رهبر

آتش به اختیار

یادت هست قبل از انتخابات، صحبت می کردیم که امروز وظیفه چیست، تکلیف چیست و چه باید کرد؟

یادت هست که گفتم انتخابات هر چه می خواهد بشود؛ امروز با اینکه عصر اطلاعات است، اما حباب هایی از دوستان و همفکران و جریان های قدرت اطلاعاتی در حال تشکیل است که نمی گذارد همه ی اطلاعات به مردم برسد. اینقدر رسانه یقه ی مردم را گرفته که جلوی پای شان را هم نمی بینند. اگر یک روزی بود که شهید همت ها شهرشان را رها کردند و برای رساندن فرهنگ انقلاب و اعتقادات و شعارها به روستاها هجرت کردند، امروز باید اول خودمان به فضای حقیقی هجرت کنیم، بعد هم برویم سراغ اسیران کانال های هدایت شده و مبلّغ حضوری – و نه صرفاً مجازی – انقلاب اسلامی و اسلام ناب تحریف نشده باشیم. چرا که « فضای مجازی چیز خوبی است، فرصتی است امّا کافی نیست. بعضی‌ها چسبیده‌اند به فضای مجازی -توئیتر و مانند اینها- برای اینکه پیامهایشان را برسانند، این فایده ندارد؛ تخاطب واقعی لازم است، میزگرد لازم است، سخنرانی لازم است، نشریّه لازم است، بحثهای دونفره و سه‌نفره لازم است، جلسات تحلیل لازم است. » +

 

حالا هم که نقشه ی دقیق راه مشخص شد و حجت تمام:

« آن جذّابیّتهایی که در زمان حیات ظاهری [ حضرت امام ] ، مردم را، جوانها را، دلها را مثل آهن‌ربا به خود جذب میکرد، امروز هم وجود دارد. نام امام گره‌گشا است، علاوه بر اینکه اصول امام یک اصول تمام‌نشدنی و کهنه‌نشدنی است؛ اینها وجود دارد. بنابراین شعار عدالت اجتماعی و اقتصادی، شعار استقلال، شعار آزادی، شعار مردم‌سالاری، شعار جدا شدن از چنبره و جاذبه‌ی قدرت آمریکا و قدرتهای جهانی، امروز هم برای مردم ما و جوانهای ما جذّاب است. … همّت ما، هدف ما، آرمان ما همین است که امام بزرگوار معیّن کرد و ما دنبال این آرمانها حرکت میکنیم؛ این برای نسل جوان ما جذّاب است؛ نه‌فقط نسل جوان کشور ما، بلکه برای نسل جوان کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای اسلامی، جذّاب است؛ این قدرت بسیج‌کنندگی انقلاب است؛ … هیچ پیش‌رانی به عظمت و قدرت انقلاب و شعارهای انقلاب وجود ندارد؛ ما امروز به این احتیاج داریم و تا سالهای متمادی احتیاج خواهیم داشت » +

 

 

حالا باید حباب های فضای مجازی را بشکنیم و یادآوری کنیم این شعارها را که نیاز جامعه است و حلال مشکلاتی که خودمان با دنیاپرستی برای خودمان ایجاد کرده ایم تا رسیده ایم به جایی که به هم رحم نمی کنیم و عده ای هم برای اینکه بر قدرت بمانند، این رفتار و این حباب ها را که نمی گذارد واقعیت را ببینیم، تشدید می کنند. حالا که قدرت طلبی به حاکم رسیده، برای نجات جامعه باید دلسوزانه زحمت کشید. باید از همه چیز گذشت و مانند نسل جنگ از اسلام عزیز در مقابل دنیا طلبی دفاع کرد. مخصوصا حالا که به نهادهای مسؤول امیدی نیست و آتش به اختیار است.

