معلم بودن
خیلی وقت‌ها چشمت را به روی خیلی وقایع می‌بندد.

وقتی به
عنوان معلم می‌روی سر کلاس و گوش مردم را به کار می‌گیری، شاید یادت برود که
مسؤولیت سنگینی در قبال وقت و عمر دانش‌آموزان بر دوشت افتاده؛ شاید یادت برود که
اگر بعد از کلاس با قبل از آن تفاوت نکرده‌باشند، عمرشان را تلف کرده‌ای.

وقتی به
عنوان معلم به مدرسه می‌روی و در جمع دانش‌آموزان قرار می‌گیری، شاید یادت برود
صحبت‌هایت می‌تواند آبروی کسی را در جمع رفقایش بریزد و امان از آبروی رفته . . .

وقتی به
عنوان معلم در دفتر دبیران می‌نشینی و راجع به اوضاع و احوال بچه‌ها با حرارت و
جدیت قضاوت می‌کنی، شاید یادت برود که الغیبَتُ اَشَدُ مِن کارهای بد بد !

. . . و
شاید یادت برود که هر کس ممکن است گاهی اشتباه کند و اگر قرار بود کسی با یک اشتباه
از آدمیزاد بودن خلع شود، خودمان اولین این افراد هستیم.

معلم بودن
و مسلمان بودن از هم دور نیست؛ فقط حواس جمع می‌خواهد و خواب سبک و صبر و بخشش.

خدایا . .
. بزرگی و خطاپوش

معلم جماعت

6 نظر در مورد “معلم جماعت

  • ۱۴ آذر ۱۳۸۷ در ۵:۵۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    با سلام
    انشاءالله که شما از سر تغصیر ما دانش آموز هاگذشته باشید …
    “پرتابل”الماس دعا…

    پاسخ
  • ۱۸ آذر ۱۳۸۷ در ۳:۰۷ ق٫ظ
    لینک ثابت

    پس معلم بودن هم سخت است،
    خوب است، فکر می کردم فقط معلم نبودن سخت است…

    پاسخ
  • ۱۸ آذر ۱۳۸۷ در ۱۰:۵۰ ق٫ظ
    لینک ثابت

    ای کاش همه معلم ها میفهمیدند که نباید با آبروی بچه ها بازی کرد .
    ای کاش میفهمیدند که نباید دو-سه هفته پشت سر هم یک دانش آموز را جلوی همه کادر مدرسه ضایع کنند
    …. بر این معلم ها!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *