این نامه کمی سرگشاده بود. اما چون نویسندگان آن آموخته‌اند که درد دل خویش را با غیر برملا نسازند، کمی سربسته نقلش می‌کنم. البته این تمام نامه نیست و قسمت‌هایی است اندک از آن. شما هرجا عبارت […] را یافتید، به جایش نام دبیرستان مورد نظر را تصور کنید. البته همین‌جا عرض کنم که قرار نبود این نامه اینقدر هم سرگشاده باشد. اما در این زمانه و با گسترش اطلاع‌رسانی، سربسته ماندن نامه ها باعث شگفتی خواهد بود. قسمت‌هایی از این نامه را هم دوستان دیگر گشوده‌اند که می‌توانید همان‌جا مطالعه بفرمایید.
لطفا اگر نظری در مورد قسمت های منتشر شده یا پیشنهادی برای کامل‌تر شدن آن دارید دریغ نکنید.
و اما بعد …
نامه‌ا‌ی سرگشاده‌ به دبیرستان […]
آقای… دبیرستان […]؛
سلام علیکم؛
۱.
نویسندگان این نامه، همه جوانان دانشجو و یا مهندسان جوانی هستند که روزگاری نه چندان دور، شما همه یا قسمت اعظم زندگی‌شان بودید و آن چه امروز هستند را، کم یا زیاد از شما دارند. اما در این سال‌ها و در برخورد با امواج سهمگین نقد و نظر و فکر و اندیشه در بیرون از حباب شیشه‌ای […]، آموخته‌اند که صریح باشند و درد دل خویش را با غیر برملا نسازند. لذا اگر در تمام این سطور جسارت و یا تندی و آتشین مزاجی موج می زند نه از بی‌احترامی به بزرگ‌تر و خدای ناکرده ناسپاسی، که مَحرمِ دلی یافته‌اند تا رازِ دل باز گویند.
. . .
۳.
می‌پنداریم که فرق دبیرستان […] با سایر هم ردیف های خود در میان مدارس این شهر بی در و پیکر، نه در تست و المپیاد و روبوتیک، که در چیزهای دیگری است که […]ی جماعت را از هم طرازان خود متمایز می‌سازد؛ و از این جمله است اردوی جهادی و هفته‌ی شهدا.
هر چند شاید بعضی هم ردیف های […] امروز اردوی جهادی را -که از ما وام گرفته اند- به‌تر از خودمان برگزار می‌کنند، اما هفته‌ی شهدا منحصراً ریشه در عمق خاک […] دارد و باید […]ی باشی تا هفته‌ی شهدا را بدانی. هفته‌ی شهدای […] چیزی متمایز از هر هفته‌ی بزرگداشت جنگ و دفاع مقدس و از این قبیل مراسم‌هایی است که همه جا برگزار می شود. هفته‌ی شهدا سوای همه جهت‌گیری های درست و غلط جامعه‌ی امروز، منحصراً برای شهدای ما، هم کلاسی های دیروز و اسوه های امروزمان، مانده است و تا همیشه خواهد ماند. هفته‌ی شهدا تجدید عهد و پیمانی است که هر ساله اهالی […] با روح و جان خود می کنند. هر جای دنیا هم که باشی، اسم هفته‌ی شهدا ناخودآگاه تو را گره می زند به مجموعه ای از خاطرات و احوال و آرزوها که روزی هر کدام از ما آن را در گوشه ای از نمایشگاه و سالن نمازخانه تجربه کرده ایم. صاحب این هفته نه تنها دبیرستان، بلکه همه‌ی خانواده های شهیدان و همه‌ی خانواده‌ی بزرگ […] است. از کوچک و بزرگ، همه، وقتی نام هفته‌ی شهدا می‌آید می دانیم در رابطه با چه چیزی حرف می‌زنیم. گویی هفته‌ی‌شهدا تکه‌ی بزرگی از هویت مشترک ماست و هیچ کس با هیچ نیتی نمی تواند آن را از ما بگیرد. هفته‌ی شهدا، هفته‌ی شهداست.
۴.
آقای دبیرستان […]! ریشه‌ی تغییر و تحولات عمده‌ای که در سال‌های اخیر در هفته‌ی شهدا روی داده‌است را در بند بالا می توان جستجو کرد.
ابتدا شما هفته‌ی شهدا را منحصراً متعلق به خود دانستید و هر گونه دخل و تصرف در آن را به نفع خود جایز دانستید. (هر چند که این میان نفع چه کسی برآورده شد، باید بررسی شود) طبیعی است که در نظام سرمایه‌داری، آن که سهم و سهام بیش‌تری دارد، بر کار سلطه می یابد و با چیره‌دستی اوضاع را به میل خود کنترل می‌کند. اما اگر بنا بر سهم و سهم‌خواهی بود، چند درصد سهام «شرکت هفته‌ی شهدای […]» به خانواده‌ها و مؤسسین شرکت (!) می رسید و چند درصد نصیب «تابعین» می‌شد؟
