پایانی نیک برای جهادیسال‌ها پیش، در
دبیرستانی به نام مفید، اردویی برگزار شد که با اردوهای رایج مدارس، زمین تا آسمان
تفاوت داشت. اردویی بلند مدت که فقط برای تفریح برگزار نمی‌شد. اردویی که به اهداف
برگزاری اردو در مدارس بسیار نزدیک بود و شرایط آرمانی ایجاد محیطی برای شناخت و
یادگیری را فراهم می‌کرد. اردویی که زمینه‌ی آموزش‌های معنوی و تربیت دانش‌آموزان
را دست‌یافتنی می‌کرد. از آن روز تا حال، سال‌های سال، این اردو به شکل‌های مختلف و
با تغییراتی، برگزار شده‌است. حتی همان دانش‌آموزان بعد از فارغ‌التحصیلی از
دبیرستان، به برگزاری این اردو مشتاق بوده‌اند. گاهی هم همان فارغ‌التحصیلان در
محیط‌های دبیرستانی و دانشگاهی دیگر، برگزاری آن را رواج داده‌اند.

امروز به جایی
رسیده‌ایم که در هر جمع جوان و دلسوزی که وارد شویم، عبارت مسافرت جهادی غریب و دور
نیست. اما آیا این جمع‌ها و تشکل‌ها، دورنمایی از گنج‌های
پنهان « حرکت جهادی » و خدای ناکرده آفات « جهادی لجام گسیخته » در
ذهن دارند؟ آیا دانشجویان جوانی که در جلسه‌ی توجیهی مسافرتی جهادی شرکت می‌کنند و
به فعالیت در مناطق محروم تشویق – و گاه تهییج – می‌شوند، کلمه‌ای از مباحث «
هدف جهادی‌ »
، آفات و یا « تجربیات ارزشمند جهادگران دیگر » به گوش‌شان
خواهد رسید؟ آیا « جهادی » فقط خانه‌سازی است یا تغییر فرهنگ مردم بومی هم
از وظایف ماست؟

 

هدف
جهادی

تابه‌حال جایی ندیده‌ام
یا از کسی نشنیده‌ام که هدفی روشن و واحد برای مسافرت جهادی سراغ داشته‌باشد. شاید
دلیل گوناگونی مسافرت‌های جهادی هم همین باشد. اما بسیار دیده‌ام و شنیده‌ام که
برای تشکیل یک مسافرت جهادی جدید، هدف‌های ساده و گاه کمی مضحک مطرح شود، چند باری
شنیده‌ام که دانشگاهی برای عقب نماندن از دانشگاه دیگر، جهادی به راه انداخته باشد
و هیچ گاه ندیده‌ام برای این حرکت، از تجربیات گذشته استفاده شود. متأسفانه باید
گفت گاه با جهادی هم مانند مد لباس برخورد کرده‌ایم؛ کور و مقلد. ( البته شکی در
نیت خیر بسیاری از برگزار کنندگان مسافرت‌های جهادی ندارم. )

یادم می‌آید در اولین
سالی که با مسافرت جهادی آشنا شدم، تأکید پایه‌گزاران این طرح انسانی، بر «
شناخت »
استوار بود. شناخت « هموطنان محروم » و « شناخت خود ».

آن روزها هر صحبتی که
از جهاد و مسافرت جهادی بود، به « تفکر » و « آشنایی با محرومیت »
می‌رسید. دورترین هدفی هم که برای دانش‌آموزان ترسیم می‌شد، فکرکردن به محرومان بعد
از احراز پست‌های کلیدی در جامعه بود. هدفی که قرار بود پس از تغییر یک نسل در
جامعه نمایان شود. ( مقایسه کنیم با مسافرت‌هایی که دورترین هدفش دیدار دوستان است
)

امروز همان نسل رشد
کرده‌است و به‌جای تفکر به هدف، شروع به ترویج وسیله کرده‌است. ترویج مسافرت‌هایی
که فقط به رفع مقطعی محرومیت توجه دارد و در آرمانی‌ترین دورنما، بزرگ‌ترین افتخارش
ساخت چند خانه است و تقدیم چند کیلو برنج و روغن که شاید قوت یک وعده‌ی خانواده‌های
پرجمعیت روستایی هم نباشد. آیا بعد از اتمام این‌گونه مسافرت‌ها تغییری در زندگی
مردم ایجاد خواهد شد؟ مگر این خانه‌ها که ساخته می‌شود چند درصد از خانه‌های مورد
نیاز محرومان را تأمین می‌کند یا چند سال قرار است پابرجا بماند؟ کمک‌های ما چند
روز خانواده‌ای را مرفه می‌کند یا با فعالیت های فرهنگی‌مان چند نفر را به راه راست
هدایت می‌کنیم؟!

 


تأثیرات فرهنگی مسافرت جهادی

در هر مسافرت جهادی
گروهی با عنوان « گروه فرهنگی و آموزشی » وجود دارد که وظایف متعدد و متنوعی
برای آن تعریف می‌شود. اما معمولا کار این گروه، آموزش مباحث اعتقادی و گاه هنری به
دانش‌آموزان روستا و سرگرم‌کردن آنان و در مسافرت‌های قوی‌‌تر، برگزاری کلاس‌های
درسی برای دانش‌آموزان است.

باز هم عرض کنم که در
نیت خیر کسی تردیدی ندارم و صرف همت و زحمت این عزیزان ستودنی است. اما آیا تا
به‌حال به تأثیرات این گونه فعالیت‌های « فرهنگی » فکر کرده‌ایم؟ آیا فعالیت
در وادی « فرهنگ » این‌قدر دست‌یافتنی و ساده است که با چند ساعت کلاس و
سرگرمی تحولی عظیم حاصل شود؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ و کافی بودن چند روز کلاس،
آیا فرهنگی که ما به مردم بومی آموزش می‌دهیم، مناسب زندگی آنان است؟ کدام‌مان
متخصص تشخیص فرهنگ درست از غلط هستیم که بخواهیم برای مردمی که حداکثر دو هفته
زندگی‌شان را فقط از دور دیده‌ایم، « فرهنگ مناسب » تعیین و ترویج کنیم؟

کم‌تر دیده‌ام مسافرت
جهادی‌ای پیدا شود که در مباحث فرهنگی با مسؤولان فرهنگی منطقه – از یک معلم ساده
تا مسؤولان رده بالا – مشورت کرده‌باشد. همیشه در تهران نشسته‌ایم و جلسه
گذاشته‌ایم و تصمیم گرفته‌ایم که مردم منطقه چه نیازهایی دارند. حداکثر کاری که
کرده‌ایم، مشورت با روان‌شناس یا مسؤولی بلندپایه در تهران بوده‌است. معلوم هم نیست
این زحمت و نیروی جوانی که صرف این « برنامه‌ریزی فرهنگی » می‌کنیم، بعد از
اجرا چه‌قدر در مردم منطقه مؤثر باشد؛ و این در صورتی‌است که این برنامه‌های فرهنگی
چند روزه چنان تغییری ایجاد کند که ارزش صحبت داشته‌باشد و الا فقط بودجه‌ای هزینه
کرده‌ایم و وقتی از جوانان ضایع کرده‌ایم. کدام اردو در پس‌قراولی میزان تغییر
فرهنگی مثبت و منفی را بررسی کرده‌است؟

تنها وقتی فرهنگ مردم
آن‌جا متأثر می‌شود که می‌بینند عده‌ای پایتخت‌نشین، برای انجام کاری کوچک، همت
کرده‌اند و قدم پیش نهاده‌اند. اگر این همت، مردمی را وادارد که برای خود کاری کند،
« فرهنگ‌سازی » کرده‌ایم. این هم با شعار و جلسات جهادی‌شناسی و توجیه
فلسفه‌ی جهادی برای مردم منطقه، فراهم نخواهد شد. نفس پاک می‌خواهد و اخلاص که کار
به چشم مردم بیاید. با پرچم و علم نمی‌توانیم چشم و دل مردم را برباییم.

