۱- عذر
مرا در تأخیر در به روز رسانی بپذیرید. چند روز بود بخش مدیریت مجموعه وبلاگهای
رازدل از کار افتاده بود. امروز هم خود به خود درست شد!
۲- همیشه
از اداهای قبل از پرواز مهمانداران هواپیما خندهام میگیره. یاد هادی فرقانی
میافتم و آنتونوفهای دربستیِ جهادیِ بم. برای اینکه بتونم برم مشهد و سر کار هم
غیبت نداشته باشم، مجبور شدم دیرتر برم و با هواپیما. آخر پرواز، خلبان از مسافران
کابین جلو خواست که آخر پیاده بشن تا تعادل هواپیما حفظ بشه! باز هم یاد هواپیماهای
گوسفندی خودمون افتادم که التماس میکردن یه گوشهی هواپیما تجمع نکنیم. ما هم که
مفیدی …
۳- ساعت
۲۴ رسیدم اردوگاه. حوصلهی خوابیدن هم ندارم. کاش نزدیک بودیم به حرم. دلم خیلی تنگ
شده. آقای سیفی با صدای من و علی که صحبت میکردیم بیدار شد. اولین چیزی که پرسید
این بود که شام خوردم یا نه!
۴- چه
آرامشی داره نصف شبهای اردو. بچههایی که تا چند ساعت پیش از در و دیوار بالا
میرفتن، حالا آروم خوابیدن و هیچ غمی ندارن. هر از چند گاهی یکی از بچهها توی
خواب حرف میزنه، یکی خروپف میکنه، یکی بلند میشه و خوابآلود میخوره به در و
دیوار! یکی گرمشه نمیتونه بخوابه، یکی دمپاییش گم شده توی تاریکی، یکی از سرما جمع
شده توی خودش، یکی تشنهاس، یکی فکر میکنه سر درد داره! دنیایی دارن بچهها …
۵-
همهاش غصهام گرفته بود که فقط یه روز مهمون آقا هستم … بلیط گیرم نیومد برگردم،
سه روز موندم …
قربون
کبوترای حرمت امام رضا
قربون اینهمه لطف و کرمت امام رضا
تعادل چیچی ؟
سلام زائر،
از یادت که نرفتیم؟!
یا علی
قبول باشه
bah bah yade ma kardid eltemase doa .
bache ha ham salam daran