خیلی ها قدرِ حاج آقا را در شب قدر شناخته بودند؛ خیلی ها هم در شب های قدر، فقط به جلسۀ حاج آقا می آمدند و جای دیگری نمی رفتند. بعضی از شرکت کنندگان مراسم شب های قدر هم، پای
دلم هوای آفتاب می کند
کوچک تر که هستیم، هنوز خدا را به خاطر داریم و دل مان پاک است؛ پاکِ پاک … دعای مان بالا می رود، زبان مان قاصر نشده هنوز. سرمایه ای داریم که روح سبک مان است. هر چه می گذرد،
یک تابستان پرماجرا
این مرداد و شهریور از آن زمان هایی بود که طاقتم حسابی طاق شد. کارهایی که قرار بود در کل تابستان انجام شود، همه عقب افتاد و جمع شد آخر تابستان و در گرمای روزه ی روزهای بلند تابستان. در
میان زمین و آسمان
تقویم رو باز کردم که مناسبتها رو یادداشت کنم برای کار، دو صفحه که ورق زدم خشکم زد. نوشته بود شب قدر. موندم که چطور به همین زودی رسیدیم به آخر ماه مبارک. مثل همیشه تموم شد این ماه پربرکت.