بالاخره بعد از چند ماه خاک بنایی خوردن و انتظار، دوباره نمازخانه ی مدرسه بازگشت به همان جایی که سال ها قبل در آن نماز می خواندیم.
این چند سال، هر وقت به زیر زمین می رفتم و اتاق های نمور و تاریک و بی مصرف گروه های آموزشی را – که متأثر از طرح حذف معاونت پرورشی در دولت اسبق بود – می دیدم، دلم برای نمازخانه ای که سال ها در آن نماز خوانده و کار گروهی کرده بودیم حسابی تنگ می شد.
حالا باز هم محراب قدیمی که پس زمینه ی آشنای صحبت های کوتاه و دلچسب حاج آقا شکوری که چاشنی خوش طعم یک روز از زندگی مان می شد و تا شب کام مان را شیرین می کرد، به نمازهای جماعت مدرسه معطر می شود.
مراسمی کوتاه با همان دستگاه آمپلی فایر قدیمی مدرسه، خاطرات سال های دور را برایم زنده کرد.
هر چند در این ساخت و ساز، شکل و شمایل کتابخانه تغییر کرد و کتابخانه مهمان اتاق ما شد، اما به بازگشت نمازخانه به جایگاه خودش می ارزید.
پیشنهاد می کنم اگر فرصت کردید، سری به نمازخانه ی مدرسه بزنید و گنجینه ی خاطرات را کمی زیر و رو کنید.
شما دعوتید به جایی که هوس می کنید نمازتان را به همراه یک صفحه قرآن و تعقیبات بخوانید.