دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

از اون شب بارها اومدم تو صفحه ی مدیریت که چیزی بنویسم. اما نتونستم. بارها نوشتم ولی ذخیره نکردم. این مدت خیلی سخت گذشت. کلاس رایانه ی خلوت خیلی سخت گذشت. تو آمار و ریاضی یک از سی و هفت، درصد زیادی نیست. اما وقتی میری سر کلاس غیبت یک نفر هم کاملا مشخصه. تو این مدت بچه ها هم عوض شدن. درس خوندنشون هم عوض شده. رفاقت هاشون هم عوض شده. دوران سختی بود.

پنجشنبه با صمد و رضا رفتیم بهشت زهرا. کم کم جاهایی که باید سر بزنیم زیاد شده. اما آدرس ها با زیاد شدن از یاد آدم نمی ره. شماره قطعه ها فراموشم نمی شه. کم کم آشناهایم توی بهشت زهرا بیشتر از شهر میشه. کم کم توی شهر غریبه می شیم و مجبور می شیم از شهر بریم. آدم تنها، کاری ازش شاخته نیست. انسان موجودی است اجتماعی!

تا یک هفته پس زمینه ی ویندوز عکسی بود که توی اردوی کرج سال دوم دوره سی گرفته بودم. سر کلاس که خواستم برم برش داشتم که یه وقت . . .

توی مجلس ختم میرمحمدی قرآن حزبی می دادن که حاضرین بخونن. قرآن را گرفتم و باز کردم. سوره مبارکه بقره آیه ۴۴. خشکم زد. یقین دارم بچه هایی که سر کلاس ما هستن خیلی کارشون درست تر از ماست.

با اینکه باد وزیدن گرفته و کم کم بارون هم میاد؛ اما من هنوز . . .

به قسمت آلبوم عکس های وبلاگ عکس های سید را هم اضافه کردم که جلوی باد و بارون گرفته بشه.

امیدوارم دعامون کنن

رضوان

8 نظر در مورد “رضوان

  • ۵ دی ۱۳۸۴ در ۳:۰۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    این داغ را تجربه نکرده ام و امیدوارم هیچ گاه تجربه نکنم . ولی قدر بدان . التماس دعا از خودت

    پاسخ
  • ۵ دی ۱۳۸۴ در ۱۰:۳۹ ق٫ظ
    لینک ثابت

    همان یکی برای هفت پشتمان بس بود. هنوز هم دایم به یاد سید محسنم.
    آشنا داشتن در بهشت زهرا خوب است. چون باید اسباب کنی و بری آنجا ولی می ترسم زمانی نوبتمان شود که بهشت زهرا پر باشد و ببرنمان یک بهشت دیگر…

    پاسخ
  • ۷ دی ۱۳۸۴ در ۴:۰۰ ق٫ظ
    لینک ثابت

    بسم رب الشهدا . سلام . خوش بحالت استاد . رفقای ما هم زیاد هستند ولی اتوبان یک طرف است . از اطاعتو عبادت چه می دانم .

    پاسخ
  • ۸ دی ۱۳۸۴ در ۲:۱۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    بسمه تعالی
    خدمت دوست دیرین، امین خان عزیز، عرض ارادت؛
    آقا شما چقدر تلفات دارید! این تلفات نیروها، من رو یاد کربلای چهار می اندازه… آه… یادش بخیر… شماها که سنتان قد نمیده… ماکه اون روزها رو دیدیم این مسائل برامون قابل درکه…آه… ضمنا “راز دل امین” هم به لینک صفحه ام افزوده شد: «کلاف نخی است بهر خرید یوسف.» ما شاء الله صفحه تان پر مشتری است؛ صفحه ما نه مشتری دارد، نه محتوی! ضمنا صفحه اول “دنج” هم راه اندازی شد: یک وبلاگ گروهی است denj.ir
    ارادتمند: سلمان

    پاسخ

پاسخ دادن به سعید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *