تفاوت
سايه و تاريکي در اين است که در سايه مي توان کمي از حقيقت را
ديد. اما در تاريکي و ظلمت، حقيقت مخفي است.
شمعي کوچک مي تواند ظلمت را به سايه تبديل کند. پس قدر شمع
را بايد دانست؛ حتي اگر کوچک باشد.
در
سايه مي توان تصميم هاي واقعي تري گرفت و تصميم خود را گرفتم . .
.
يک شمع
هرقدر هم کوچک باشد؛ شايد نتواند اطراف را نوراني کند، اما تفاوت
نور و ظلمت را نمايان مي کند.
در
سه سايه اي وجود دارد که شمع هاي کوچک و بزرگي از آن حمايت مي کنند.
در
يک اما؛ شمع ها خسته اند از سوختن و نا اميد از وصال پروانه ها، حتي
بعضي وصال را فراموش کرده اند …
و اما تصمیم
مي فهمم چه مي گويي.
يعني پروانه ها مردن؟ يا اينکه رفتن سراغ پيله بازي!؟
سلام
موفق باشيد .
و دلتان پر نور از انوار الهي.
يا الله. حاجي چي شد ما نفهميديم. خيلي عرفاني شد…
سلام.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد…
يا علي مدد.
تنها تاريکي واقيعت است و ساير چيزها وهمي بيش نيست!
پس زنده باد ظلمت!
امان از وقتي که شمعها هم از روشنايي خسته شوند …