بالاخره وحید آقا از تهران کند و رفت. اما راهی شهری شد که به خودم توصیه نمی کنم که با تهران عوضش کنم. شهری که هزار خوبی دارد و شهدای مدافع حرم زیادی هم دارد، اما برای زندگی به دلم
راز نهفته
چند وقتی است هر قدر هم خوشبینانه نگاه کنم، باز هم به این نتیجه می رسم که حرفم را کسی نمی فهمد. انگار به وادی غریبی وارد شده ام که اطرافیانم بیرونش می ایستند و همراهم نمی آیند. قدیم تر
ببار ای بارون ببار
یک تیر ، بی نشان
ساختمانهای پر حرف و خودنما، روی زمینهایی ساکت ساخته میشوند و گذر زمان، گرد مرگ بر در و دیوار همهشان میپاشد. بعضی ساختمانها آدمهایی را پناه میدهند که قلبشان میتپد برای جلوهگری بنا. بعضی ساختمانها هم محیطی میشوند برای
لباس آدمیت
اگر کنار خیابانی شلوغ و پر رفت و آمد کمی صبر کنی و تماشا، میبینی که آدمها با لباسهای مختلفی که میپوشند، خلق و خویی متفاوت پیدا کردهاند. آنان که کفشپوشیدهاند برای پیاده راه رفتن، با آنها که موتور یا