بعضی تصویرها همیشه در
ذهن باقی می ماند. فقط بعضی تصویر ها. انگار مغز برای لحظه ای هیچ کاری نکند و فقط
به ثبت یک لحظه از زندگی مشغول باشد. از آن لحظه فقط و فقط یک تصویر می ماند و بس.
نه صداهای اطراف، نه سرما و گرمای محیط. هیچ نمی ماند الا یک تصویر ثابت و
ماندگار.
درست یک سال پیش بود که
تصویری شفاف برایم ثبت شد و «
سید » رفت. اگر نقاش خوبی هم بودم، این تصویر را به کاغذ نمی سپردم.
تصویر یک اتاق شیشه ای،
با چند تخت خالی و در انتهای اتاق، یک تخت تنها که شاهد دردهای «
سید » بود. آخرین
تصویر من از «
سید » همین جا ثبت شد. لبخندی پر از درد و . . . خداحافظی آخر.
همیشه ساکت بود و آرام.
مثل همین حالا که به دیدارش می رویم. همانطور است که پارسال بود. سر حال و خندان .
. .
. . . و یک سال گذشت
سلام
خدا بیامرزدش
یادت میاد پدرش را در بهشت زهرا(س) دیدیم
چقدر بعضی ها رفتنشان دل را می لرزاند
ما ماندیم و هزاران پرسش بی پاسخ …
خدا ما را هم بیامرزد که سخت نیازمندیم…
انا لله و انا الیه راجعون
آخرش نفهمیدم من اونروز اونجا چیکار میکردم!
راستی شنبه با امیر بریم یزد؟
…. …. …. همه رفتند و ما موندیم …. … … آه… برای شادی روحش فاتحه + صلوات
سلام
الان که ایمومینویسم حدودا۴سال ازعروجش میگذره ومن هم اکنون هم توی اغما به سر میبرم.
اخ که چقدردلم میخوادفقط یکبار دیگه دستشوبگیرموفقط بهش بگم
دوست دارم تا اخر عمرم
به نظرت الان کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رو بال فرشته ها یا توی بهشت؟؟؟؟؟؟ یا توی کربلا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
…