البته ناگفته نماند که
این آفات، باب فعالیت فرهنگی را نمی‌بندد. باید ببینیم فرهنگ مردم چیست و به چه
تغییری نیاز دارد. شناخت فرهنگ زمان می‌طلبد و همت. باید با مردم زندگی کنی تا
بشناسی‌شان. باید همدرد باشی تا درد دل بشنوی. آن وقت است که می‌توانی کاری کنی.
اگر ما نمی‌توانیم به چنین مرحله‌ای برسیم، روحانی روستا یا معلم مدرسه چنین
موقعیتی دارند. چرا به‌جای فعالیت های پرزحمتی که از نتیجه‌اش بی‌خبریم، به
فعالیت‌های آگاهانه و بلند مدت و همکاری با متخصصان فرهنگ منطقه روی نیاوریم؟ چرا
باید از تخصص همراهان اردو، فقط برای سرگرم کردن کودکان استفاده کنیم، در حالی که
می‌توانیم با هم‌فکری و تقویت فرهنگیان بومی در منطقه – به نحو غیر مستقیم و توسط
معلمان بومی – برای تمام نسل‌های کودکان منطقه،  کارکنیم؟

 

اخلاق
جهادی

مسافرت جهادی حرکتی است
کوتاه اما با تأثیرات وسیع. زمانی این تأثیر به ثمر می‌نشیند که اخلاق هم همراه آن
باشد. اگر در کمک به مردم محروم، اخلاق نداشته‌باشیم، برای‌مان مهم نیست که با
دریافت علنی کمک‌ها، شخصیت محرومان شکسته می‌شود. معمولا فقط برای‌مان مهم است که
به خانه‌ی مردم فقیر برویم و وضعیت زندگی آنان را از نزدیک ببینیم. بهانه‌های زیادی
هم برای راه‌اندازی « کاروان بازدید از محرومان » یافت می‌شود. آشنایی با
محرومان، دید و بازدید عید، رساندن کمک‌های غیرنقدی به محرومان و …

اما آیا تا به‌حال خود
را جای این محرومان گذاشته‌ایم؟
آیا تصور کرده‌ایم که … اتاقی ساده و کوچک داشته باشیم و وسیله‌ای هم برای
پذیرایی نباشد … هر از گاهی از طرف نهادی یا گروهی یا دانشگاهی، هفت یا هشت نفر با چند کیلو برنج و روغن به خانه‌ بیایند و
شروع کنند عوامل فقر و مصیبت‌های ناشی از فقر را از زیر زبان‌مان بکشند … با
نگاهی پر از منت … شما بودید جلوی بچه‌های کوچک‌تان از خجالت آب نمی‌شدید؟

آیا روش‌های بهتری برای
« کمک بی‌منت و اذیت » سراغ نداریم؟ کمتر مسافرت جهادی‌ای می‌شناسم که برای
حفظ کرامت خانواده‌های محروم در توزیع هدایای غیرنقدی و نقدی، تدابیری
اندیشیده‌باشد. تدابیری که مانع عادی شدن قبول هدایا و باعث تقویت انگیزه‌ی حفظ
عزت‌نفس و روحیه‌ی خودباوری محرومان شود.

