هر شب،
پیرمردی تکیده، سوار بر موتوری که طراحی شده برای معلولان؛ کنار میدان، درست جلوی
خودپرداز بانک، گل میفروخت.
امشب اما، دیدمش که ترقه و بمب میفروشد.
تجارت
هر شب،
پیرمردی تکیده، سوار بر موتوری که طراحی شده برای معلولان؛ کنار میدان، درست جلوی
خودپرداز بانک، گل میفروخت.
امشب اما، دیدمش که ترقه و بمب میفروشد.
😀
سلام علیکم
شیطان را دیدم
بساطش را پهن مرده بود …
فریب می فروخت
مردم دورش جمع شده بودند
هیاهو می کردند و هل کرده بودند و بیشتر می خواستند …
سلام علکیم
متاسفانه متوجه منظور نگشتم ..