شما بگو سوء تفاهم، من می گم کج فهمی و زودباوری …
همه چیز از یک فکر بچگانه شروع میشه که تو نقش اساسی توش نداری. فکر خود برتر بینی و خودخواهی و بازی همیشگی تکاثر … گول خوردی پسر … وسط بازی ای انداخته شدی که می دونی اشتباهه. با این حال مقاومتی نکردی چون فکر می کردی داری توی رفاقت مرام می ذاری … همه چیز از همین جا شروع شد؛ اما اصل مطلب اینجاست که شما وارد بازی ای شدی که محتوای افطارش کمرنگ است و گروه بندی و حساب کتابش پر رنگ. فکر بی موقع « صندوق داشتن »، لیاقتت رو برای امانت داری واسطه ی ثواب دیگران کم کرد. برای همین نباید ادامه بدی و باید همه چیز رو تحویل بدی. برای این که بدونی بعضی کارها نیت خالص می خواد نه فقط اسم و رسم و سمت. لازم نیست سید علی دزد باشه تا کار رو ازش بگیرن. کافیه یادش بره برای چی این کار رو بهش سپردن. شما یادت رفت که قراره واسطه ی ثواب بانی های افطار باشی تا بندگان خدا افطار داده بشن. فکرت رفت سر وقت اینکه کی بیشتر پول داده و کی باید افطار بخوره کی نخوره. حق کیه که بیشتر از افطاری سهم ببره کی نباید سهم ببره. انگار که صاحب افطاری …
اینجا بود که باید تلنگر می خوردی و خوردی. باید یک روز با خودت فکر می کردی که چه شده. اما باز هم نفهمیدی. رفتی توی توهم و خودت رو دزد کردی و حرام خور. با جنجال و هیاهو و ادای کتک خورده در آوردن، متوجه اشتباهت نمی شوی، فقط اشتباهت را گم می کنی. دوست خوش غیرتت هم شد هیزم بیار آتش اشتباهت. زمان که بگذره خودت و دیگران می فهمید که کجا اشتباه کردید. اگر آرام فکر می کردی می دیدی اشتباه همان جا بود که وقتی امانت دار بودی یاد صندوق زدن افتادی، نه قبلش و نه بعدش! همین است که رسم امانت داری نیست.