چند روز قبل تر از امروز، دوستی جوان از دوستان عزیزم، معرکه ای گرفته بود عظیم در مدرسه. ماجرای بحث هم صحت و سقم عملیاتی بود که « در چشم باد » روایت کرده بود در جمعه ی قبل. این دوست، اصرار داشت که این عملیات ربطی به آزادسازی خرمشهر نداشته و شباهتش به کربلای ۵ بیشتر است. دلیل و برهانش هم این که شنیده ایم در کربلای ۵ بوده که تیربار را بر زمین می گذاشتند و همه را قتل عام می کردند!

اما من بحث برایم این نبود که آیا تنها وجه تمایز کربلای ۵ و بیت المقدس نحوه ی استفاده از تیربار بوده یا وجود نخل یا …

من حواسم به جریان اطلاعات و تأثیرش در « ما » بود.

عصر اطلاعات که ما در آن غرقه ایم، عصری است که همه خود را مطلع می دانیم به پشتوانه ی دریافت اطلاعاتی که نمی دانیم اطلاعات است یا اراجیف!

بر اساس همین اطلاعات رسیده، با قوت و شدت، راه هایی را آغاز می کنیم و نظریه پردازی هایی می کنیم که گاه بیراهه را رو سفید می کند.

جریان اطلاعات و کسب اطلاعات ضروری است در این عصر؛ چون: اگر ندانیم خلیج جنوبی وطن مان چرا فارس است و چرا اعراب قلدر دوست دارند … باشد؛ اگر ندانیم ارتباط استراتژی زمین دادن و زمان گرفتن با وجب به وجب خون و جان دادن و زمین را به وطن برگرداندن چیست؛ اگر ندانیم ماجرای خلق عرب چطور جان گرفت و چطور خفه شد؛ اگر ندانیم زندگی و تاریخ چه ربطی به هم دارند؛ تصمیم درست نمی توانیم بگیریم و درست عمل نمی توانیم بکنیم.

اما دانستن این همه، با این که ضروری است برای گمراه نشدن، برای نسل ایکس باکس و داستان های صد کلمه ای و اخبار شصت ثانیه ای، بسی دشوار است.

برای هر موضوعی هم نمی توان « شاخص » گونه ای ساخت با طول و تفصیل.

در این روزگار باید بدانیم تا دنباله رو نا آگاهی ها نشویم.

اگر هر کس خودش دنبال حقیقت باشد تا به علم و یقین برسد، دیگر کمتر نیاز است که دیگران راه نشان دهند تا کوزه ی نیمه را کمی پر کنی. ( ر.ک. به: بانگ کوزه )

باید همه بیاموزیم که اطلاعات مسموم را سخت بپذیریم و ناقل اراجیف نشویم.

لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِه عِلمٌ
برچسب گذاری شده در:         

5 نظر در مورد “لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِه عِلمٌ

  • ۵ تیر ۱۳۸۹ در ۹:۲۶ ق٫ظ
    لینک ثابت

    البته فرق است بین اقیانوس یک سانتی(زیاد دانستن) و برکه ای عمیق(خوب دانستن)!

    پاسخ
  • ۵ تیر ۱۳۸۹ در ۸:۲۷ ب٫ظ
    لینک ثابت

    میتونم بگم که آقا حرفهاتون توی وبلاگتون
    حدا اقل با اونی که من تو راهنمایی دیدم
    نوعش فرق میکنه،اصلا به شوخ طبعیتون توی
    کلاس نمیاد و البته نمیتونید به راحتی این
    نسل رو نسل ایکس باکس و داستان های صد
    کلمه ای و اخبار شصت ثانیه ای بنامید،
    چون خودم شخصا که جزء این نسلم هنوز به
    غیر از قیافه ی دسته های ایکس باکس چیزی
    از ش نمیدونم و تا حالا نشده که یه داستان
    صد کلمه ای بخونم و همیشه از اخبار کوتاه
    بدم میومده و معتقد بودم اگه قراره چیزی
    گفته بشه باید تا آخر گفته بشه

    پاسخ
    • ۵ تیر ۱۳۸۹ در ۹:۲۷ ب٫ظ
      لینک ثابت

      حالا مشکل ما لفظ نیست. شاید از لفظ « نسل پیامک » بیشتر خوشت بیاد!

      پاسخ
  • ۵ تیر ۱۳۸۹ در ۹:۳۰ ب٫ظ
    لینک ثابت

    امیر آقای عزیز در مورد هر چیزی که صاحبنظر باشه می تونه نظر بده. من هم خوشحال میشم نظرات جالبش رو بخونم. اما دلیلی نداره نظرات مون منطبق با هم باشه.
    درستش هم همینه که آدم حرف رو بشنوه و خوب و بدش رو سوا کنه. مثل کاری که شما با مطالب این وبلاگ می کنی.

    پاسخ
  • ۲۴ تیر ۱۳۸۹ در ۴:۰۳ ب٫ظ
    لینک ثابت

    ببخشید مزاحم شدم!
    فقط ومدم یه بیت بنویسم و برم:
    از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
    با مردم بی درد “تو” دانی که چه دردی است
    یا هو . . .

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *