تقویم رو باز کردم که مناسبت‌ها رو یادداشت کنم برای کار، دو صفحه که ورق زدم خشکم زد. نوشته بود شب قدر. موندم که چطور به همین زودی رسیدیم به آخر ماه مبارک. مثل همیشه تموم شد این ماه پربرکت.
شب قدر برتر است از هزار ماه. سرانگشتی که حساب کنی میشه حدود هشتاد و چهار سال و خرده‌ای! باز هم سرانگشتی حساب کنی میشه دقیقاً یک عمر.
کنار بزرگراه منتظر کسی بودم. کنار تابلوی « از سرعت خود بکاهید. » آدم ها با سرعت از جلوی روم رد می‌شدن و نه منو می‌دیدن اون کنار نه تابلو به اون بزرگی رو. من هم سعی کردم اونا رو نبینم و به این فکر کنم که کاش می‌شد جلوی ماه مبارک و شب‌های قدر هم یه تابلو گذاشت که اینقدر با سرعت رد نشن.

کسی می تونه بگه یه بار دیگه هم این شب‌ها رو تجربه می‌کنه؟
تو این شبای عزیز اگه یادتون بود یاد ما هم باشید.

میان زمین و آسمان
برچسب گذاری شده در:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *