محرم

روزگار ماتم شد

سال‌ها هست هر سال محرم دو کار را حتماً انجام می‌دهم که هیچ وقت هم برایم تکراری نمی‌شود و هر سال هم روحم را شاد می‌کند.

اولی خواندن « دوازده بند محتشم » ، در خلوت خودم و به دور از روزمرگی هایم.
دومی هم خواندن « با کاروان نیزه » در خلوت خودم و به دور از روزمرگی هایم.

شما را نیز توصیه می کنم به این اعمال متبرکه در کنار شرکت در هیئات مقدسه.

عزاداری‌ها مقبول، التماس دعا

 

آمد محرم

طبق سنوات گذشته

مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان و سخنرانی با یاد استاد حاج آقا مجتبی تهرانی از روز ۵ شنبه ۳۰ شهریور برابر با شب اول محرم به مدت ۱۲ شب برقرار می باشد.

مکان: خیابان ایران، کوچه شهید ملکی، مدرسه نور

سخنران: حاج حسین تهرانی

شروع سخنرانی: یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشا

رهرو

اگر امام علی(ع) را یاری می کردند، اگر امام یارانی چون مالک اشتر داشت، اگر دنیاطلبی ریشه ی ولایت پذیری را نمی زد … ؛

مطمئن باشید در نهج البلاغه نفرین و گلایه های امام علی (ع) موج نمی زد … امام حسن (ع) تنها نمی ماند … امام حسین (ع) مجبور نبود برای دفاع از اسلام عاشورا بیافریند …

یار و یاور و دلسوز دین مان هستیم؟ مرد میدان کربلا هستیم؟ بر صراط امامان مان هستیم؟

… یا خدای ناکرده، از دین، دنیا می خواهیم و اگر امام علی (ع) دست مان را از بیت المال کوتاه کند یار جمل می شویم؟ اگر معاویه سکه های طلا رو کند دشمن امام حسن (ع) می شویم؟ اگر عبیداله تهدیدمان کند مسلم را تنها می گذاریم؟ اگر حسین (ع) هل من ناصر سر دهد …

خلق و خوی شیعه داریم یا نامش به دوش مان سنگینی می کند؟

آمد محرم

از جان دوباره خیمه ها به پا شد

عالم پر از آوای نینوا شد

زمان پر صدا شد؛ جهان کربلا شد

ای اهل عالم؛ آمد محرم


چشم حسین امروز هم بر یاری ماست

ای عاشقان در این جهان هنگامه برپاست

جز یاریش خون خدا را خون بها نیست

بشنو که این نجوای هل من ناصر کیست


فرق میان کفر و دین یک یاحسین است

هر دل گواهی می دهد حق با حسین است

ما را در این هنگامه شور دیگری هست

از نسل حیدر، کربلا را یاوری هست


این حلقه ی الفت گسستنی نیست

پیمان ما یاران شکستنی نیست

همه یکصداییم؛ محب ولاییم

تا کربلا هست؛ عشق و وفا هست


ما زنده از انفاس کربلاییم

مستان جام باده ی ولاییم

چو یاران آماده؛ جان بر کف نهاده

حاضر به میدان؛ با شور ایمان

غیرت

والله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني

عباس يعني غيرت. يعني غيرت ديني. يعني همه زندگي اگر برود مي ارزد به حفظ دين. مي ارزد به تبعيت از امام و راهبر.

اين روزها كه دين داشتن سخت است و عجيب، عباس بايد الگوي من باشد. دين دار اگر بخواهي باشي – كه بايد باشي – بايد بداني پشت سر چه كسي ايستاده اي. بايد پشت سر كسي باشي كه ارزش ش را داشته باشد … اينقدر بزرگ وار باشد كه بعدها به اين نتيجه نرسي كه سرت كلاه رفته. بايد پشت سر كسي باشي كه دينت را به باد ندهد. بايد مطمئن باشي كه گرگ دنيا دينت را نمي برد. همين مهم است. بقيه دعواها و لجبازي ها سر دنياست. حتي اگر ظاهر ديني داشته باشد.

اين وسط بايد دينت را با غيرت حفظ كني.

مردی که حساب بلد نبود

مي‌شد تشنه از سر شط
بلند نشود. وقتي گفتند آب بياور، مي‌شد سياهي‌هايي كه دو سوي نهر، پشت درخت‌ها
بودند بشمارد و حساب كند كه نمي‌شود.

شب پيش كه فاميل‌هايش
در سپاه يزيد، پنهاني امان نامه آوردند، مي‌شد كمي فكر كند قبل از اينكه سرشان داد
بزند: «مي گوييد من در امانم، پسر فاطمه در امان نيست؟».