در

اردوی جهادی دبیرستان شهید آقایی
، شاهد خالص‌ترین اتفاقی که ممکن است در تعامل
با محرومان بیفتد بودم. بعد از ده روز کار در روستایی محروم، دو نفر از اهالی، هر
کدام نیمی از دانش‌آموزان را به خانه‌شان دعوت کردند و با آداب و رسوم خود و با یک
لیوان چای، از آنان پذیرایی کردند. دانش‌آموزان در صمیمی‌ترین حالت ممکن با زندگی و
آداب مردم آشنا شدند و صاحبخانه هم با عزت و افتخار پذیرای جهادگران بود. در این
جمع صمیمی لازم نبود کسی با جملات پیچیده، اهداف جهادی را توضیح دهد و یا کسی دیگر،
محرومیت را توصیف کند. شیرینی این خاطره، هنوز هم زیر زبان دانش‌آموزان است و
آرزوی‌شان دیدار مجدد مردم باصفای روستاست. روستاییان هم این اشتیاق و خاطره‌ی
شیرین را از یاد نمی‌برند.

اما باید به خاطر
داشته‌باشیم که این‌گونه اتفاقات، باید با گذشت زمان میسر شود و ساختن مصنوعی این
روابط انسانی، ماندگاری زیادی ندارد.
باید سعی کنیم جهادگرانی که به مسافرت می‌آیند قبل از برخورد با محرومیت، معرفت و
اخلاق برخورد با محرومان را کسب کرده‌باشند.

 


برخورد با مردم و مسؤولان در جهادی

برنامه‌ریزی و بررسی
روابط ما با مردم و مسؤولان منطقه، معمولا در اولویت‌های پایین تدارک مسافرت قرار
می‌گیرد. خیلی از گروه‌های جهادی نوپا، جهادی را سطحی می‌بینند و در حین کار و
رابطه با مردم و مسؤولان، اهداف و اصول و اخلاق را فراموش می‌کنند.

روزهای زیادی از
همراهی‌ام با جهادگران یکی از دانشگاه‌ها نمی‌گذرد. این گروه برای تدارک اردوی خود
عازم مناطق محروم شده‌بود. رفتارها و اهداف این گروه برایم بسیار مبهوت‌کننده بود.
در برخورد با مسؤولان طوری برخورد می‌شد که انگار مسؤولان، لیاقت لطف ما دانشجویان
بااستعداد را ندارند که تلاشی برای تهیه وسایل آسایش ما در طول مسافرت، نمی‌کنند.
با مردم طوری رفتار می‌شد که انگار زندگی آنان موقوف به برگزاری جهادی ماست و باید
این لطف ما را دهان به دهان، به گوش همه برسانند تا همگان بدانند که عده‌ای
ایثارگر! از تهران برای ساختن خانه و حسینیه آمده‌اند و رگ غیرت‌شان به جوش آید و
از این پس خودشان خانه‌شان را بسازند. زجرآورترین تفکری که در همراهی با آنان شاهد
بودم، تقاضای توقف فعالیت‌های عمرانی در منطقه بود. برای مثال؛ مردم روستایی شیعه
نشین، به زحمت در حال ساخت حسینیه‌ای برای روستا بودند و جوانان هم مشغول فعالیت
بودند. بعد از بازدید از این پروژه، مسؤول جهادی دانشگاه محترم، از روحانی روستا
قول گرفت که کار، تا دو ماه دیگر تعطیل باشد تا دانشجویان برای ساخت آن حسینیه
بیایند. روستایی که مردم آن، خود مشغول فعالیت و بی‌نیاز از همراهی غریبه‌ها بودند،
حال، در انتظار کمک های انسان‌دوستانه‌ی تهرانیانی هستند که قرار است با دبدبه و
کبکبه برای ساخت حسینیه‌شان بیایند.

