روزهاي نزديك

همت نو

درِ مسجد به دور میدان باز می شود. آخرین نماز جماعت سال قدیم که تمام می شود، سریع چراغ ها را خاموش می کنند و مردم می روند که به برنامه ی سال تحویل شان برسند.

جمعیت که از مسجد می رود بیرون، دست فروش هایی که هفت سین و ماهی می فروشند، انگار امیدوار شده اند که ماهی هاشان تمام شود، شروع می کنند به داد و فریاد. ماهی که دانه ای هفتصد تومان بود، حالا جفتی پانصد شده. سبزه های سه هزار تومانی هم حالا بدون چانه زدن هزار فروش می رود و اگر چانه بزنی کمتر. خب اگر این جمعیت خرید نکرده به خانه برود، بقیه ی ماهی ها و سبزه ها می ماند روی دست شان.

دستفروش سال نو

توی فکرم که این همه دست فروش حتما فرصت نمی کنند قبل از تحویل سال به خانه برسند. یاد گزارش های رادیو و تلویزیون می افتم که از کارمندان صداوسیما تهیه می شود. اگر یک کارگردان به فکرش می رسید که از این بندگان خدا هم به عنوان کسانی که لحظه ی سال تحویل کنار خیابان دنبال روزی هستند و کنار خانواده شان نیستند، گزارش بگیرد، خیلی دلچسب می شد.

اما یکی از دستفروش ها فکر اینجایش را هم کرده است؛ این طرف پیاده رو بساط کرده و خودش آن طرف پیاده رو کنار همسر و فرزند کوچکش نشسته و تبلیغ ماهی هایش را می کند.

وقتی می بینم این همه آدم ها هستند که لحظه ی سال تحویل با لحظه های بعد و قبلش برایشان توفیری ندارد و دارند به زندگی شان می رسند؛ کمی دلخور می شوم که این همه غرق آداب و رسوم سال نو شده ام و خیلی چیزهای دیگر را فراموش کرده ام . . .

طبیعت اینقدر همت دارد که بی توجه ما هم نو شود، لطفا همت کنیم و به داد خود مان برسیم

غیرت

والله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني

عباس يعني غيرت. يعني غيرت ديني. يعني همه زندگي اگر برود مي ارزد به حفظ دين. مي ارزد به تبعيت از امام و راهبر.

اين روزها كه دين داشتن سخت است و عجيب، عباس بايد الگوي من باشد. دين دار اگر بخواهي باشي – كه بايد باشي – بايد بداني پشت سر چه كسي ايستاده اي. بايد پشت سر كسي باشي كه ارزش ش را داشته باشد … اينقدر بزرگ وار باشد كه بعدها به اين نتيجه نرسي كه سرت كلاه رفته. بايد پشت سر كسي باشي كه دينت را به باد ندهد. بايد مطمئن باشي كه گرگ دنيا دينت را نمي برد. همين مهم است. بقيه دعواها و لجبازي ها سر دنياست. حتي اگر ظاهر ديني داشته باشد.

اين وسط بايد دينت را با غيرت حفظ كني.

مرور

– سه گروه شهيد شدند: يك گروه لايق شهادت شدند؛ يك گروه عاشق شهادت شدند؛ يك گروه هم اگر مي ماندند ممكن بود جهنمي شوند كه خدا لطف كرد و …
– دو توصيه: گناه نكنيم؛ خيال نكنيم خوبي ها مال ماست.
– براي خوب بودن لازم نيست زياد دنبال خوبي برويم، بيشتر بايد دنبال بدي نرويم.
– آدم ها دو گروهند: يك گروه مي خواهند دروغ بگويند، سخت شان است؛ يك گروه هم اگر بخواهند دروغ نگويند، سخت شان است.
– وسواس بايد در حلال و حرام باشد و در دين هم بيشتر از نجس و پاكي به آن تأكيد شده است؛ در مورد حلال و حرام حتي اگر شك هم كردي توقف كن.
– عده اي پرواز مي كنند و فرود مي آيند؛ عده اي را هم پرتاب مي كنند و سقوط مي كنند در برزخ قبر …

مردی که حساب بلد نبود

مي‌شد تشنه از سر شط
بلند نشود. وقتي گفتند آب بياور، مي‌شد سياهي‌هايي كه دو سوي نهر، پشت درخت‌ها
بودند بشمارد و حساب كند كه نمي‌شود.

شب پيش كه فاميل‌هايش
در سپاه يزيد، پنهاني امان نامه آوردند، مي‌شد كمي فكر كند قبل از اينكه سرشان داد
بزند: «مي گوييد من در امانم، پسر فاطمه در امان نيست؟».

زيرك و شجاع بود و هواي
همه‌چيز را داشت. پرچم را براي همين داده‌بودند دستش. مي‌شد به او تكيه كرد. فقط
پاي برادرش كه به‌ميان مي‌آمد وضع فرق مي‌كرد، حساب يادش مي‌رفت.

يادش مي‌رفت با دندان
نمي‌شود مشك را اين همه راه برد. يادش مي‌رفت همه سياهي‌هاي پشت درخت‌ها تير دارند
و عمود آهني. يادش مي‌رفت بي چشم و دست، اسب را نمي‌شود برد سمت خيمه‌ها.

مي‌شد تشنه از سر شط
بلند نشود. مي‌شد آب را نريزد روي آب.

ولي پاي برادرش كه به
ميان مي‌آمد ….

مجلس تنهايي – فرهنگسراي
خانواده

روز اسلام


مسلمان بايد
آگاه باشد. بايد حق و باطل را از هم تفكيك كند. نبايد از چيزي كه نسبت به آن
علم ندارد پيروي كند. اگر قرار است نسبت به چيزي عناد و دشمني هم داشته باشد، بايد
با علم به عناد برسد. بايد بگردد و تحقيق كند و وقتي تكليف و وظيفه‌اش را
فهميد، با قدرت و شجاعت، توكل كند و به تكليفش عمل كند.

مسلمان بايد با بي
تفاوتي غريبه باشد و با « تدبير و تصميم و توكل » آشنا. اگر اينطور
باشد هميشه موفق است و پيروز …


موفق باشيم و پيروز

دریاب

گاهي با اينكه با سرعت از كنار هم مي‌گذريم،
ناخواسته، لحظه‌اي نگاه‌مان به هم تلاقي مي‌كند و چشم‌هايمان به هم گره مي خورد.
شايد به سرعت، مسير نگاه‌مان را تغيير دهيم شايد هم بي تفاوت به نگاه كوتاه‌مان،
مدتي همان مسير را ادامه دهيم. در هر صورت كمي از سرعت مان كاسته خواهد شد و مي‌فهميم تنها
نيستيم.

كاش فقط گاهي نگاه‌مان با بعضي زمان‌ها و
روزها و ماه ها هم گره مي خورد …

کبوتر حرم

اي كبوتر كه نشستي روي گنبد طلا

هركجا پر مي‌كشي تو حرم امام رضا

من كبوتر بقيعم، با تو خيلي فرق دارم

جاي گنبد سرمو به روي خاك‌ها مي‌ذارم

خونه‌ي قشنگ تو كجا و اين خونه كجا؟

گنبد طلا كجا قبراي ويرونه كجا؟

اونجا هركي مي‌پره طائر افلاكي مي‌شه

تو بقيع بال و پر كبوترا خاكي مي‌شه

اونجا خادما با زائر آقا مهربونند

اينجا زائرا رو از كنار قبرا مي رونند

تو كه هر شب مي سوزه صد تا چراغ دور و برت

به امام رضا بگو غريب تويي، يا مادرت؟

پیمایش به بالا