 

هَستَویجات

اگر این مسائل را عمیق تر از شایعات و خبرهای رایج و به عنوان یک مسئله ی تاریخی و قضیه ی فلسفی نگاه کنی، واضح است که اختلاف موجود، ربطی به مسأله هسته ای ندارد. ربطی به حقوق بشر ندارد، ربطی به تروریسم ندارد. مشکل گفتگو این نیست که تا به حال پشت یک میز نبوده ایم که حرف مان را بزنیم. مشکل این است که اصلا حرفی نمانده که بزنیم. حرف ها بارها گفته شده و شنیده شده. ما حرف آن ها را می دانیم و آن ها هم حرف ما را می دانند. واضح ترین مطلب هم این است که هدف به زانو در آوردن است. ما می خواهیم آن ها از حرف شان کوتاه بیایند و مبانی ما را که مخالف اصول شان است قبول کنند، آن ها هم می خواهند ما پا پس بکشیم و حرف شان را قبول کنیم حتی اگر با اصول مان تطبیق نداشته باشد. ما قدرت و ابزارهایی برای فشار آوردن به آن ها داریم، آن ها هم حربه هایی برای فشار آوردن به ما دارند.

چیزی که وسط این کشاکش ساده مهم می شود نگاه ما به خودمان است. اگر خودمان را کوچک ببینیم و تحمل مان را کم بدانیم، حتی ممکن است روزی حاضر شویم عقب بکشیم در ازای عقب نکشیدن – یا حتی جلو آمدن – حریف. اما اگر خودمان را بشناسیم و در پی تقویت درونی باشیم، می رسیم به روزی که حریف عقب بکشد حتی در ازای عقب نکشیدن ما.

البته این وسط باید سیاست هم داشت. باید درون را هم دید. باید زمان هم برای تبیین و تثبیت اصول بگذرد. گاهی باید زمین بازی را عوض کنیم تا حریف جا بماند. گاهی باید فرصتی داشته باشیم برای فکر کردن و گرد گیری کردن.

اما باید همیشه یادمان باشد عزت و قدرت مفت و مجانی تقدیم کسی نمی شود و باید زحمت و تلاش و زمان پشت ش باشد تا ثمر دهد. باید مدت ها تلاش کنیم و مدام حواس مان باشد که چه می دهیم و چه می گیریم و ته قضیه چی دست مان می ماند!

حالا جمله ای که نقل کردی دوباره بخوان:

آمریکایی‌ها مدتی است که از طرق گوناگون پیغام می‌دهند که خواهان مذاکره جداگانه با ایران در خصوص موضوع هسته‌ای هستند اما من بر اساس تجربه‌های گذشته به چنین گفت‌وگوهایی خوش‌بین نیستم، البته من مخالفتی هم ندارم.

امان از دوست غافل

البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هيچ اشكالى هم ندارد – دو نفر مسئولند، رفيقند، اختلاف نظر هم دارند؛ هميشه هم بوده است – اما اختلاف نظر نبايد به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گريبانگيرى، به مچگيرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهميت ندارد. يك وقت يك چيزهاى مهمى است، خب مردم بايد مطلع شوند؛ اما اين اختلافاتى كه انسان مى‌بيند بين اين حضرات هست، چيزهائى نيست كه اينقدر اهميت داشته باشد كه حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اينها را بزرگ كنيم، جلوى چشم مردم نگه داريم، به اينها اهميت بدهيم؛ كه اهميتى هم ندارد. اختلافات را نبايد علنى كرد؛ اختلافات را نبايد به مردم كشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريك كرد. از امروز تا روز انتخابات، هر كسى احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به كار بگيرد، قطعاً به كشور خيانت كرده.

بيانات رهبر در ديدار دانش‌آموزان‌ و دانشجویان – دهم آبان هزار و سیصد و نود و یک

امان از کودکی بزرگان

شما اگر حواست پرت شد، شما اگر از موقعيت خودت غافل شدى، دليل اين نميشود كه دشمنى هم كه در مقابل توست، حواسش پرت شده باشد؛ او ممكن است حواسش جمع باشد، بزند. پس بايد حواسها جمع باشد. اينكه ما اين همه عرض ميكنيم، توصيه ميكنيم، تأكيد ميكنيم، هم به مسئولين، هم به مردم، كه خودتان را به مسائل فرعى سرگرم نكنيد، براى خاطر اين است. اينكه به مطبوعات، به رسانه‌ها، به روزنامه‌ها، به پايگاه‌هاى اينترنتى كه امروز رواج پيدا كرده است، هى سفارش ميكنيم كه از وارد كردن حرفها و مطالب نادرست – كه ذهن مردم را مشغول ميكند – به فضاى ذهنى مردم پرهيز كنيد، به خاطر اين است.
يك ملت بايد درست حواسش را جمع كند، بداند پا كجا ميگذارد – تقواى جمعى يعنى همين – بداند چه كار ميخواهد بكند، مراقب باشد كه از كجا ضربه متوجه او ميشود. در عمل فردى هم اگر ما تقوا داشته باشيم، اعمال خودمان را مراقبت خواهيم كرد، خودمان را مراقبت خواهيم كرد؛ جائى كه پاى انسان ميلغزد، انسان پا نميگذارد؛ جائى كه خوف سقوط هست، انسان مراقبت ميكند. اين چيزى است كه لازم است.
امروز آنچه بنده تشخيص ميدهم – كه بررسى حركات دشمن نشان ميدهد – اين است: با اينكه ما حدود پنج ماه به انتخابات داريم، ذهن دشمن متوجه انتخابات ماست. انتخاباتى كه در خرداد آينده در پيش داريم، از نظر ما مهم است، از نظر دشمن هم مهم است؛ حواسش به آن انتخابات است. اگر ميتوانستند كارى ميكردند كه اصلاً انتخابات انجام نگيرد، اين كار را ميكردند.