زيرك و شجاع بود و هواي
همه‌چيز را داشت. پرچم را براي همين داده‌بودند دستش. مي‌شد به او تكيه كرد. فقط
پاي برادرش كه به‌ميان مي‌آمد وضع فرق مي‌كرد، حساب يادش مي‌رفت.

يادش مي‌رفت با دندان
نمي‌شود مشك را اين همه راه برد. يادش مي‌رفت همه سياهي‌هاي پشت درخت‌ها تير دارند
و عمود آهني. يادش مي‌رفت بي چشم و دست، اسب را نمي‌شود برد سمت خيمه‌ها.

مي‌شد تشنه از سر شط
بلند نشود. مي‌شد آب را نريزد روي آب.

ولي پاي برادرش كه به
ميان مي‌آمد ….

مجلس تنهايي – فرهنگسراي
خانواده

محرم شد دوباره …

بر دیوار دیری مکتوب بود:
اَترجُوا أمّه قَتَلوا حُسَیْناً شفَاعَه جَدِّه یَومَ الْحِسَابِ

آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش در روز حساب را امید می برند؟
از راهب پیر پرسیدند، او گفت: پانصد سال قبل از بعثت پیامبرتان این شعر در آن‌جا نوشته‌شده‌بود.
تاریخ الاسلام والرجال:۳۸۶؛ الاخبار الطوال:۱۰۹؛ حیاه‌الحیوان۱/۶۰؛ نورالابصار:۱۲۲؛ کفایه الطالب:۲۹۰؛ احقاق الحق۱۱/۵۶۷-۵۶۸.
(این روایت در کتب اهل سنت هم آمده‌است.)

زمین بر باغبان خون گریه می کرد
یادم می‌آید . . .
اولین باری که با بچه های محل جمع شدیم کاری غیر از فوتبال بازی کردن و دوچرخه سواری انجام دهیم، محرم بود.
اولین باری که همه با هم پول جمع کردیم تا غیر از آدامس فوتبالی و توپ پلاستیکی چیز دیگری بخریم، محرم بود.
اولین باری که مثل مردها برای کاری برنامه ریزی کردیم و کودکانه به کار نگاه نکردیم، محرم بود.
اولین باری که مردم بقال گرانفروش محله‌مان را از خود دانستند و حالش را پرسیدند، محرم بود.
اولین باری که خانواده اجازه دادند جایی دورتر از کوچه ی خودمان برویم، محرم بود.
اولین باری که بزرگترها کاری را با رغبت به ما سپردند تا انجام دهیم، محرم بود.
اولین باری که دیدم فقیر و غنی سفره‌ه‌شان یکی می‌شود، محرم بود.
اولین باری که تعطیلات برایم خسته کننده نمی‌شد و کاری برای انجام دادن داشتم، محرم بود.
اولین باری که در خیابان حق تقدم با عابرین پیاده بود، محرم بود.
اولین باری که فقرا برای قوت روزانه التماس کسی را نمی کردند، محرم بود.
و من این ها را می دیدم و بزرگ تر می شدم. و تازه می‌فهمیدم چرا بالای در مدرسه‌مان می نویسند:« ما هرچه داریم از این محرم و صفر داریم. » می‌فهمیدم که بچه‌ها هم می توانند کاری را اداره کنند اگر در محرم تجربه کسب کرده باشند. اغنیا می توانند انسان بمانند اگر راز محرم را فهمیده باشند. می‌فهمیدم جامعه می‌تواند خود را بازسازی کند اگر با محرم یکرنگ شود.
حالا که از کودکی دور شده‌ام می‌بینم همه چیز دنیا عوض شده. آدم ها جور دیگر شده‌اند. جور دیگر راه می روند. جور دیگر کتاب می‌خوانند. جور دیگر حرف می‌زنند. حتی جور دیگر عزاداری می‌کنند. اما هنوز هم محرم، محرم است. انگار محرم که می‌شود آدم‌ها از خواب بیدار می‌شوند و می‌فهمند زندگی چیست. می‌فهمند همه انسانند و هدف‌شان یکی است. فقیر و غنی ندارد. اما عاشورا که تمام می‌شود، همه مثل علم‌های بر زمین افتاده‌ی ظهر عاشورا، به خواب می‌روند تا محرم دیگر.
کاش لازم نبود محرم شود تا چنین متن‌هایی نوشته شود. کاش می‌فهمیدیم که لازم نیست محرم باشد تا ما عاشورایی شویم. کاش همیشه عاشورایی بودیم و همیشه کربلایی. کاش همیشه محرم بود.
رهروان زین باده مستی‌ها کنند
خودپرستان حق پرستی‌ها کنند

پیمایش به بالا