وقتی با آدم بزرگها درباره ی دوست تازه ای که پیدا کرده اید حرف بزنید، هیچ وقت درباره او سوال های اساسی نمی پرسند. مثلا نمی پرسند که صدای او چه آهنگی دارد، یا به چه بازی هایی علاقه مند
هوس
کوچه گردان عاشق عنوانیه که روی پوسترهای جمعیت امام علی می بینیم. طرح هم اینه که شب های قدر، برای فقرا و خانواده های بی سرپرست هدایایی برده میشه. شکر خدا از این فعالیت ها توی شهر کم نیست. هرچند
بچرخ تا …
باز کردن و شکستن یه چرخه کار خیلی سختی نیست. اما تشکیل یه چرخه ی جدید که بدون نیاز به انرژی ثانویه، با همون انرژی اولیه کارش رو انجام بده … خلأ پرورشی در آموزش و پرورش قابل جبرانه؟
دنیای پاک
با بچه ها بودن خیلی سخته. اگه بخوای باهاشون باشی باید مثل اونا پاک باشی و زلال. اگه این طور باشی، بزرگ ترها می گن حتما یه چیزیت شده. خوب حق هم دارن. صاف و ساده بودن تو دنیای اونا
چوب معلم
اون روزا که مونده بودیم مدرسه برای زدن کارنامه ها … حدود یازده سال پیش بود. حتما میگی چه بیکارم که یاد اون روزا میفتم! اما دلیلش بیکاری نیست؛ دلیلش کار زیاده! اون موقع دانش آموز بودم و چون شاگرد
اردو
همیشه اردو ما رو یاد خاطرات خوب و جالب گذشته میندازه. اما همین اردوهایی که مدرسه ها برگزار می کنن می تونه خاطرات بد هم به همراه داشته باشه. امسال سر من کلاه رفت و مسوولیت اردوهای مدرسه افتاد گردنم.
آموزش بی پرورش
جاتون خالی، امروز کلاس « تدریس پژوهش مدار » داشتیم. کلاس به صورت کارگاهی برگزار میشه و یکی از قسمتهای کلاس هم کارگروهی و این چیزاس. اکثر زمان کارگروهی و بین روشهایی که پیشنهاد میشد حواسم به نقش تربیت در
دورانی به نام مدرسه
انرژی گنج عظیمیه که بچهها دارن و قدرشو نمیدونن. بزرگترها هم از دست دادنش و حسرتشو میخورن. بچهها قدرشو نمیدونن و انرژی نوجوونی رو هرجایی و هرجوری – و اکثر وقت ها هم غلط – صرف میکنن. ( نمونهی بارز
ماست مالی
یادمه کوچولوتر از حالا که بودیم؛ وقتی دفتر میخریدیم اول یه خط کش و مداد قرمز برمیداشتیم و تا ته دفتر رو خط کشی میکردیم. کلاس سوم به بعد تنها فرقی که کرد این بود که به جای مداد از
یادبود شهید شفیعی
بابا چه خبره؟ مثل اینکه یادتون رفته اینجا ماهی یک بار به روز میشد. حالا این مدت من بیکار بودم هفتهای یکبار بهروز کردم همه طلبکار شدن. همین دیروز یکی از اخوان رو توجیه کردم که این هفته سرم شلوغ