بیانات رهبر در جمع مردم قم – نوزدهم دی ماه هزار و سیصد و نود و یک

به یاد تقدیم اول تحقیق …

مشهدی ها رسم دارند صبح روز بعد دفن می روند سرخاک. من و آقای آهی و آقای محمودی که راننده های صیاد بودند می بایست زودتر می رفتیم و فرش و وسایل دیگر را می بردیم.

صبح زود رفتیم حرم امام و نماز صبح را به جماعت خواندیم. بعد رفتیم سر خاک. آن جا که رسیدیم دیدیم رفت و آمد هست و انگار کسی زودتر از ما آمده. گفتیم یعنی کی می تواند باشد.

آقا بودند؛ آقای خامنه ای.

خدا می خواست زنده بمانی – انتشارات روایت فتح

ولایت فقیه

مبنای حکومتی ما قوانین اسلام است. برای همین تمام قوانینی که توسط نماینگان مجلس تصویب می شود باید از نظر تطبیق با قوانین اسلام ، توسط شورای نگهبان بررسی شود.
برای اجرای قوانین و حدود اسلام، باید حکومت وجود داشته باشد. حکومت هم باید مسوول داشته باشد و طبق احادیث معصومین، ولایت مسلمانان باید بر عهده ی فقیهی باشد عادل و عالم به قوانین اسلام.
وقتی ولایت فقیه مجری قوانین اسلام باشد، طبیعتا کسانی که با اصل اسلام مشکل دارند، برای زدن ریشه ی اسلام، شروع به تضعیف ولایت خواهند کرد.
البته در میان دشمنان اسلام حتما کسانی هستند که ظاهری اسلامی دارند ولی در باطن، دل خوشی از اسلام ندارند و بدشان هم نمی آید در نبود آیین خداوندی، در این دنیای زودگذر، صفایی کنند.
سیاستی که مبنای انسانی دارد، از قانون جنگل تبعیت می کند، اما سیاست یک مسلمان، تطبیق وقایع روزگار، با قوانین اسلام است؛ پس در سیاستش مجاز به هر کاری نیست و به هر قیمتی خودش را نمی فروشد.
شناخت و شناساندن اصل ولایت فقیه و لزوم وجودش از دیدگاه مکتب، راه را بر خیلی انحرافات می بندد. چه انحرافاتی که سوفسطاییان سبز و آقای میم با استفاده از سطحی نگری ها به راه انداختند؛ چه دسته بندی های انحرافی و تحریف های آقای اخراجی.
حرکت به سمت حق، تنها مقصد یک مسلمان در مواجهه با حوادث است. در روزگار ما، تنها با تطبیق عقاید و تفکرات و رفتار اطرافیان با قوانین اسلام، می توانیم اهل حق و باطل را بشناسیم.
خواندن ولایت فقیه امام، به پیروان ولایت و بسیارتر به مؤمنان دوستدار سبزهای پیرو امام، توصیه می شود.