۵.
سپس هفته‌ی شهدا را (با هر بهانه‌ی روا یا ناروا) از اهمیت و اولویت انداختید. چه کسی نمی‌داند که روزی‌ روزگاری مهم‌ترین ابزار تربیتی و تاثیرگزاری […] بر روی دانش‌آموزان (بیش از اردوی جهادی) هفته‌ی شهدا بود. قصدمان از این کلام به هیچ وجه «تکاثر» و «زرتم المقابر» نیست. اما آقای دبیرستان […]! شیوه‌های نوین آموزشی و تربیتی و تحول و نوآوری و R&D و … جای خود، اما آدم از تجربه‌ی موفقی که داشته‌است که صرف نظر نمی‌کند. آن هم تجربه‌ای پانزده‌ساله.
. . . گیرم که هفته‌ی شهدا در سنه‌ی ۱۳۸۰ الی ۸۲ کمی ضعیف شده، آدم قید گروه شهدا را که نمی‌زند. می زند؟ مگر چه‌قدر ریشه‌یابی کردی و یا چه‌قدر دل سوزاندی؟ (این دل سوزاندن را داشته باش تا بعد)
. . .
۱۰.
با عرض پوزش به اطلاع می‌رساند که در حال حاضر کار هفته‌ی شهدا اولویت سوم و چهارم که هیچ، اولویت بیستم هیچ‌یک از گروه‌های آموزشی هم نیست و با حفظ روند فعلی، هیچ امیدی هم به بهبود وضع آن در آینده پیش‌بینی نمی‌کنیم.
حتی اگر بتوانید به ما بقبولانید که چاره‌ای جز نگاه شقه‌شقه به هفته‌ی شهدا و برگزاری مشترک آن با گروه‌های آموزشی ندارید، حتماً باید بپذیرید که هفته‌ی شهدا و به طور کلی شهدای […]، ورای ساختار تنگ و کُند گروه‌های آموزشی، به یک جایگاه واقعی و مسئول مستقل و جداگانه‌ای نیاز دارد که حتی اگر هیچ فرد یا گروهی زیر مجموعه‌ی او نباشند، بتواند مجموعه فعالیت‌های مرتبط با شهدا را پی‌گیری و هدایت کند. …
. . .
۱۴.
نگارندگان این نامه، که همگی از فارغ‌التحصیلان دبیرستان […] هستند، به علت تنفس در فضای دانشگاهی و مجموعه‌های بیرونی، نه شهدای […] را تافته‌ای جدا بافته از خیل هزاران شهید دفاع مقدس می‌دانند و نه بر روی آن‌ها تعصب و غیرت خاصی دارند و نه […] را غایت آمال و آرزوهای خود می‌دانند و می‌پرستند. صحبت‌شان از روی دل‌سوزی است و در ازای همه‌ی این‌ها هیچ نمی‌خواهند، به جز فرصت حضور.
طنز ماجرا این‌جاست که اهالی دبیرستان […] تقریباً خلاف این هستند. یعنی چون از کارکنان دبیرستانند، (قاعدتاً) می‌بایست به محل کار خود عشق بورزند و شهدایی که روزی جای آن‌ها بودند را بشناسند و در شناساندن و عمل به سیره‌ی آن‌ها بکوشند. ان‌شاءالله که چنین باشند.
به پیوست تمثال مبارک شهید سعید امین، جهت بهره بردن از لبخند ملیح و نگاه عاقل اندر‌سفیه‌شان به ما خرابات‌نشینان دارفنا، تقدیم می‌شود.
والسلام علی عباد‌الله الصالحین
فروردین۸۴
رونوشت:
سرپرست محترم مجتمع آموزشی […]
مدیریت محترم دبیرستان […]۱
معاونت آموزشی دبیرستان […]۱
مدیریت گروه‌های آموزشی دبیرستان […]۱
معاونت اجرایی دبیرستان […]۱
مدیریت فوق برنامه دبیرستان […]۱
دفتر هماهنگی امور فارغ‌التحصیلان دبیرستان […]
دفتر مطالعات و پژوهش دبیرستان […]
فارغ التحصیلان دبیرستان […]

پیش از انتشار

یک نظر برای “پیش از انتشار

  • ۲۰ اسفند ۱۳۸۵ در ۸:۰۵ ق٫ظ
    لینک ثابت

    شرمنده ها!! ولی ۴-۵ هفته پیش، یه نامه ای رو روی میز کامپیوتر فوق برنامه ی دبیرستان[…] دیدم که اتفاقا سرش هم گشاد بود! نمی دونم، این دبیرستان[…]، همون دبیرستان[…] بود یا نه؟ اصلا مهم نیست. مهم چیزه دیگه ایه! نه؟!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *