سه – چهار سالی بود که در مفید تدریس نداشتم. امسال باز هم شده ام معلم راهنمایی مفید. تجربه ی بدی نیست. اما دردسرهای خودش را دارد. بچه های مفید با بقیه بچه ها هم فرق دارند هم ندارند.
مفیدی ها نسبت به بقیه بچه ها گیراتر و درسخوان تر هستند. اما یک دنیا مطلب هست که بقیه می دانند و مفیدی ها اصلا نشنیده اند.
با بچه های خاتم که بودم خیلی وقت ها بامرام بودن و شیطنت های طبیعی و نوجوانانه شان را با دقت تماشا می کردم و از بودن با آن ها لذت می بردم. اما بچه های مفید در پس شیطنت هاشان عقده ای نهفته است که هم خودشان را زجر می دهد هم اهالی مدرسه را. خوب شاید هر نوجوان دیگری هم این قدر فشار درسی و روحی را تحمل می کرد همینطور می شد.
اما هر طور که باشند – به قول صمد – خیار همان خیار است، حتی اگر گلخانه اش متفاوت باشد.
از سر و کار داشتن با بچه ها و روح پاک شان سرحال می شوم و نفسی تازه می کنم در این خراب آباد . . .
سلام.
خوش به حالت مرد زندگی.
کاش ما هم یه ذره مثل شما میشدیم.
یا علی
سلام
یه فوتوبلاگ مثل اونی که پارسال برا خاتم درست کردین می خوام (برا خاتم ولنجک). میشه راهنماییم کنین ؟
این وردپرس خیلی خوشگله
آدمو یاد جعبه مداد رنگی بیست و چهار رنگ میندازه.
در ضمن من کی چنین فرمایش گهرباری کرده بودم؟
چرا یادم نمیاد؟
احتمالا از عوارض کارمندیه!
یک چیزی آمدم بگویم، اما خط زدم و ننوشتم، فقط اینکه کمک کنید، شماهایی که این ها رو میدونید و از این رفتار مفیدی ها مطلع ید و بعضا نتایج بعدی ش رو هم دیدید و الانم باهاشون سر و کار دارید و با کادر در ارتباطید، مسئولید، یک کاری بکنید.
…