شرح حال بی غبار

آدم سیاسی ای نبودم، علاقه ای هم به سیاست نداشتم تا اینکه سال پر هیجان 88 فرا رسید و فضای پرشور انتخابات من رو هم مثل بقیه تحت تاثیر قرار داد…
جنبش سبز جو سنگینی درست کرده بود، حرفای دو کاندید پر سر و صدا منو حسابی گیج کرده بود…
از امام فقط اسمش رو شنیده بودم و بزرگیشو اما به شخصه اندیشه هاش و افکارش رو مطالعه نکرده بودم…
با واژه ی شهید از بچگی آشنا بودم، آخه اسمم رو به یاد داییم گذاشتن فرهاد، اما شهید فرهاد کاظمی کجا و من فرهاد کاظمی کجا…
از رهبری و ولایت فقیه هم چیزی حالیم نبود…
اما سال 88 جریان زندگی من و اندیشه هام رو عوض کرد…
هر جا میرفتیم بحث سیاسی بود، هر کی یه حرف میزد، حسابی گیج شده بودم، همش با خودم میگفتم ای خدا حق با کیه؟؟!
سال کنکورم بود، از کلاس کنکور گرفته تا توی تاکسی و خیابون و مهمونی و تلویزیون و همه جا بحث از سیاست بود…
این جو واسه یه آدمی که از سیاست اطلاع زیادی نداره خیلی سنگین بود…
خواسته یا ناخواسته من هم سوار بر موج سیاسی کشور شدم…
اما این وسط مونده بودم که حق کدوم وره! منم مچ بند سبز ببندم یا نبندم؟!!
انتخاب ساده نبود، نیاز به تحقیق داشت…
پس تحقیقاتم رو شروع کردم، واسم جالب بود که هر دو طرف دم از امام میزدن و اون یکی رو خارج از خط امام میدونستن!! پس به این نتیجه رسیدم که راه درست راه امامه… چون هر دو طرف سعی میکنن خودشون رو به امام بچسبونن!
جالب تر از همه اینکه کسایی رو میدیدم که تا دیروز رو به روی انقلاب بودن اما الان شدن خط امامی و شعارشون رای ما یک کلام، نخست وزیر امام بود!!
با طرفدارای هر دو طرف حرف میزدم، چیزی که واسم واضح بود این بود که از نظر ظاهری طرفدارای موسوی شباهتی به اندیشه های امام نداشتن، چرا که ستادای سبز توی بالاشهر شهرمون اصفهان، بیشتر شبیه به پارتی بود تا ستاد انتخاباتی!!
توی حرفای امام هرجا که سخن از آزادی بود نشنیده بودم که آزادی یعنی رقصیدن دختر و پسر توی خیابون!! اما اونا با حمایت از موسوی شعار آزادی میدادن!!!
اگه این آزادیه پس اون جوونایی که سال 57 انقلاب میکردن چرا دم از آزادی میزدن؟!!
مگه این آزادی توی زمان شاه نبود که اونا شعار آزادی میدادن؟!!
نه انگار اینا منظورشون از آزادی چیز دیگه ایه!!
آره، هر روز این صفحه ی سیاه سیاست واسم روشن تر میشد…
کم کم با اندیشه های امام و انقلاب آشنا شدم، یه حس خاصی داشتم، امام بدجوری تو دلم جا باز کرده بود…
قضیه مفصل تر از این حرفاست، به همین بسنده کنم که وقتی تفاوت های افکار امام با جنبش سبز رو
دیدم تصمیم گرفتم احمدی نژاد رو انتخاب کنم، افکار و اعمال اون و طرفداراش خیلی بیشتر به امام شبیه بود…
ملاک دیگرم این بود که ببینم قشر مستضعف بیشتر طرفدار کدوم یکی از کاندیداها هستن، واسم جالب بود که بیش از 80 درصد ماشین های مدل بالا جنبش سبزی بودن ولی اکثر قشر متوسط و تقریبا کل قشر مستضعف احمدی نژادی!
بگذریم، گذشت و گذشت تا اینکه انتخابات برگزار شد و چشم کل جهان به حضور 85 درصدی مردم خیره شده بود…
از همون اول هم معلوم بود که این جو به این سنگینی به همین راحتیا خاموش نمیشه…
و طرح اصلی فتنه شروع شد…
هنوز یه جای کار میلنگید، با وجود تحقیقات زیادی که کردم و مطالعاتی که انجام داده بودم ولی هنوز از یه چیزی آگاهی درست نداشتم، و اون رهبری بود…
شناخت رهبری از نماز جمعه ی تاریخی تهران شروع شد…
حرفاش منطقی و محکم بود، واقعا به معنای واقعی رهبری میکرد…
از ته دل عاشقش شده بودم، حرفاش یه ملت رو آروم میکرد…
بعد کلی تحقیق دیگه به این نتیجه رسیدم که آری، خامنه ای خمینی دیگر است…
دیگه واسم احمدی نژاد ملاک نبود، فهمیدم که ملاک انقلاب و امام و رهبری هست…
آخه خیلیا هم ملاک رو موسوی قرار دادن و از انقلابی تبدیل شدن به ضد انقلاب!
خوشحال بودم که با رحلت امام، انقلاب به دست نامحرمان نیفتاد…
آری، خود امام خواسته بود که انقلاب به دست نامحرمان نیفتد…
و چه خوب مردم ایران محرم را از نامحرم تشخیص دادند…
بعد وقایع روز قدس و روز دانشجو و توهین به عکس امام و روز عاشورا و… خدا رو شکر کردم که کمک کرد از همون اول راه درست رو انتخاب کنم…
الان احساس راحتی میکنم، امیدوارم لیاقت اسم داییم رو داشته باشم و بتونم تا آخر راه اون و بقیه ی شهدا رو ادامه بدم…

بیوگرافی مختصری از نویسنده ی وبلاگ طنز سیاسی به نقل از http://din-siasat.blogfa.com

إقامة صلاة الجمعة فی طهران بإمامة قائد الثورة الإسلامیة

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام على أبناء ‌الأمة الإسلامیة في كل مكان. على ساحة العالم الإسلامي الیوم إرهاصات حادثة عظیمة مصیریة كبرى، حادثة تستطیع أن تغیّر معادلات الاستكبار في هذه المنطقة لصالح الإسلام و لصالح الشعوب، حادثة تستطیع أن تعید العزة و الكرامة للشعوب العربیة و الإسلامیة، و تنفض عن وجهها غبار عشرات السنین مما جناه الغرب و أمریكا بحق هذه الشعوب العریقة الأصیلة من ظلم و استهانة و إذلال. إن هذه الحادثة الإعجازیة بدأت على ید الشعب التونسي و بلغت ذروتها بسواعد الشعب المصري الرشید العظیم. لقد انحبست الأنفاس في صدور العالم الغربي و العالم الإسلامي – و لكل واحد أسبابه – و هم یترقبون ما سیحدث في مصر الكبرى، مصر نوابغ القرن الأخیر، مصر محمد عبده و السید جمال، مصر سعد زغلول و أحمد شوقي، مصر عبد الناصر و الشیخ حسن البنا، مصر عام 1967 و 1973 ، یترقبون مدى ارتفاع رایة همّة المصریین. فلو أن هذه الرایة انتكست – لا سمح الله – فسیعقب ذلك عصر حالك الظلام، و إن رفرفت على القمم فإنها ستطاول عنان السماء.

الشعب التونسي استطاع أن یطرد الحاكم الخائن المنقاد لأمریكا و المجاهر بعدائه للدین، و لكن من الخطأ الظن بأن هذه هي النتیجة المطلوبة. النظام العمیل لا یسقط بخروج المكشوفین من رموزه. لو حلّ محلّ هذه الرموز بطائنها لم یتغیّر شیء، بل إنه الشراك الذي ینصب أمام الشعب. في الثورة الإسلامیة الكبرى في إیران حاولوا مراراً إیقاع شعبنا في مثل هذا الفخ لكن وعي الشعب و قائده الإلهي العظیم أدرك دسیسة الأعداء و أحبطها و واصل الطریق حتى نهایته. و أما مصر، فإن مصر نموذج فرید، لأن مصر في العالم العربي بلد فرید. مصر أول بلد في العالم الإسلامي تعرف على الثقافة الأوربیة، و أول بلد أدرك أخطار هجوم هذه الثقافة و تصدى لها. إنه أول بلد عربي أقام دولة مستقلة بعد الحرب العالمیة‌ الثانیة، و دافع عن مصالحه الوطنیة‌ في تأمیم قناة السویس، و أول بلد وقف بكل طاقاته إلى جانب فلسطین و عرف في العالم الإسلامي بأنه ملجأ للفلسطینیین. السید جمال لم یكن مصریاً لكنه لم یر في غیر شعب مصر المسلم من یفهم همّه الكبیر. إن الشعب المصري أثبت جدارته في ساحات النضال السیاسي و الدیني، و سجّل مواقفه المشرفة على جبهة التاریخ. لم یكن محمد عبده و تلامیذه و سعد زغلول و أتباعه أشخاصاً عادیین. كانوا من النوابغ الشجعان و الواعین الذین یحقّ لمصر أن تفخر بهم و بأمثالهم. إن مصر بهذا العمق الثقافي و الدیني و السیاسي قد احتلت بحق مكان الریادة في العالم العربي. إن أكبر جریمة أرتكبها النظام الحاكم في مصر هي أنه هبط بهذا البلد من مكانته الرفیعة إلى مرتبة آلة طیّعة بید أمریكا في لعبتها السیاسیة على صعید المنطقة. إن هذا الانفجار الذي نشهده الیوم في الشعب المصري هو الجواب المناسب لهذه الخیانة الكبرى التي ارتكبها الدكتاتور العمیل بحق شعبه. إن الساحة تموج الیوم بألوان التحلیل بشأن نهضة الشعب المصري، و كلّ یدلي بدلوه في هذا المجال، غیر أن كل من یعرف مصر یفهم بوضوح أن مصر تدافع الیوم عن عزتها و كرامتها. مصر ابتلیت بخیانات صادرت كرامتها. إن شعباً في ذروة العزة قد أذلوه إرضاءً لغرور أعدائه و تكبرهم. إن موقف مصر من القضیة الفلسطینیة یشكل نموذجاً بارزاً لمكانة مصر. فلسطین منذ عشرات السنین تشكل أبرز محور في مسائل المنطقة، و مسائل هذه المنطقة متداخلة مترابطة بحیث لا یستطیع أي بلد أو أي شعب أن یتصور مصیره بمعزل عن القضیة الفلسطینیة. و لیس ثمة‌ أكثر من جهتین:‌ إما دعم لفلسطین و نضالها العادل أو الوقوف في الجبهة المقابلة. أما شعوب المنطقة فقد بیّنت موقفها منذ البدایة تجاه هذا الاصطفاف، فحین یتجه أي نظام حاكم إلى دعم القضیة الفلسطینیة‌ فإنه ینال التفاف شعبه و الشعوب العربیة و المسلمة، و لقد جرّبت مصر ذلك في الستینات و أوائل السبعینات، لكنه حین یقف في الصف الآخر فإن الشعب یعرض عنه، و في مصر ظهرت الهوة ‌العمیقة بین الدولة و الشعب بعد اتفاقیة ‌العار في كامب دیفید. إن الشعب المصري استرخص النفس و النفیس لمساعدة فلسطین في 67 و 73 لكنه رأى بعد ذلك بأمّ عینیه أن حكامه هرولوا على طریق العمالة‌ و الطاعة لأمریكا إلى درجة جعلت مصر حلیفة وفیة ‌للعدو الصهیوني الغاصب. إن سیطرة أمریكا على حكام مصر قد بددت كل جهود هذا الشعب السابقة في دعم فلسطین و بدلت النظام المصري إلى عدو لدود لفلسطین و أكبر حام للصهاینة المعتدین، بینما حافظت سوریة شریكة مصر في حرب 67 و 73 على مواقفها المستقلة رغم ما واجهت من ضغوط أمریكیة هائلة. و بلغ بالنظام المصري العمیل أن الشعب المصري شاهد لأول مرة في التاریخ أن حكومته تقف في حرب إسرائیل على غزة‌ إلى صف الجبهة الإسرائیلیة، و لم تمتنع عن المساعدة فحسب بل كانت نشطة في دعم جبهة العدو. سوف لا ینسى التاریخ أبداً أن حسني مبارك هو نفسه الذي وقف بقوة إلى جانب إسرائیل و أمریكا في حرب إسرائیل و أمریكا على غزة، حیث قتل النساء و الرجال و الأطفال خلال 22 یوماً من القصف المتواصل، و فیما فرض قبل ذلك و بعده على غزة من حصار ظالم. أیة معاناة و محنة ‌عاشها الشعب المصری تلك الأیام. شاشات التلفزیون نقلت لنا جانباً من مشاعر المصریین و هم یبكون بسبب عدم فسح المجال أمامهم لمساعدة إخوتهم الفلسطینیین. لقد بلغ السیل الزبى بهذا الشعب، و لم یعد یحتمل أكثر هذا الوضع، و ما نشاهده في القاهرة و بقیة‌ المدن المصریة هو انفجار هذا الغضب المقدس و هذه العقد المتراكمة‌ في قلوب الرجال و النساء الأحرار المصریین خلال السنوات الطویلة جرّاء مواقف هذا النظام الخائن العمیل المعادي للإسلام. نهضة‌ الشعب المصري المسلم حركة إسلامیة‌ تحرریة، و أنا باسم الشعب الإیراني و باسم الحكومة الثوریة الإیرانیة أحیّي الشعب المصري و الشعب التونسي سائلاً الله سبحانه أن یمنّ علیكم بالنصر المؤزّر الكامل. إنني أشعر بالفخر و الاعتزاز لنهضتكم.

