اخلاق

نباید عصبانی باشم؟!

وقتی می بینم بچه هایی که انتظار زیادی ازشون داشتم، این پیام رو دادن، نباید اولش عصبانی باشم؟ حالا بعدش بماند که یاد سوره تکاثر افتادم و …

یعنی ساختار تربیتی ما این قدر ضعیفه که تا دبیرستان در مورد حلال و حرام و مسائل مالی توضیحی به بچه ها داده نشده؟

یعنی اون قدر که نجس و پاکی اهمیت داره، حلال و حروم نباید برای بچه ها جا بیفته؟

شما نسبت به این چه حسی پیدا می کنی؟

مبلغه قابل توجهی دوره ما بیشتر از دوره 37 برای افطاری پول جمع کرده و البته بچه های ما تقریبا 50 تا میان و اونا 80 تا !!
حالا علی رغم اینکه کسایی که پول دادن احتمالا نذری داشتن و هدفشون نذری دادن بوده . بهتر نیست که ابن پول صرف هم دوره ای های خودمون بشه ؟!

مثلا یه پیشنهاد که خودم داشتم این بود که یه صندوق یا یه حسابی داشته باشیم که اگه هر وقت بچه ها پولی احتیاج داشتن بتونیم از اون قرض بدیم و پس از مدت مشخصی هم پس داده بشه . هر چند وقت یه بار هم برای افزایش موجودی اون پول جمع کنبم تا اندوختمون بیشتر بشه.

 

خدا اون بالاس

قطعات گمشده

نزدیک شدن به دهه ی مبارک فجر، صحبت از انقلاب را در مدرسه پر رنگ می کند. اما مشکلی که با آن دست و پنجه نرم می کنیم این است که بچه ها از نظر تاریخی فاصله ای با روزهای انقلاب گرفته اند و مثل نسل قبل حتی از جوانانی که انقلاب را مستقیم دیده اند هم کسب اطلاعات نمی کنند.

پازل

اما این مشکل خیلی جدی نیست، مشکل جدی تر این است که انقلاب ما انقلاب اسلامی است و نه یک انقلاب معمولی و ساده. انقلاب اسلامی پشتوانه ی مکتبی قوی برای وقوع داشته است و رهبری آن توسط رهبران مذهبی صورت گرفته است. اما در بین نسل حاضر، اسلام غریب است و بسیاری از منابع و پایه هایی که برای درک انقلاب لازم است، در ذهن بچه ها وجود ندارد که بخواهیم انقلاب را بر اساس آن ها تجزیه و تحلیل کنیم.

به نظر من یک دوره مباحث کلامی و دوره ی آشنایی با مبانی اسلام از نظر شهید مطهری پیش نیاز صحبت از انقلاب است که جایش در آموزش و پرورش ما اصلا وجود ندارد که بخواهد خالی باشد!

همین مسئله و آماده نبودن پیش نیازهای تربیت، در مورد مباحث اخلاق، رسانه، احترام و تعامل با خانواده و … نیز مشکلاتی را ایجاد کرده که نتیجه اش شده دوری فرزندان از خانواده و مدرسه. دوری و فاصله ای که روز به روز بیشتر می شود و این خلأ خطرناک با فرهنگ سهل الوصول غرب و وهابیت در حال پر شدن است. در واقع فرزندان را ما تربیت نمی کنیم، بلکه در خانواده ای مجازی تربیت می شوند که حتی زبانش هم با ما مشترک نیست. در مواردی هم که می توانیم با بچه ها تعامل داشته باشیم، کم کاری در تولید محتوا و ارائه مطلب، باعث می شود در نظر بچه ها، ما نسلی باشیم که حرفی برای گفتن نداریم.

مطمئنم اگر بتوانیم پیش نیازهای تربیت را احیا کنیم، نسل حاضر، نسلی به مراتب بهتر از نسل ما خواهد بود. نسلی که از ابزارها بهتر از ما استفاده خواهد کرد. البته واضح است که احیای این پیش نیازها، نیازمند ایجاد و حفظ ارتباط است، نه سرزنش و تحقیر. باید در زمین بازی مورد علاقه ی دانش آموزان وارد شویم و ذائقه ی بیمار عصر اطلاعات را با داروی ایمان آشنا کنیم. باید زبان تربیت مان را تبدیل به گزاره های قابل ارائه در بستر اینترنت و رسانه کنیم و از ابزارهای در دسترس فرزندان مان برای صحبت با آنان استفاده کنیم؛  و صد البته باید قبل از ورود به رسانه، خودمان عطر ایمان را استشمام کرده باشیم که این سخت ترین گردنه ی این راه است …

