مسافرت جهادی فراموش شدنی نیست. آدمها شاید بعد از چند سال اسمشون هم تو مسافرت نیاد. اما خود مسافرت تمومی نداره. آدمها رفتنی نیستن، موندنی هم نیستن؛ اگه به درجهی «کرکس پیر» بودن هم برسن، باز میرسه روزی که کسی رو پیدا کنن که نتونن ازش اجازه بگیرن و …
مسافرت جهادی فراموش شدنی نیست. دلیلش هم آدمها نیستن. شاید بعد از چند سال یادمون بره که تو کدوم مسافرت کیا بودن. یا فراموش کنیم شعرهایی رو که پشت نیسانهای کمیته میخوندیم چه کیفی داشت. اما هیچوقت خونهای رو که سه تا زن بیوه و پنج تا بچهی قد و نیمقدشون، با بزهاشون قسمت کردهبودن یادمون نمیره. یا خوشحالی پیرمرد نابینایی که چشم دوخته بود به صدای وانت کمیته امداد …
جهادی لذتش به سختی و سنگ صبور بودنشه. چه حرف از بیآبی زهک باشه؛ چه گرمای طاقتفرسای بوشهر؛ چه بادهای چادرافکن بم.
اما همین جهادی اگه نخواد همنشین یه نفر بشه؛ درد بیدوا مقابلش رفیق شفیق میشه.
حتی اگه اون یه نفر کرکس پیر باشه؛ چه برسه به اینکه کرکس پیر هم نباشه! سلمان باشه…
هرچه از دوست رسد نیکوست. حتی اگر نرسد! با حاجی از این حرفا نداشتیم.
دلم گرفته بود. به دل نگیرید.
داشتیم آقای فرمانده سپاه پاوه ؟