مدينه بود و غوغا بود، اسيرِ ديوِ سرما بود
محمد سر زد از مکه، که او خورشيدِ دلها بود
لا
لا خورشيدِ من لا لا، گلِ اميدِ من لا لا
خديجه همسرِ او بود، زني خندان و خوشخو بود
براي شادي و غمها، خديجه يارِ نيکو بود
لا
لا لا شاديم لا لا، غمم آزاديم لا لا
خدا
يک دخترِ زيبا، به آنها داد لا لا لا
به
اسمِ فاطمه زهرا، اميدِ مادر و بابا
لا
لا لا کودکم لا لا، قشنگ و کوچکم لا لا
علي
دامادِ پيغمبر، براي فاطمه همسر
براي دخترِ خورشيد، علي از هر کسي بهتر
چراغِ خانهام لا لا، گلِ گلدانِ من لا لا
علي
شيرِ خدا لا لا، علي مشکل گشا لا لا
شبِ
تاريک نان ميبرد، براي بچهها لا لا
لا
لا مشکل گشاي من، گل باغِ خداي من
حسن
فرزند آنها بود، حسن مانندِ بابا بود
شهيدِ زخم دشمن شد، حسن يک کوه تنها بود
لا
لا کوه بلند من، تو شيرينتر ز قند من
علي فرزند ديگر
داشت، جواني کوه پيکر داشت
هميشه حضرت عباس،
به لب نامِ برادر داشت
لا لا نازک بدن لا
لا، عصاي دستِ من لا لا
گلِ پرپر حسينم
کو، گلِ سرخ و گل شببو
کنار رود و لب
تشنه، تمامِ غنچههاي او
لا لا لا غنچهام
لا لا، لا لا لا لا گلِ تنها
حسين و اکبرم لا
لا، علي اصغرم لا لا
کجايي عمه جان
زينب، سکينه دخترم لا لا
لا لا لا لا گل
لاله، نکن گريه، نکن ناله
شبي
سرد است و مهتابي، چرا گريان و بيتابي
برايت قصه هم گفتم، چرا امشب نميخوابي
لا
لا لا جان من لا لا، گل باران من لا لا

مصطفي رحمان دوست