یا تا دیدید چند تا فحش و حرف سیاسی و … هست سریعآ…

    پاسخ
  • ۲۴ مرداد ۱۳۸۷ در ۱۱:۵۳ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    تنهای غمگین امین روز های اخیر دوستی ما
    لطفا آخر کلمات رو با کسر بخون
    علی علی

    پاسخ
  • ۲۸ مرداد ۱۳۸۷ در ۲:۰۴ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام البته حرف شما متین اما نه همیشه واقعا اگر کسی بر زیان خواننده و فرهنگش واقف باشه گاهی بعضی موسیقی ها بیش از حد به دل میشینه اگر چه از موسیقی سنتی ما خارج هستند که البته زیبایی موسیقی ایرانی قابل انکار نیست اما دلیل بر نفی زیبایی زبان و اندیشه هنرمندان دیگر دنیا نمیشه …. حس می کنم کمی باید بیشتر از خودمون دنیا رو باور کنیم هنوز هم انسانیت در صدای خیلی خواننده ها وجود داره که دل ما می تونه اونها رو کشف کنه … شاد باشید خدانگهدارتون

    پاسخ
  • ۲۸ مرداد ۱۳۸۷ در ۳:۰۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    “محرمانه”
    ای کاش این احساس پاک شما رو همونایی که اسمشون رو آوردین می فهمیدن و از یه آهنگ ساز بی نام و نشون آلمانی تقلید نمی کردن و الان قرار داد های ۱۵۰ میلیونی نمی بستن. بعدشم از فرهنگ ما چیزی نمونده. اگه می خواین فرهنگ ما رو ببینین باید برگردین به حد اقل ۲۰ سال پیش. جامعه ی ما فقط اون مدرسه نیست. جامعه ی ما الان همونی هست که داریم تو خیابون ها می بینیم.
    راستی چی شده؟ به کویر دیگه سر نمی زنید.
    یا علی.

    پاسخ
  • ۱ شهریور ۱۳۸۷ در ۱۱:۴۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام!
    خسته نباشید!
    شاید مثل من زیادند که خاموش سری می زنند و از مطالب شما استفاده می کنند.
    ولی اینبار در مورد موسیقی ایرانی گفتی مجبور شدم رد پایی از خود به جا بگذارم!
    – آهنگ زیبای صبح مشتاقان ساخته پرویز مشکاتین، آواز علی جهاندار (از شاگردان استاد شجریان) را هر گاه گوش می دهم اشک در چشمانم حلقه می زند. من تا به حال با فقط با یک آهنگ غربی آن هم ساخته گروه CAMEL اشکبار شده ام
    دعوت می کنم به: http://www.parvizmeshkatian.ir/Cassettes/Sobh_e_Moshtaghan.htm

    پاسخ
  • ۴ شهریور ۱۳۸۷ در ۱۱:۳۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    اول آن که با این نوشته معلوم آمد که مرحوم سلمان هنوز زنده است.
    دوم آن که معلوم آمد این جا هنوز خوانده می شود.
    سوم آن که معلوم آمد تا وقتی از شمع و گل و پروانه بنویسی کسی کاری به کارت ندارد. فقط کاظم و علی عرض ارادتی می کنند و بس. به محض موضع گیری راجع به هر چیزی خیل مخالفان و مدافعان (مثل همین بنده ی حقیر) پیدا می شود.
    به جای چهارم بهتر است دوباره به سوم بیاندیشی.
    می بینی؟ هنوز سوال همان است: چقدر اهل هزینه هستی؟ می مانی یا می روی؟

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *