میشد تشنه از سر شط
بلند نشود. وقتی گفتند آب بیاور، میشد سیاهیهایی که دو سوی نهر، پشت درختها
بودند بشمارد و حساب کند که نمیشود.
شب پیش که فامیلهایش
در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند، میشد کمی فکر کند قبل از اینکه سرشان داد
بزند: «می گویید من در امانم، پسر فاطمه در امان نیست؟».
زیرک و شجاع بود و هوای
همهچیز را داشت. پرچم را برای همین دادهبودند دستش. میشد به او تکیه کرد. فقط
پای برادرش که بهمیان میآمد وضع فرق میکرد، حساب یادش میرفت.
یادش میرفت با دندان
نمیشود مشک را این همه راه برد. یادش میرفت همه سیاهیهای پشت درختها تیر دارند
و عمود آهنی. یادش میرفت بی چشم و دست، اسب را نمیشود برد سمت خیمهها.
میشد تشنه از سر شط
بلند نشود. میشد آب را نریزد روی آب.
ولی پای برادرش که به
میان میآمد ….
مجلس تنهایی – فرهنگسرای
خانواده
..
سلام بر پسر حیدر کرار
رفت بر آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان به قربان وفاداری آن باده پرست
یا حسین
لالایی
گلِ پرپر حسینم کو گلِ سرخ و گل شب بو . . . کنار رود و لب تشنه تمامِ غنچه های او
. . . لا لا لا غنچه ام لا لا لا لا لا لا گلِ تنها . . .
با سلام
قیامت به حسین غوغا ندارد/شفاعت به حسین معنا ندارد/حسینیانش که در محشر نگویند/چرا پرونده ات امضا ندارد
“پرتابل”التماس دعا
حیرانه up می شود…
این جمله های پایین {راهی به آسمان} خیلی قشنگه…
میشه اسم منبعشون و بگید…
می شد، اما نشد، و هیچگاه هم نمی شد.
در کربلا هیچ کس حساب بلد نبود. اگر حساب می کردند که مثل خیلی ها همان شب چراغ خاموش می رفتند.
این هفته همشهری جوان رو خوندید ؟
اگه نخوندید حتما از آقا نعمت بگیرید بخونید
انصافا در مورد محرم گل کاشته
هر مجله ای رو خوندم انقدر خوب در مورد این مناسبت ننوشته بود
آقا احسان رضایی هم که با اون یادداشت مشتی اش گل کاشته
سلام ما رو به علی آقا مربی حتما برسونید
به ما که افتخار زیارت نمیدن @!
سلام مجدد
چی شد؟ ما حساب کرده بودیم.
ایشالا کرمان یا طبس،
حالا شما چه جوری می خوای بیای بگو ما راه میایم
سلام
والا من همه ی شبا رو اومدم قاسمیون شب اول که شما وسطای عذاداری رفتید ۲ شب بعد آقای بابائی و نعمت بودند شما نبودید دیگه من چیکار کنم؟
شب آخر اگر هم خانواده بزارن دیگه واسه بعد از مراسم و اصلآ نمیزارن!!!!
به شایان گفتم :
این برو بکس آقای احمدزاده خطرناکند ، زیاد نزدیکشون نشو . از این بلاها سر من هم آوردن . به عنوان مثال الان جلوی چشمت هستن ۲ دقیقه دیگه می رن میدون بهمن جیگر می خورن ، فردا می رن مشهد ، بعدش هوس می کنن برن جهادی خونه مونه بسازن . فقط بهش گفتم زیاد نزدیک نشو . همون دور بمون . از همون دور دورا ببین چی کار می کنن . راضی باشید !!؟
برادرش هم روی او جور دیگری حساب میکرد . . .
چرا که مرگ پدر را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ مادر را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ پدربزرگ را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ برادر بزرگتر را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ نوزاد شش ماهه اش را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ جوانش را دید و هیچ نگفت . . .
مرگ اصحابش را دید و هیچ نگفت . . .
و . . .
اما مرگ او را که دید فریاد زد: «الآن انکسر ظهری» . . .
سلام
شنیده بودم دور و ورتون خیلی شلوغ شده ولی نه در این حد!!!
بسم الله
سلام
آمدم یک سری زده باشم
دیدم اتفاقا من هم در مورد حساب و حساب گری نوشته ام ، مثل شما
سلام
والا شمارتونو گم کردم …
اگه می شه اس ام اس بدید ( ۰۹۳۶۸۵۶۶۴۷۴ )
سلام من بخشی هستم من هم ایام عاشورا را به شماتسلیت میگویم
سلام
دیدم تو وب فوتوتیان گفتید اون از شایان باید بگم:من واقعآ دوست ندارم تو این جریانا شرکت کنم به اندازه ی خودمم مشکل سرم ریخته ولی نمیدونم چرا هرچی زور میزنم دور شم بیشتر درگیر میشم…