خیلی وقت ها در مدرسه به مشکل انسانی ندیدن برخورد می کنیم. خیلی وقت ها مهندسی و کمی دیدن مسایل، لذت فعالیت ها را برای ما و بچه ها و اولیا زهر می کند. خیلی وقت ها ماه ها برای
دردسرهای یک مثلا معاون
این روزها که گردنم زیر بار عنوان دهن پر کن « معاونت فناوری اطلاعات » قرار گرفته، اینقدر درگیر جلسه و شورا و بازدید و بودجه و برنامه و این جور بازی ها شده ام که نمی فهمم زمان چطور
یک تیر ، بی نشان
ساختمانهای پر حرف و خودنما، روی زمینهایی ساکت ساخته میشوند و گذر زمان، گرد مرگ بر در و دیوار همهشان میپاشد. بعضی ساختمانها آدمهایی را پناه میدهند که قلبشان میتپد برای جلوهگری بنا. بعضی ساختمانها هم محیطی میشوند برای
همایش غدیر
معلم جماعت
معلم بودن خیلی وقتها چشمت را به روی خیلی وقایع میبندد. وقتی به عنوان معلم میروی سر کلاس و گوش مردم را به کار میگیری، شاید یادت برود که مسؤولیت سنگینی در قبال وقت و عمر دانشآموزان بر دوشت افتاده؛
یک فاجعهی ساده
اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. . . ما هم فقط تماشا کردیم و بس. در مدرسه همه باید با هم همکاری کنند تا کار خوبی انجام شود یا اتفاق بدی نیفتد. وقتی مشکلی را همه میدانند و میبینند و کسی
وقتی معلمان به سرود آیند …
معلم مهر پاک آسمانی معلم ای فروغ جاودانی بهار بیخزان آفرینش ز تو روشن چراغ علم و دانش شکفته مهر تو در سینهی من شب تاریک قلبم از تو روشن نگاهت نور ناب جاودانی کلامت آیههای مهربانی نشان از طرح
تنبلی؛ حتی در رویش
آب هست؛ خاک هست؛ جوانه اما …
سلام زندگی
بچهها دروغ نمیگویند … همیشه هرجا گیر کردهام، دست یکی از شهدا یارم بوده، نجاتم داده … خوشحالم که نسل بعد هم شهدا را درک میکند … ما باید تلاش کنیم تا ارتباط برقرار شود؛ بقیهاش را خودشان استادند …
رهروان ۸۶
اگر خدا بخواهد، بیست و دوم بهمن ماه امسال، خرمشهریم؛ همسفر بچههای دوره ۳۲ راهنمایی. شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش