وقتی با آدم بزرگها درباره
ی دوست تازه ای که پیدا کرده
اید حرف بزنید، هیچ وقت درباره او سوال های اساسی نمی پرسند. مثلا نمی پرسند که
صدای او چه آهنگی دارد، یا به چه بازی هایی علاقه مند است. نمی پرسند آیا او دوست
دارد پروانه جمع کند یا نه. اما حتما از شما می پرسند:« دوست جدیدت چند سال دارد؟
چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟»
تنها با پاسخ چنین سوال هایی است که آدم بزرگ ها فکر
می کنند دوست تازه ی شما را شناخته اند.
اگر به آدم بزرگ ها بگویید:« من خانه ی قشنگی دیدم که
با آجر قرمز ساخته شده بود، لب پنجره هایش پر از گل های شمعدانی بود و روی بامش پر
بود از کبوتر»، نمی توانند زیبایی آن خانه را در ذهن خود مجسم کنند.
باید به آدم بزرگ ها بگویید:« من خانه
ای دیدم که صد
هزار فرانک قیمت داشت.» در این صورت، آن ها با صدای بلند خواهند گفت:« وای! چه خانه
ی قشنگی بوده!»
آدم بزرگ ها این طوری هستند دیگر! شما نباید از آن ها
دلخور بشوید. بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها گذشت زیادی داشته باشند.
البته ما که معنی زندگی را می فهمیم به عدد و رقم می
خندیم!
شازده
کوچولو – آنتوان دوسنت اگزوپری
مثل این که ما حالا حالا ها باید شاگردی شما را بکنیم. یه چیزایی را حساب می کنی که اصلا به فکرمان نمیرسه ؟ دعا …
سلام . گفتم قیافتون برام آشناست ! شازده امین ؟
شازده
سلام . راستش من یه گوسفند میخوام . آخه مهمون داریم
سلام
راستش تا یادم نرفته بگم با این نوشتت خیلی حال کردم
هفته بعد جلسه خونه هادی ابراهیم پور است قراره تصمیمات مهمی گرفته بشه
وقتی می گی شازده کوچولو یاد حاج حسین می افتم…