تعارف که با هم نداریم؛ بدترین چیزی که امسال آزارم داد، تنبلی رفقا بود. تنبلی و بی مسؤولیتی که ریشه اش همان تنبلی بود.
فکر می کنی حالا چند بار تونستی اجازه ی رسمی بگیری که کلاس نری و بری خونه یا بری بوفه وقت بگذرونی، چی گیرت اومد؟
یا با کلی التماس و گاهی دوز و کلک، چند ساعتی بیشتر از بقیه لگد زدی به توپ، تو زندگی چند تا گل جلو افتادی؟
قبول کن که تنبلی کردی و از اشتباهات احتمالی مسؤولان نهایت استفاده رو بردی. اسیر فرهنگ غلط تنبلی شدی داداش. فرهنگی که توش اولین راه حل پاک کردن صورت مسئله ست و تنها راه دیگه ش هم حقارت التماس را پذیرفتن. فرهنگی که هیچ وقت پیشرفت و آینده نگری توش جایی نداره. فرهنگی که توش هیچ چیز ارزش دفاع و بحث کردن نداره، همه چیز به فرد ختم میشه و راحتی همین لحظه ش. فرهنگی که آینده رو باید زحمت های دیگران بسازه و اگر دیگران کم کاری کنن، باید حق شون رو کف دست شون گذاشت. فرهنگی که کم کم داره توی ذهنت می شینه و مثل خرس خوابیدی و صدای تیشه ای که به ریشه ت می زنه نمی شنوی. بیدار شو قبل از اینکه توی گور پرتابت کنن.
تا کی گریزی از اجل؟!