مدرسه ی بابام

مدرسه ی ما فضایی عمومی است که تمام دانش آموزانش برای حضور و تحصیل در آن، شهریه پرداخت می کنند. اما با پرداخت شهریه، کسی مالک مدرسه یا حتی وسایلش نمی شود، حتی مستأجر مدرسه هم نمی شود که بخواهد خود را در استفاده آزاد بداند. هر کس به اندازه ی خودش و طبق نظم و مقررات مدرسه می تواند به مدت محدود و امکانات مشخص شده را در اختیار داشته باشد. خودمانی تر بگویم، مدرسه حق الناسی است که خیلی ها در ایجاد آن شریک هستند. خیلی ها در گذشته و حال و آینده آن را ایجاد کرده اند و هزینه هایش را پرداخته اند و قرار است از امکاناتش استفاده کنند. در استفاده از این سرمایه، همه سهیم هستند و باید بین همه ی دانش آموزان تقسیم شود. لازمه ی تقسیم عادلانه هم نظم و قانون است. یعنی فقط وقتی مجازیم از وسایل و امکانات استفاده کنیم که مسؤولان مدرسه اجازه داده باشند و نوبت استفاده ی ما باشد.

گاهی فراموش می کنیم گچی که برای کلاس تهیه شده، برای مصارف آموزشی همه است نه خوش گذرانی من.
گاهی فراموش می کنیم رایانه ای که در مرکز رایانه گذاشته اند برای افزایش مهارت و کسب علم است نه برای تأمین تمام نیازهای روزمره و تفریحی من در هر ساعتی که اراده کنم.
گاهی فراموش می کنیم توپ و زمین نوبت بازی فقط تا پایان ساعت مشخص شده در اختیار ماست و قبل و بعد از آن ساعت اجازه نداریم از امکاناتی که مال ما نیست استفاده کنیم، حتی اگر به اندازه ی یک شوت یا یک سرویس  باشد.
گاهی فراموش می کنیم نیمکت سالم و تمیزی که در اختیار داریم باید همین طور تمیز و سالم تحویلش دهیم و با پولی که داده ایم فقط اجازه داده اند از آن استفاده کنیم نه اینکه مصرفش کنیم تا تمام بشود.
گاهی … گاهی …
گاهی خیلی چیزها را فراموش می کنیم که حلال مان حرام می شود و عین خیال مان هم نیست.

باید تمرین کنیم هیچ وقت یادمان نرود که مدرسه جزو اموال خانوادگی ما نیست؛
یا توهم نیاید سراغ مان که چون فلان قدر پول داده ایم، همیشه برای هر کاری مجازیم؛
یا یادمان نرود استفاده اختصاصی از این سرمایه ی مشترک، مدیون مان می کند به خیلی ها که شاید حتی نشناسیم شان که بتوانیم حلالیت بطلبیم.

مال حرام را از همین جاها باید جلویش را بگیری. وگرنه این نم و جریان اندک، روزی رودی می شود که خانمان و همه چیزت را می شوید و می برد.

ادب، آداب دارد

وقتی می روی خرید یا رستوران، چیزی می خری و در ازای خریدی که می کنی پولش را هم حساب می کنی؛ اگر آخرش که می خواهی بروی، یک « دست شما درد نکنه » یا « خیلی ممنون » خرج کنی، تومنی دو زار می آید روی شخصیت تو. مگر کسی گفته هر جا پول می دهی، نباید مؤدب بودنت را خرج کنی؟

ادب از آن دارایی هایی است که خرج کردنش کلی سود دارد برایت. نگران تمام شدنش نباش، با خرج کردن زمینه ی بیشتر شدنش هم فراهم می شود.

البته باید یادت باشد که ادب آداب دارد …

میان بُر میان تهی

از تأثیرات لقمه ی حرام که زیاد شنیده ای، درد سر های عدم رعایت حق الناس را هم که می دانی؛ پس می روم سر اصل مطلب.

مال حرام که فقط با دزدی و کم فروشی و گران فروشی حاصل نمی شود، خیلی کارها هم هست که لقمه را شبهه ناک می کند و روزی می رسد که گلویت را می فشارد.

مثلاً ؟

یکی ش این که نمره ای بگیری که زحمتش را نکشیده ای، حالا می خواهد مثبتی تکلیفی باشد که از کسی کش رفته ای یا نمره ی سؤالی باشد که از کسی دزدیده ای. چه فرقی می کند. مهم این است که چند روز بعد – که چشم بر هم بزنی رسیده – می خواهی با این نمره ها و مدارک، نان یک خانواده را بدهی. نان هم که حلال نباشد، یک جایی گلوی آدم را می چسبد. از تأثیرات لقمه ی حرام که زیاد شنیده ای؛ پس می روم سر اصل مطلب.

حق الناس که فقط با دزدی و کم فروشی و گران فروشی به گردن آدم نمی افتد، خیلی کارها هست که اگر حواست نباشد مدیون می شوی و تا به خودت بجنبی کلی بدهکار شده ای. خیلی هاش هم جبرانش راحت نیست.

مثلاً ؟

خب یکی ش این که رفتارت مزاحم استفاده ی دیگران از کلاس باشد یا این که گچی را که با پول بچه ها برای استفاده آموزشی تهیه شده و یک جورهایی بیت المال است، برای خودِ خودت مصرف کنی، مصرفی که نفعش به همه نمی رسد. یا این که نیمکتی که مالکش نیستی و به امانت یک سال در اختیارت گذاشته اند، سالم بگیری و سالم تحویل ندهی. با خیلی کارها و رفتارها حق الناس می افتد گردنت. چه فرقی می کند. مهم این است که همه مسافریم و چند روز بعد – که چشم بر هم بزنی رسیده – می خواهی بار سفر ببندی و خیلی وقت نداری که حق دیگران را بدهی و تسویه کنی و بروی. از درد سرهای حق الناس بر عهده داشتن هم که زیاد شنیده ای. پس می روم سر اصل مطلب.

همانطور که پیشگیری بهتر از درمان است، مدیون نشدن و مال حرام نخوردن خیلی خیلی بهتر است از پشیمانی و دنبال جبران رفتن.

امروز را دریاب برادر من. فردا خیلی دیر است …

توقعات طبق طبق

آدم  تابعی است که سال ها طول می کشد معادلات ش شکل گیرد و سال های بیشتری طول می کشد تغییر کند تا با ورودی های مورد نظر، خروجی های رفتاری مطلوب ارائه دهند.

بحثی بر سر اینکه فرهنگ و ضد فرهنگ یا ارزش و ضد ارزش چیست نداریم. بحث بر سر ایناست که بچه های ما دیدشان نسبت به خوب و بد چیست و طبق چه فرمولی رفتار می کنند؟ اگر توانسته باشیم فرمول مطلوب فرهنگ مان را در بچه ها نهادینه کنیم و این فرهنگ در دنیای مطلوب شان رخنه کرده باشد، همان رفتاری را که دوست داریم خواهیم دید.

معمولاً انتظار داریم بچه ها رفتارهای مورد نظر ما را بروز دهند و شاید عصبانی هم بشویم از اینکه رفتار متفاوتی نشان می دهند. اما باید توجه کنیم که این تابع پیچیده، با غفلت و کم کاری ما توسط دیگران در حال شکل گرفتن بوده و حالا کم کم نتایجش آشکار می شود.

شاید دانش آموزی کم آوردن جلوی بزرگترها را بد بداند و جواب هر صحبتی را با ادبیات خودش بدهد.. این دلیل قصد و غرض داشتنش نیست. بلکه دلیلش ضعف ارتباط است.

وظیفه ی ما این است که قبل از دلخور شدن یا واکنش نشان دادن، درست و غلط را با منطق بچه ها برای شان تبیین کنیم. وظیفه ای سخت با تأثیری ماندگار.

خیابان ما

اگر می فهمیدیم که خیابان برای این است که همه مان به مقصد برسیم، برای یک ماشین جلوتر افتادن، جلوی هم نمی پیچیدیم و راه همدیگر را سد نمی کردیم.

عجیب است که بعضی مان خیابان را برای خودمان می خواهیم و از اینکه دیگران مزاحم رسیدن مان هستند حسابی دلخوریم. اما بعضی دیگر که در خیابان همگانی رانندگی می کنند، علاوه بر این که خودشان به مقصد می رسند، به دیگران هم راه می دهند تا آن ها هم بی دردسر تر به مقصد برسند.

زندگی بدی نیست زندگی جمعی!

در خود لولیدن

محیط های مجازی، علاوه بر مزایایی که دارند، بیماری های بسیاری هم با خود به همراه می آورند که همیشه هم مثل خودشان مجازی نیست. یکی از این امراض مشترک بین حقیقت و مَجاز، در خود لولیدن است که در نوجوانان امروز در حال نهادینه شدن است و شاید خیلی هم در نظر اول به چشم نمی آید وقتی چشم های عموم اولیا و مربیان به فضای مجازی بسته است.

در محیط های مجازی بسیار دیده ایم نظرسنجی هایی را که گزینه ی مخالف ندارد و همه ی گزینه ها مخفیانه با هم تبانی کرده اند؛ یا مطالبی که در انبوه نظراتی که همراهیش می کنند، نظر مخالفی مزاحم خودمانی بودن جمع نمی شود و همه در تحسین و تشویق نویسنده می سرایند؛ یا بحث هایی را که طرفین بحث یک موضوع را با آب و تاب برای هم تحلیل می کنند و فرصت فکر نمی دهندت، تا به وضوح ببینی که اصلا بحثی در نگرفته و مخالفی وجود ندارد.

حذف مخالف از محیط، اتفاقی است که هر روز در رسانه های نوین به صورت های نوین تری خودنمایی می کند. اما وقتی وبگرد بی خبر، این فرهنگ مجازی را با خود به دنیای واقعی می آورد، اگر بی همفکر بماند، زود رنج و و افسرده و فراری از ارتباط می شود و اگر همفکرانی بیابد، سرکوبگر و پرخاشگر و بی منطق می شود و به هر کاری دست می زند تا فضای اظهار نظر را از مخالف بگیرد و با کنایه، احساسی کردن محیط گفتگو و حتی با رگبار توهین، مخالفی باقی نگذارد و اجازه ی ابراز مخالفت را از دیگران بگیرد و بزرگی شکننده ای برای خود و همفکرانش دست و پا کند. اینجاست که کم کم دچار در خود لولیدن می شود و ارتباطش با پدر و مادر و برادر و معلم و دوست و دشمن، همین می شود که می بینی و می دانی.

اگر هم این عبارت در خود لولیدن را نا مأنوس یافتی، می توانی چیزبوک زدگی و کـلــمــه خوردگی یا هر چه می پسندی صدایش کنی. اما مهم این است که در خود لولیدن، نفعش به جیب عده ای می رود که ضعف های خود را با تورم احساسات و حذف فرصت تفکر و حذف اخلاق و حذف مخالف از محیط جبران می کنند و ضرررش را نوجوان ما با آسیب های فردی و اجتماعی حال و آینده اش لمس می کند. البته این ضرر، هنوز هم تاوان کمی است وقتی چشم های عموم اولیا و مربیان به فضای مجازی بسته است.

عالمان بی عمل شده ایم

چند سالی است دکتر محسن، پای ثابت انتخابات است و در هر فرصتی تئوری های اقتصادی اجتماعی فرهنگی سیاسی پر ملاتی هم به جامعه ارائه می کند. اما هیچ وقت ندیده و نشنیده ایم که جایی طرحی اجرا کرده باشند و به واسطه ی این تئوری هایی که با اعتماد به نفس کامل بیان می کنند، نفعی به جامعه رسانده باشند. بقیه کاندیداها هم همینطورند؛ هر یک بهترین طرح ها را دارند و معتقدند کلید حل مشکلات همان است که می گویند، اما انتخابات که تمام می شود، هیچ گاه سعی نمی کنند در گوشه ای یا سازمانی طرح شان را اجرایی کنند تا مشکلات مملکت حل شود. انگار در مناصب کوچک کار کردن کسر شأن است و اگر مردم کسی را انتخاب نکنند، لیاقت ندارند از طرح های آرمانی عزیزان بهره ببرند. غافلیم از اینکه بسیاری از مشکلات مدیران کاردان رده های متوسط و پایین می خواهد تا حل شود.

به خاطر همین چیزهاست که دوست ندارم قالیباف رییس جمهور شود؛ ترجیح می دهم حالا که کاری دست گرفته و پیش می برد، همان کار را ادامه دهد و به خدمت کردنش برسد و دست از قدرت بشوید.

فرهنگ پر مشکلی درست کرده ایم برای خودمان … در حرف پیشتازیم، اما وقت عمل خانه نشینیم.

امان از دوست غافل

البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هيچ اشكالى هم ندارد – دو نفر مسئولند، رفيقند، اختلاف نظر هم دارند؛ هميشه هم بوده است – اما اختلاف نظر نبايد به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گريبانگيرى، به مچگيرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهميت ندارد. يك وقت يك چيزهاى مهمى است، خب مردم بايد مطلع شوند؛ اما اين اختلافاتى كه انسان مى‌بيند بين اين حضرات هست، چيزهائى نيست كه اينقدر اهميت داشته باشد كه حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اينها را بزرگ كنيم، جلوى چشم مردم نگه داريم، به اينها اهميت بدهيم؛ كه اهميتى هم ندارد. اختلافات را نبايد علنى كرد؛ اختلافات را نبايد به مردم كشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريك كرد. از امروز تا روز انتخابات، هر كسى احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به كار بگيرد، قطعاً به كشور خيانت كرده.

بيانات رهبر در ديدار دانش‌آموزان‌ و دانشجویان – دهم آبان هزار و سیصد و نود و یک

پیمایش به بالا