أیها الإخوة و الأخوات المصریین و التونسیین، لا شك أن نهضات الشعوب ترتبط بظروفها الجغرافیة‌ و التاریخیة‌ و السیاسیة و الثقافیة الخاصة ببلدانها، و لا یمكن أن نتوقع أن یحدث في مصر أو تونس أو أي بلد آخر ما حدث في الثورة الإسلامیة الكبرى بإیران قبل أكثر من ثلاثین عاماً، و لكن هناك مشتركات أیضاً، و تجارب كل شعب تستطیع أن تكون نافعة للشعوب الأخرى، و ما نراه مفیداً أن نقدمه من تجارب في الظروف الراهنة هي:
أولاً: إن نهضة‌ الشعوب هي في الواقع حرب بین إرادتین: إرادة‌ الشعب و إرادة أعدائه. و كل جانب كان أكثر و أقوى عزة‌ و أكثر تحملاً للصعاب فهو منتصر حتماً. یقول سبحانه: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة‌ أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی كنتم توعدون».
و یخاطب رب العالمین رسوله بالقول:‌ »فلذلك فادعو و استقم كما أمرت و لا تتبع أهواءهم».
العدو یسعى بممارسة‌ القوة و الخداع أن یوهن من إرادتكم فاحذروا من ضعف إرادتكم.
ثانیاً: العدو یحاول بث الیأس من تحقیق أهدافكم بینما الوعد الإلهی یقول: «و نرید أن نمنّ على الذین استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمة‌ و نجعلهم الوارثین».
فثقوا ثقة تامة‌ لا یعتریها تردد بوعد الله المؤكد حیث یقول عزّ من قائل: «و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوي عزیز».
ثالثاً: العدو یسوق إلیكم قواه الأمنیة المجهزة كي یبعث الرعب و الفوضى بین الناس. لا تهابوهم.. أنتم أقوى من هؤلاء المأجورین. أنتم الآن في مرحلة‌ تشبه المرحلة التي خاطب فیها الله سبحانه رسوله حیث قال: «إن یكن منكم عشرون صابرون یغلبوا مائتین». أنتم تستطیعون بالاتكال على الله و الاعتماد على الشباب الغیور أن تتفوقوا على كل عبث و فوضى و إرهاب.
رابعاً: إن سلاح الشعوب المهم في مواجهة قوى الطغیان و الحكام العملاء هو الاتحاد و الانسجام. العدو یسعى بأنواع أسالیب المكر أن یفتّت تلاحمكم، و من ذلك إثارة مواضع الافتراق، و رفع الشعارات المنحرفة‌، و طرح وجوه غیر موثوقة لتكون بدیلة للرئیس الخائن. حافظوا على اتحادكم حول محور الدین و إنقاذ البلد من شر عملاء العدو.. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».
خامساً: لا تثقوا بما یلعبه الغرب و أمریكا من دور و ما یقومون به من مناورات سیاسیة في نهضتكم. هؤلاء كانوا قبل أیام یدعمون النظام الفاسد و هم الیوم بعد أن یئسوا من الاحتفاظ به راحوا یعزفون على نغمة‌ حق الشعوب. هؤلاء یسعون بذلك أن یبدلوا عمیلاً بعمیل، و أن یسلطوا الأضواء على بعض الوجوه لیفرضوا عملائهم علیكم. هذه إهانة لمشاعر الشعوب. ارفضوا ذلك و لا تقبلوا بأقل من استقرار نظام كامل مستقل و شعبي و مؤمن بالإسلام.
سادساً: الظرف یتطلب من علماء‌ الدین و الأزهر الشریف بتاریخه النضالي المعروف أن ینهضوا بدورهم بشكل بارز، فحین یبدأ الشعب ثورته من المساجد و من صلوات الجمعة‌ و یرفع شعار «الله أكبر» فإن المتوقع من علماء الدین أن یتخذوا موقفاً أبرز، و هو توقع في محله.
سابعاً: الجیش المصري الذي یحمل على صدره وسام المشاركة‌ في حربین على الأقل مع العدو الصهیوني یتعرّض الیوم لاختبار تاریخي كبیر. العدو یطمع أن یدفع به لقمع الجماهیر. لو حدث هذا – لا سمح الله – فإنه یشكل ثغرة لهذا الجیش الفخور لا یمكن سدّها.… ادامه مطلب ...

کریسمس 2011

مدتی است یک قطعه ی تصویری از گروهکی هنری در اینترنت توزیع می شود که حرف و حدیث های زیادی در پی داشته است. از آن جا که دوست ندارم راجع به موضوعی که خودم ندیده ام و درباره اش یقین ندارم، نگویم و ننویسم؛ این قطعه را دیدم و به یقین رسیدم که آقای مدیری، همان طور است که فکر می کردم؛ مغرور و بی اخلاق. خواستم مطلبی بنویسم که این متن به دستم رسید. مختصر است و مفید. بیشتر بگویم، قطعا زیاده گویی است.

به نقل همین متن اکتفا می کنم:

بعضى كسان مى‏گويند در هنر متعهّد، كلمه اوّل با كلمه دوم تناقض دارد. هنر، يعنى آن چيزى كه مبتنى بر تخيّل آزاد انسان است و متعهّد، يعنى زنجير شده؛ اين دو چگونه با هم مى‏سازد!؟ اين يك تصوّر است؛ البته تصوّر درستى نيست. بحث مسؤوليت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمى‏گردد. بالأخره يك هنرمند قبل از اين‏كه يك هنرمند باشد، يك انسان است. انسان كه نمى‏تواند مسؤول نباشد. اوّلين مسؤوليتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبيعت و زمين و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤوليت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعين‏حال هنرمند به خاطر ويژگى بسيار ممتازش، تعهّد جداگانه‏اى غير از آن بيانى كه قبلاً گفتم، دارد.

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. كسى كه قريحه هنرى دارد، نبايد به سطح پايين اكتفا كند. اين يك تعهّد است. هنرمند تنبل و بى‏تلاش، هنرمندى كه براى تعالى كار هنرىِ خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمى‏كند، در حقيقت به مسؤوليتِ هنرى خودش در قبال قالب عمل نكرده است. هنرمند بايد دائم تلاش كند. البته ممكن است انسان يك وقت به جايى برسد كه بيش از آن نمى‏تواند تلاش كند – بحثى نيست – اما تا آن‏جايى كه مى‏تواند، بايد براى اعتلاى قالب هنرى تلاش كند. اين تعهّد در قبال قالب، بدون يك احساس شور و عشق و مسؤوليت – البته اين شور و عشق هم مسؤوليت است؛ آن هم يك دست قوى است كه انسان را وادار به كارى مى‏كند و نمى‏گذارد كه احساس تنبلى و تن‏آسايى، او را از كار باز بدارد – به دست نمى‏آيد.

علاوه بر اين، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مى‏خواهيم ارائه بدهيم؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل و ذهن و فكر او هم عزيز و محترم است. نمى‏شود هر چيزى را به مخاطب داد . . . من مطلبى را – به گمانم – از قول «رومن رولان» خواندم كه گفته بود در يك كار هنرى، يك درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ يا احتياطاً اين‏گونه بگوييم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسيد كه اين حرف، حرف دقيقى نيست. اگر از من سؤال كنند، من مى‏گويم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اينها با هم منافات ندارند. بايد صددرصد كار را با خلاّقيت هنرى ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالى و تعالى‏بخش و پيشبرنده و فضيلت‏ساز پُر كرد و انباشت. آن چيزى كه دغدغه برخى آدمهاى دلسوز در زمينه مسائل هنرى است، اين است كه ما به بهانه آزادى تخيّل يا آزادى هنرى، فضيلت‏سوزى و هتك اخلاق نكنيم. اين بسيار مهمّ است. بنابراين هنرِ متعهّد يك واژه درست است.

پیمایش به بالا