منزلی که توش بزرگ شدم و هزار تا خاطره ی کوچک و بزرگ و تلخ و شیرین دارم، شده حسینیه … خوشحالم که به خاطر دو زار پول خرابش نکردن
برای پسر بازیگوش
سلام اما ما … امروز خیلی چیزا به هم ریخته بود … چند روز بود اینترنت قطع بود … آنتی ویروس ها به روز نشده بود و ویروس هم مشاهده شده بود … خریدهامون نرسیده بود … آخوندی کلید کرده
خسته، اما …
خیلی پیش میاد آدم هایی می بینم که با جایگاه شون فاصله دارن. دیشب تا دم در اتوبوس رفتم. اما اینقدر خسته بودم که نتونستم چشم از تاکسی ای که جلوتر ایستاده بود بردارم. خود به خود راهم کج شد
هر دم از عمر می رود نفسی …
یاد گذشته ای نه چندان دور به خیر . . . یاد شب های آخر هفته ی شهدا به خیر . . . یاد نمایشگاه شهدا به خیر . . . یاد . . . چی بگم که لحظه لحظه