مدرسه ی ما از قدیم تر ها معروف بود به تربیت و آموزش خوبی هم داشت. بعد از انتخابات ۷۶ کم کم آموزش شد اصل و قرار شد تربیت در متن کلاس درس – البته در حاشیه ی درس های مصوب – مطرح شود. مثلا معلم فیزیک همین که آدم خوبی است، بچه ها هم فیزیک یاد می گیرند هم اگر روزی گفت دروغ نگویید، تربیت می شوند.
پس از مدتی چند ساله، مشکلی نمایان شد که چرا معلم خوب فیزیک، در این مدت نگفته دروغ نگویید؟! پس لازم شد منبعی پیدا کنیم که بچه ها یک بار هم که شده بشنوند که نباید دروغ گفت!
اما در همین مدت، تغییرات دیگری هم رخ داده بود که در جریان سریع جامعه و مدرسه و … کمتر به چشم می خورد. آن هم این که تربیت نیروی انسانی هم با سرعت پیش رفت و روش های رفتار گرایانه تبدیل به شناختی و واقعیت درمانی و … شد. اما تغییر مهم تر اینجا بود که در لایه های پنهان رفتاری نیروی انسانی کار کشته و آموزش دیده و متخصص و با سابقه ی ما، حس مدیریت ریشه دواند. الآن همه در زمینه های مختلف صاحب نظر هستند و طرح و برنامه دارند و در شوراها بحث های داغ و زیبایی در جریان است. از کنار هر اتاق که عبور کنی، حداقل دو نفر در حال بحث در مورد رفتار سازمانی و فلسفه آ. و پ. و روش های برخورد مناسب در سازمان و مخاطب شناسی و شیوه های تشویق و تنبیه و مشتری مداری! و هزار مسأله ی حل شده و حل نشده هستند. در شوراهای مدرسه هفته ها و ساعت ها بحث و تبادل نظر می شود برای یک اتفاق ساده مثل نحوه برگزاری و جوایز مسابقات دهه فجر، اما هنگام اجرای مسابقات، همه کنار گود ایستاده اند و مترصد نکات تربیتی هستند که باید در مسابقات رعایت شود و نشده تا در جلسات بعدی شورا موضوعش را مطرح کنند و به تجربیات سازمان افزوده شود!
یکی هم نیست – حداقل در وبلاگش – داد بزند اگر روزی مشکل مدرسه ی ما تمرکز مدیریت بوده، الان این قدر آموزش داده ایم و مدیر تربیت کرده ایم و اختیار داده ایم که هر کسی حداقل در اتاق خودش اصول مدیریت را رعایت می کند و مثل عقاب مشکلات همکارانش را رصد می کند و در شورا مطرح می کند، الان مشکل ما نداشتن « مربی » است. مربی ای که تکنیسین کار تربیت باشد و در اجرای کارها « وسط گود » باشد نه ناظر آگاه. الآن مشکل واضح مدرسه ی ما این است که به تعداد انگشتان یک دست هم تکنیسین و آچار فرانسه نداریم در مدرسه. مدرسه شده مجمع مدیران خوش فکر و کارکشته و مدبر که دست به سیاه و سفید نمی زنند مگر اینکه مجبور شوند. تا وقتی کاری که زمین مانده به بحران نرسد، کسی سراغش را نمی گیرد. مربی های مدرسه انگار در حال انقراض هستند و مدیرها حال مربی بودن ندارند.
من طاقتم تمام شد و برای شروع در وبلاگم داد زدم، تبعات و حرف و حدیث های بعدی هم فدای سر تربیت و دانش آموزان و اولیایی که از شنیده ها انتخاب مان کرده اند. شما اگر دستت می رسد کار بیشتری بکن …
چه مطلب قشنگی
یه زخمی که یه سرش تو تاریخ گم شده و یه سرش هنوز دار شکافته میشه رو خوب نشون داد
واقعا آیا مفید هنوز مفید است؟
جمله دانش آموز مثل پیچک است تنه ی خوب دهید تا خوب رشد کند را ۱۰۰% قبول ندارم
ولی چشد که مدرسه ما مدالش از رنگ سرخ به برق طلا تغییر کرد
جالب آنکه تا موقعی که بوی خون در مدرسه میپیچیده
حلقه های دینی ((با قوت)) پا برجا بوده
مفید در زمینه علمی بهترین بود
صادقانه بگویم
از رقبا عقب افتادیم درست از آن زمان که خواستیم جلو بزنیم
سخت است انتقاد از کسانی که دوستشان داری
خدا میداند که حرفم به معنای واقعی نقد است
مفید عقب افتاد و مسئولش دانش آموزان نبودند