قديمتر، بچه كه بوديم؛ كوچه خلوت بود. خيلي زمينها هنوز ساخته نشدهبود و اطراف، خاكي بود. با اين حال، باغچه ها پر رونق بود. بهار كه نزديك ميشد، انواع گل هاي رنگي بود كه كوچه را معطر مي كرد. بيشتر
قاسمیون
هيئت دانشآموزي يعني خلوص نيت، يعني پاكي، يعني عشق، يعني شور، يعني آغاز شعور. يعني تمام صفا و معنويتي كه بچهها دارند و سر به هوايي كودكانه مانع ميشود قدرش را بدانند. يعني تمام صفا و معنويتي كه بزرگترها حسرت
لالایی
گلِ پرپر حسينم کو گلِ سرخ و گل شب بو . . . کنار رود و لب تشنه تمامِ غنچه هاي او
. . . لا لا لا غنچه ام لا لا لا لا لا لا گلِ تنها . . .
عزاداری صواب
هيئت عليه هيئت ! . . . من اين محرم را دوست ندارم؛ اگر . . . ذكر مصيبت هيئت . . . كارناوال عزا نشويم!
نسیم حیات
كسي چه ميداند؛ شايد بايد ميماندم و در بشاگرد زندگي ميكردم تا بفهمم مرگ چيست و تولد چه معنايي دارد . . . تولدي بعد از مرگي ناتمام
انا الیه راجعون
چند روز بود در فكر سالگرد خودمان بوديم. چه مي دانستم صبحي، بدون هيچ مقدمه، خبري خواهم شنيد كه « حسين متولي از دنيا رفت »؟! حالا نشستهام روي يكي از صندليهاي خاكستري راهآهن تهران و به مسافراني مينگرم كه
خرمشهر، شهر خون
شهر كه سقوط كرد، بر ديوارهاي مظلوم شهر نوشتند: « جئنا لنبقي » جئنا لنبقي يعني آمدهايم كه بمانيم؛ و اگر نبود بيتالمقدس، شايد هنوز هم مانده بودند. صدام حسين اين جمله را عاقلانه گفتهبود. بيآنكه جنگ خدايي ما را
معلم
1 چند وقتي است بيشتر از قبل به يافتن هدف اردوي جهادي مشتاقم. مهمترين نتيجهاي هم كه حاصل شده، اين است كه « با چشم بسته و چراغ خاموش كار ميكنيم » اگر قسمت شد توضيحات بيشتر را براي دلشدگان
ذکر مصیبتِ هیئت
خداوندا !
همه انسانهاي دردمند يا احياناً بي درد را كه به هر دليل پا در راه ستايش كربلاييان
گذاشته اند و بيشتر از سر جهل و ناداني،
به سالار شهيدان و حضرت زينب و امام سجاد و ديگر ياران مردانگي،
زير نام مستعار «عرض ادب»، كم و بيش، «بي ادبي» كرده اند،
واقعاً ببخش و بيامرز!
کارناوال عزا
. . . و آنگاه حسين عليهالسلام دشمن را به مبارزه فراخواند و هماره هركس كه به مبارزت با حضرتش قدم پيش مينهاد به دست او راهي جهنم ميگرديد تا آنجا كه كشتار عظيمي بنمود و در همان حال