جاتون خالی، امروز کلاس « تدریس پژوهش مدار » داشتیم. کلاس به صورت کارگاهی برگزار میشه و یکی از قسمتهای کلاس هم کارگروهی و این چیزاس.
اکثر زمان کارگروهی و بین روشهایی که پیشنهاد میشد حواسم به نقش تربیت در تدریس بود. مطمئنم هنوز متوجه منظورم نشدید!
یه مثال:
یکی از طرحهایی که برای تدریس رایانه پیشنهاد شد و اکثر حاضرین هم تحسینش کردن این بود که ما تو درسی مثل پاورپوینت، یه اطلاعات کلی راجعبه محیط و تواناییهای نرمافزار بدیم و با یه پروژه دانشآموز ترغیب بشه که روشهای کار با برنامه رو خودش کشف کنه و اسلایدهای قشنگ و مبتکرانه طراحی کنه. فقط به بهترین کار بیست بدیم و بقیه به نسبت نمره کمتری بگیرن. با این کار هم دانشآموز خودش تشویق میشه نرمافزار رو یاد بگیره، هم رقابت بین بچهها ایجاد میشه.
با این دید کاملا به اهداف بالا میرسیم. (البته بگذریم که این تشویق و این رقابت چه قدر واقعی و …) اما نکتهای که کسی دقت نکرد، یا مثل من حال گفتنش رو تو جلسه نداشت! این بود که با استفاده از این روش دانشآموزان چه احساسی ممکنه پیدا کنن؟
همیشه عدهای تو کلاس هستن که به هر دلیلی تو سطح بالاتری نسبت به بقیه هستن و به احتمال زیاد کسی که قراره این تو این روش تنها بیست رو بگیره هم تو این دستهاس. عدهای هم قشر متوسط کلاس هستن و تو این روش کلی زحمت می کشن که به بیست نزدیک بشن. اما همیشه این فکر آزارشون میده که با این همه تلاش باز هم به جای مطلوب نمیرسن. عدهای هم که به هر دلیلی نتونستن خودشون رو به بقیه برسونن، امیدشون از قبل هم کمتر میشه.
معلمان بعضی وقتها از این روشها ابداع میکنن تا هرطور شده بچهها درس رو یاد بگیرن. اما خیلی به موارد غیر از درس و یادگیری فکر نمیشه. گاهی هم پیش میاد که همین روشها آسیبهایی به روابط بچهها با هم میزنه یا بچهها رو از درس بیزار میکنه یا …
تمام مدت کلاس به این فکر میکردم که اگه معلم در کنار درس و همراه ترفندهای تدریس، به مسائل تربیتی و پرورشی هم دقت کنه، هم کار معلم راهنما راحتتر میشه، هم میتونه بازده کلاس رو بالاتر ببره. البته هماهنگی معلمان و معلم راهنما با هم نباید فراموش بشه.
آخر همهی این بحث ها هم آرزو میکنم روزی آموزش تزریقی بشه و از این همه دردسر و ریزهکاری برای آموزش و یادگیری راحت بشیم!!!
آموزش بی پرورش