همیشه همهچیز فراموش میشود و ما در
روزمرگی زندگی میکنیم و راهی را میرویم که آیندهاش را میدانیم اما گاهی آینده
را فراموش میکنیم. راهی در پیش داریم که ابدی است و پایانی ندارد و ما همین
بیپایان بودن را هم فراموش میکنیم.
گویند انسان موجودی است اجتماعی. اما همیشه
اجتماع را هم فراموش میکنیم. روزها دم از مهر و محبت میزنیم؛ در تاریکی شب فقرا
را فراموش میکنیم. شرم مادری که کودکش را گرسنه میخواباند فراموش میکنیم. زحمت
رفتگر شب بیدار محله را فراموش میکنیم.
گاهی بعضی از انسانها دچار فراموشی
میشوند. آنوقت است که آنها را بیمار میخوانیم و فراموشکاری خودمان را فراموش می
کنیم. انسانهای پیر را میبینیم اما خیلی زود فراموششان میکنیم. گذشته و تاریخ
را هم فراموش میکنیم. اینروزها در این خرابآباد، خودمان را هم فراموش میکنیم.
کاش یادمان میماند که راه حل تمام این
فراموشیها این است: « خدا را فراموش نکنیم. »
پنج ماه پیش داشتم
این دنیا را با آرامشی عجیب ترک میکردم. پنج ماه فاصله
باعث شده کمتر یاد آن مرگ زیبا به سراغم بیاید.
مدتها بود، محل
کارم باعث میشد هر روز از جلوی بیمارستانی عبور کنم که روزی برای آخرین بار
مردی کوچک از مردان خدا را از پشت دیوارهای شیشهای
دیدم. میترسم حالا که دیگر راهم از بیمارستان بقیهالله نمیگذرد، سید را
فراموش کنم.
زمانی نهچندان
دور؛ وقتی دانشآموز بودم، هر روز خدا را به خاطر میآوردم …
خدا اون بالاس…
بسم الله النور
خوش به حال آنانی که نور را در خانه ی دلشان جا داده اند… مگر میشود دیگر او را فراموش کنند؟
و لا تکونوا کالذین نسوالله فانسهم انفسهم..
سلام،
آقای صدیقی میگفت خانمها خوب خانه داری میکنند،
خانۀ دل را اگر به حضرت صدیقه(س) بسپاریم، خوب تحویلمان میدهد.
یا علی
همواره فراموش می کنم نباید یکسری چیزها را فراموش کنم.
سلام،
می دونی که نمی تونم زیاد اونجا بمونم، پس معلم هم نمی تونم بشم،
ولی سعی میکنم حداقل توی تیر چند روز بیام.
چجوری می تونم هماهنگ کنم؟
یا علی
آقا دلمون براتون تنگ شده مثل اینکه ما رو هم فراموش کردی
خدا رو شکر خدا فراموش کار نیست
با کامنت آقا مقداد خیلی حال کردم دلم نیومد اینو نگم