به نظر شما، هدف از
مسافرت های جهادی تشویق مردم به کار و فعالیت است یا « ارضای حس کارگری و کمک به
محرومان »
؟ چرا باید تمام منطقه دست به سینه در خدمت ما باشد تا برویم و
بیلی بزنیم و از شعر خواندن هنگام کار لذت ببریم و مسؤولان منطقه را به باد انتقاد
ناآگاهانه بگیریم و بازدیدی هم از موزه‌ی محرومیت داشته‌باشیم و به شهرمان
بازگردیم؟

مردم و مسؤولان باید در خدمت ما باشند یا ما برای خدمت، هجرت می‌کنیم؟
چرا جوانی کم سن و سال باید به خود اجازه دهد در مقابل مردی سال‌خورده که شاید مسؤولیتی هم داشته باشد تندی کند؟ آیا برگزاری بی‌دردسر جهادی مجوز بی‌ادبی و تندی
با صاحبخانه است؟ اگر یک روز بی‌آبی را تجربه کنیم یا بی‌سیمان بمانیم، بهتر از
تحقیر مسؤولی است که بعد از رفتن ما باید بماند و منطقه را مدیریت کند؟ آیا هنگام
برخوردهای تند و دور از ادب، به این فکر می‌کنیم که ممکن است وجهه‌ی معتمد روستا را
در نظر مردم خراب کرده‌باشیم؟

 

… و
جهادی، جهاد، جهادگر

جهادی حرکتی‌است الهی.
هجرتی است عظیم. اما باید قبل از هجرت خیلی مسائل را برای خودمان حل کنیم.

باید بدانیم که دین ما
دستورات زیادی برای کمک به همنوع دارد و دستورات زیادی هم در مورد نحوه‌ی کمک به
همنوع.

باید بدانیم چرا
می‌رویم، کجا می‌رویم و چه باید بکنیم تا لیاقت لفظ « جهادگر » را داشته باشیم.

باید بدانیم ما روزی‌ده
محرومان نیستیم و فقط وسیله‌ای هستیم که لیاقت سهیم شدن در رنج محرومان را
یافته‌ایم.

باید بدانیم بیشترین
نفع جهاد برای خودمان است تا رفاه خواب‌مان نکند؛ تا انسانیت را فراموش نکنیم.

باید بدانیم « کمک
به محرومان »
خوب است، اما نباید باعث « تحقیر » بندگان پاک خدا شود.

باید بدانیم «
احترام به انسان‌های دیگر »
لازم است، حتی اگر یک روز از مسافرت کوتاه ما، از
بین رفته باشد.

باید بدانیم « غرور
»
، آفت جهادی است.

  • دعا کنیم که جهادگر
    شویم و جهادگر بمانیم

جهادی، جهاد، جهادگر

13 نظر در مورد “جهادی، جهاد، جهادگر

  • ۸ تیر ۱۳۸۶ در ۱۱:۳۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام وب قشنگی دارید موفق باشید
    به وب من هم سری بزنید
    اگه دوست دارید خوشحال می شم با هم تبادل لینک کنیم

    پاسخ
  • ۸ تیر ۱۳۸۶ در ۱۱:۳۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    اصل جهادی جهادی

    جهادی که می‌روم حسی را دارم که گویا به جبهه اعزام می‌شوم، … جهادی بال پریدن شد… خیلی ها پریدند…
    به قلم مهدی پورقربان

    پاسخ
  • ۹ تیر ۱۳۸۶ در ۳:۵۱ ق٫ظ
    لینک ثابت

    جهادی همه می شناسندش اما برای یافتنش باید بار سفر بست قید مفید و همه ی نامهای دیگر را زد

    پاسخ
  • ۹ تیر ۱۳۸۶ در ۷:۳۶ ق٫ظ
    لینک ثابت

    جهادی، جهاد، جهادگر

    سالها پیش، در دبیرستانی به نام مفید، اردویی برگزار شد . . . آیا « جهادی » فقط خانه سازی است؟ . . . در نیت خیر کسی تردیدی ندارم . . . کداممان متخصص فرهنگ مناطق محروم هستیم؟ …

    پاسخ
  • ۱۱ تیر ۱۳۸۶ در ۱۰:۳۹ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام،
    دعا میکنم که جهادگر شوم و جهادگر بمانم …
    آمین
    یا علی

    پاسخ
  • ۱۳ تیر ۱۳۸۶ در ۲:۳۸ ق٫ظ
    لینک ثابت

    خوش به حالتون . همتون . ما هم وایسادیم و داریم از دور به شماها نگاه می کنیم .
    هر گز حدیث حاضر و غایب شنیده ای ؟ …

    پاسخ
  • ۱۴ تیر ۱۳۸۶ در ۱۱:۰۳ ق٫ظ
    لینک ثابت

    انا اعطیناک الکوثر…
    میلاد حضرت فاصمه (س) و روز مادر رو تبریک می گیم !
    به روزیم و با حضورتون خوش حال می شیم !

    پاسخ
  • ۱۵ تیر ۱۳۸۶ در ۱۲:۳۷ ب٫ظ
    لینک ثابت

    سلام،
    عیدتون مبارک!
    در خوابم، خوشحال میشم صدام بزنید…
    یا علی

    پاسخ
  • ۱۸ تیر ۱۳۸۶ در ۶:۳۶ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    سقف آرزوهات رو تا جایی بالا ببر که بتوانی چراغی بر آن نصب کنی …
    علی علی

    پاسخ
  • ۴ مهر ۱۳۸۶ در ۲:۲۶ ق٫ظ
    لینک ثابت

    سلام
    ممنون که جواب دادید.
    اگه مطلبی رو که من توی وبلاگم گذاشته بودم مطالعه کرده باشید، متوجه می شید که حداقل از جنبه اینکه کاری که می کنیم به خطا نره و نگرانی در این بحث با هم، هم عقیده ایم.
    اما راجع به کمیته امداد…
    راستش نمی دونم جاش هست یا نه ولی خدائیش با بودجه ای که کمیته داره، درسته که ما انقدر مشکل در بین مردم داشته باشیم؟
    توی خانواده های تحت پوشش جمعیت ما، خیلی ها هستند که تحت پوشش کمیته هم هستند. ولی واقعا تاثیری براشون داشته؟
    چرا همه از ما که یک جمع دانشجویی هستیم و به هیچ جا، وصل نیستیم، می خوان که ماهیگیری یاد بدیم و حرمت نگه داریم و …
    ولی کمیته که بودجه ی مشخص برای این کارا داره و شاهکارهای عجیبش در تلویزیون (همین برنامه شبکه پنج که خیلی راحت چهره افرادی رو که بهشون کمک میشه نشون میده و تازه خوششونم میاد) هر شب پخش میشه، گل و بلبله؟
    ۲۷-۸ سال زمان زیادیه. حتی اگه ایران مساحت زیادی داشته باشه.
    مگه کمیته در شهرستان ها مرکز نداره؟
    مگه قراره کمیته امداد تهران همه ایران رو از محرومیت نجات بده؟
    مگه مردم شهرستان ها صدقه نمی دن و بودجه برای بخششون فراهم نمی کنن؟
    ولی چه فایده؟
    می دونید بودجه ای که کمیته برای هر نفر زن یا کودک محروم زیر ۱۸ سال میده، ۲ ماهی ۵ هزار تومانه؟
    این پول ها چی میشه با خداست ولی یه چیزی هست که تو دل همه ما میگه این پولا درست خرج نمی شه. همه میدونیم و همه مثل داستان پادشاه لخت است هانس کریستین اندرسون، هیچی نمی گیم.
    بازم ببخشید
    ان شاء الله که توی اردوها موفق باشید
    خدا به همراهتون.
    (امیدوارم که سال دیگه بشاگرد آباد شده باشه و برید یه جای دیگه، یا بهتر از اون، امیدوارم که سال دیگه جایی توی ایران نمونده باشه که نیاز به این کارا براش باشه و دانشجوهای این مرز و بوم بتونن به کارای خودشون بپردازن.)
    می دونید چقدر مشکلات

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *